مسخره‌باز یکی از همان فیلم‌های توخالی اما پرمدعا و نخبه‌گراست. فیلم‌هایی که فکر می‌کنند یک قدم از هوش و تخیل تماشاگر جلو هستند و همه سعیشان را می‌کنند تا با حربه‌های فرمی او را مرعوب خود کنند. مسخره‌باز اولین فیلم همایون غنی‌زاده، کارگردان گران و نام‌آشنای تئاتر یک فیلم ویترینی است که خودش هم نمی‌داند چه می‌خواهد. هر حقه‌ای که این فیلم‌های روشنفکرانه می‌زنند تا باحال به‌نظر برسند در مسخره‌باز پیدا می‌شود. از دیالوگ‌های عجیب و غریب تا منطق لنگی که قرار است “پست مدرن” جلوه کند تا اضافه‌کاری‌های فرمی که فقط می‌خواهند تماشاگر متعجب شود تا گزاره‌های سیاسی بی‌مایه و آبکی و محافظه‌کاری که در پس بی‌زمانی و بی‌مکانی خودش را پنهان می‌کند.
امان از این کارگردانان آرتیست و مثلا پست مدرنی که در گذشته گیر کرده‌اند و خیال می‌کنند سینمای ایران همان سینمای تلویزیونی بی‌بخار دهه هشتاد است که اکثر فیلم‌هایش درام‌هایی متوسط و آپارتمانی بوده‌اند و ساخت فیلمی با جلوه‌های میدانی و جلوه‌های ویژه کار شاق و خفنی است. کمی پیگیری از سینمای دهه نود کافیست تا امثال آقای غنی‌زاده بدانند که سینمای ایران مدت‌هاست از فاز سریالی و آپارتمانیش گذشته و فیلم‌هایی در آن ساخته می‌شود که از لحاظ جلوه‌های ویژه و سی‌جی کردن و…این‌ها بسیار پیشرفت کرده و اگر همپای سینمای روز هالیوود پیش نرود، دیگر مثل قدیم و خنده‌دار و مسخره نیستند.

همچنین بخوانید:
بررسی فیلم مسخره‌باز – سلام سینما

مسخره باز

اساسا بعد از ساخت فیلم‌هایی مانند اژدها وارد می‌شود، قانون مورفی، تنگه ابوقریب که همگی از این نظر مرعوب‌کننده هستند، خوش خیالی است که فیلمی گمان کند با این ادا و اطوارها می‌تواند تماشاگر را شگفت‌زده کند. اگر هم کند مگر شگفت‌زده کردن مخاطب با جلوه‌های ویژه چه ارزش خاصی دارد؟
مسخره‌باز انگار به این دلیل ساخته شده که غنی‌زاده با خود فکر کرده یک ایده عالی برای ساخت دارد اما ایده‌اش بر روی صحنه تئاتر قابل اجرا نیست پس با خود فکر کرده چه‌کار کند و ناگهان لامپی بالای سرش روشن شده و با خود گفته آها پس فیلمش را می‌سازم که شدنی باشد! همین است که فیلم بیشتر به یک دورهمی ریاکارانه می‌ماند. پول هنگفتی (احتمالا از تئاتر غنی‌زاده با بلیط‌های ۱۸۰ هزار تومانیش) در دسترس بوده و نتیجه‌اش شده مسخره‌باز که به راستی مسخره‌باز است. مثلا که چه آدم‌های داستان با میزانسن‌های تئاتری روی خط‌های مشخص و شق و رق شده راه بروند یا با این لحن‌های پرطمطراق دیالوگ بگویند؟ بهرام بیضایی اگر از تئاتر وارد سینما می کند، کارکرد خاص خودش را دارد و فیلم‌ها با ورود فضای تئاتری به آن‌ها تبدیل به تله‌تئاتر نمی‌شوند که فاز سینمایی خاص خود و لحن بی‌نظیر بیضایی در فیلمسازی را پیدا می‌کنند.
با تماشای مسخره‌باز در واقع فیلم یک تئاتر را می‌بینید و خب از جهتی خوش شانس هستید که مجبور نیستید بابتش ۱۸۰ هزار تومان پول ناقابل را دور بیاندازید.

مسخره‌باز

پس وقتی از مسخره‌باز حرف می‌زنیم تنها از یک تله تئاتر حرف می‌زنیم نه سینما و مقتضیاتش. هرچقدر هم که فیلم بخواهد از سینما و تاریخ سینما وام بگیرد و مثلا صحنه کازابلانکا را بازسازی کند و از پاپیون بهره ببرد و به بیل را بکش ادای دین کند، باز هم نمی‌تواند با حیله‌گری نسبت خود با سینما را تقویت ببخشد. ضمن اینکه همه این ارجاعات به تاریخ سینما یکی از دیگری پرت و پلاتر است و هیچ کارکرد مضمونی یا روایی خاصی پیدا نمی‌کند. فیلم‌ساز با خودش فکر کرده این صحنه بیل را بکش ‌را دوست دارم پس می‌گذارمش اینجا یا بابک حمیدیان با گریم می‌تواند شبیه به پاپیون شود پس یک جایی هم برای پاپیون پیدا می‌کنم. همه ارجاعات سینمایی فیلم کارکردی جز اوهوم و تولوپ کردن و فخر فروختن نمی‌یابد و این نخبه‌گرایی احمقانه فیلم را هم تقویت می‌کند: ببینید ما چقدر روشنفکریم و چه فیلم روشنفکرانه‌ای ساخته‌ایم که مملو از “آرت” و سینما و موسیقی است! بله آرت و سینما و موسیقی در فیلم حضور دارد.
تکه‌های نابی از آن‌ها هم در فیلم حضور دارند اما فقط برای اداهای روشنفکری درآوردن و خوشگذرانی. انگار فیلم باید همه‌جوره روحیه نخبه‌گرایانه‌اش را به رخ تماشاگر بکشد و به او یادآوری کند که من فلانم و بلدم و این را می‌دانم و آن‌را می‌دانم و خفنم.

مسخره باز

البته که دم دستی‌ترین و دستمالی‌شده‌ترین بخش‌ها ی تاریخ سینما را هم پیدا کرده است!حالا به این‌ها مواضع سیاسی باسمه و سطحی‌نگرانه فیلم را هم اضافه کنید که از فرط سطحی بودن شبیه به توییت‌های خنده‌دار عامه درباره سیاست می‌ماند.
یک فیلم توییتری با مواضع سیاسی رو و سطحی و از قشری که خودش نه دغدغه سیاسی دارد و نه اوضاع سیاسی و اجتماعی تاثیر چندانی بر زندگیش داشته که بخواهد مواجهه‌ای جدی با سیاست و تاریخ معاصر ایران داشته باشد. سیاسی‌بازی ملعبه دست مسخره باز است برای اینکه بیشتر خودش را در چشم بیاندازد و تماشاگر با خود بگوید عجب فیلم تندی ساخته شده فارغ از اینکه فیلم با حذف جغرافیا و زمان به شکل محافظه‌کارانه‌ای سیاست را بازیچه می‌کند.
شبیه به توییت‌هایی که از عمق فجایع اجتماعی و سیاسی با لحنی شوخ‌طبعانه نوشته می‌شوند و کارکردشان دقیقا برخلاف انتظار عادی‌سازی فاجعه و کمدی جلوه دادن آن است؛ یعنی جدیت و آگاهی را زیر سوال می‌برد و با یک خنده یا پوزخند آن‌را معاوضه می‌کند. علاوه بر این شکل بیان محافظه‌کارانه فیلم از این نظر کاری نمی‌کند جز غرهای بی‌سر و ته زدن و ننه من غریبم درآوردن.

مسخره باز مسخره‌باز

برخلاف موضع‌گیری مدعیانه، شعور فیلم در حد یک نوجوان خام و نابالغ است که قدرت تمایز و تشخیص ندارد و همه مفاهیم را با هم قاطی می‌کند یا بعضا اشتباه می‌گیرد.
و اما خطرناک‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین نکته فیلم در گداهای خیابانی هستند که نیازمند و قربانی در ابتدای فیلم جلوه داده می‌شوند و در پایان فیلم هم جنایتکاران بددلی که در کنار قانون کثیف که همان بازپرس است می‌ایستند و به روی قهرمانان دوهزاری فیلم اسلحه می‌کشند.
خیلی جالب است، نه؟ از این نظر برخورد جامعه شناسانه فیلم شبیه به آن آدم پولدارهایی است که پشت چراغ یک کودک کار را به بدترین شکل ممکن دک می‌کنند تا دست‌های کوچک و به ضم آن‌ها کثیفشان به ماشین گران‌قیمتشان نیفتد و آنرا کثیف نکند، دریغ که همان ماشین گران‌قیمت که حالا در ساحتی دیگر شده مسخره‌باز خود کثافت و معضل است و آنقدر در این آش درهم و برهمی که کارگردان ساخته، سردرگم باقی می‌ماند و آنقدر بینش سیاسی کم ظرفیتی دارد که نمی‌داند حداقل برای حفظ ظاهر هم که شده نباید شبیه به یک “بچه پولدار عوضی” به نظر بیاید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.