مجله نماوا، آرش عنایتی
چنانچه باور دارید که در کشوری دموکراتیک و در دادگاهی متشکل از قاضی و هیات منصفهای بیطرف حداقل به لحاظ سیاسی و نژادی، شهروندی که دیگری را به قتل رسانده و جسدش را قطعه قطعه کرده و به آب سپرده است، آرای هیات منصفه، حکم خواهد کرد که به دست جلاد سپرده شود یا باقی عمرش را در حبس سپری کند، اشتباه میکنید. گاهی حکماش آزادی است! و این مهم شاید، دلیلی انگیزشی برای دیدن سریال «زندگی و مرگ رابرت درست» باشد. به تواتر دیده و دریافتهایم که روند شکلگیری تجربهای سینمایی اینگونه بوده است که ورود هنرمندی به دایرهی رویدادی واقعی در ابتدا به فیلمی، مستند و بعضا به سبب جذابیت فینفسهی موضوع ِ آن فیلم مستند، فیلمی داستانی ساخته شده است که نویسندگانش به ضرب افزودن کنشهای دراماتیک بیشتر، سعی در جذب مخاطب افزونتر داشتهاند. اما سیر ساخت این سریال مستند یکسره مسیر دیگری داشته است. رابرت دُرْست پس از دیدن فیلم داستانی که اندرو جارکی دربارهی بخشی از زندگی او ساخته است به اندور پیشنهاد میکند تا گفتوگویی با او داشته باشد و این مهم، محور ساخت این سریال بوده است. اندور جارکی به هدف تبلیغ از برای فیلم نه چندان خوبش و رابرت به قصد فرار رو به جلوی همیشگیاش، علل ساخت این سریال مستند میشوند. اما از آن جا که نه علل و نه حتی اهداف، که مسیر و چگونگی طی مسیر در هنر سینما، نتیجهسازند از تصادم و تضارب اهداف این دو –فیلمساز و سوژهاش- پرتویی به پروندهای افکنده میشود که در بدایت امر خواست هیچیک از این دو نبوده است. داستان زندگی رابرت دُرْست در سریال بر اساس آنچه در دادگاه شرح داده میشود، میتوانست به داستان ازلی ابدی هابیل و قابیل –داستانِ شرکت املاک بزرگ دُرست و برتری برادری بر برادر دیگر و ربودن میراث پدر- یا تبدیل به شکلگیری ابلیسی ملبس به توجیهات فرویدی شود (جایی که از دیدن صحنهی خودکشی مادر به کمک پدر حرف میزند) و یا این قابلیت را داشت آنچنان که وکلای مدافعاش در مقابل مدعیالعموم مدعی میشوند از انسانی بختبرگشته که نردبانی از برای فرارفتن سناتوری به نام جین پیرو است سخن رانده شود. لیکن مستند جینکس، به هیچ یک از این مغاکها فرونمیغلتد به عوض آن، روایتی شده پر تعلیق از تحقیق و تعقیب که به تدقیق آراسته شده است و این حاصل نمیشد مگر آنکه کارگردان به درستی خویش را در معرض تهدید و تحدید قرار نمیداد. به این ترتیب از اپیزود پنجم چرخشی اساسی در شیوهی روایت به وجود میآید و اندور جارکی مقابل دوربین از نقشهها و انتظاراتاش میگوید. به عبارت دیگر، میان اخلاقگرایی نسبت به سوژهاش و تکنیک سینمایی، دومی را بر می گزیند تا به حقیقت راه یابد. جاییکه عجالتا وسیله هدف را تبیین و توجیه میکند.
جارکی در ساخت سریال، از مصالح متعدد و متنوع بهره برده است. از صدا و تصویر رابرت در زمان حال به عنوان طرف گفتوگو؛ فیلمها و عکسهای آرشیوی از زندگی خصوصی دُرْستها بخصوص رابرت؛ مواد و منابع نوشتاری چون ایمیلها و بریدههای روزنامه و روزنگارهای درگذشتگان؛ فیلمهای آرشیوی از جلسات دادگاه، مراکز خرید و برنامه های خبری و نمایشی تلویزیون و… این همه را به گفتههای اکنون و گذشتهی پلیس، هیات منصفه و حتی قاضی و وکلا پیوند میزند. آنچه جلای بیشتری به این پیوندهای دیالکتیکی (برای نمونه جایی که دوستان کتلین از دعواهای خانوادگی میان دُرست و همسرش میگویند اما عکسی مربوط به همان دوران میبینیم که هر دو خندان هستند) میدهد ظرافت جارکی است در بیان نقطه نظراتش در نقاط عطف ماجرا، بی حقنه کردن و تنها از طریق حقههای معمول سینمایی به خصوص تمهیداتی که این ژانر اقتضا میکند. جروکی برخی حوادث مربوط به سه رویداد (مفقودی همسر، قتل دوست و قتل همسایه) را به زیبایی بازسازی کرده است. هوشمندی او جایی است که با اندکی تغییر زاویه دوربین –برای نمونه، مفقودی کتلین و آن زاویه از بالای دوربین- و یا تمهیدات مرسوم تدوینی نظیر محو تدریجی از طریق دیزالو، نماهای متفاوتی را از یک رویداد میبینیم. رویدادهایی که به درستی گزینش و چیده شدهاند و جابجایی اندکی در آنها -از جمله تغییر زاویه دوربین- به درک متفاوتی از آنها منجر میشود. مخلوق جدیدی که با روایت شخص دیگری از شاهدان یا بستگان و تعقیبکنندگان، مطابقت میکند. زیرکی جارکی جایی است که هیچ نمای نقطه دیدی از رابرت ارائه نمیکند (به این ترتیب از همذات پنداری تماشاگر با او میپرهیزد همین روش را دربارهی خودش هم اعمال کرده است. به این ترتیب حتی نماهای تصویربرداری از رابرت را در حالی میبینم که دوربین دیگری در واقع اندرو و گروهاش را به تصویر میکشد) و همچنین جارکی به درستی هیچ المان صوتی انسانی در صحنههای بازسازی شدهی منجر به قتل ارائه نمیکند. چرا که وجود گفتار به ذهن تماشاگران جهت و به عامل انسانی نماها تشخص میدهد که منجر به تشخیص عامل جنایت خواهد شد و البته خواست جارکی جز این بوده است. او به ایهام نمیافزاید بلکه با حذف صدا، بر ابهام وفادار میماند. ابهامی که بر سراسر سه پرونده سایه افکنده است. اما و هزار اما، زندگی رابرت دُرست این همه هست و نیست. هست به سبب مدعای وکلای مدافعاش و ظاهر ابلهانه و تیکهای عصبی و ریسکهای بزرگی که به جان می خرد. و نیست، که نیست جز نگاهی بر چهرهی شیطان. و این مهم همان فصل مقوم سریال است جایی که فروغ ندای وجدان را از پس نقابٍ نبوغ شاهدیم لحظهای که در خلوت آبریزگاه صدا (گفتوگوی درست با خودش) به شهادتِ تصاویر و اتفاقات دیده نشده برمیآید.