مجله نماوا، سحر عصرآزاد

«چرنوبیل ۸۶» یا «چرنوبیل: نوارهای گمشده» یک مستند تاریخ‌نگارانه درباره فاجعه نیروگاه اتمی چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ میلادی است. فیلمی که با تکیه بر چند خط روایی به گونه‌ای همه جانبه این قتل عام انسانی را از لفافه تحریف حکومتی به حقیقتی پیوند می‌زند که زمینه‌ساز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد.

جیمز جونز؛ مستندساز انگلیسی که سابقه ساخت فیلم‌های متعددی را در کارنامه دارد، اثر جدید خود را با تکیه بر تصاویر نادیده یا کمتر دیده شده از روند این فاجعه پیش برده که توسط افراد مختلف با انگیزه‌های متفاوت ثبت شده است.

این تصاویر؛ نوارهایی هستند که برخی از آنها سال‌ها در آرشیو شخصی یا سازمانی پنهان شده و خاک خورده‌اند تا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آغاز روند اطلاع رسانی آزاد، تبدیل به اسناد و منابعی غیر قابل انکار از جنایتی شوند که یک حکومت در حق ملت خود روا داشته است.

فاجعه‌ای که از آن به عنوان بدترین حادثه اتمی در طول تاریخ کوتاه جهان از صنعت هسته‌ای نام برده می‌شود و میزان انفجار مخرب آن؛ معادل ۴۰۰ بمب اتمی استفاده شده در هیروشیما و ناکازاکی تخمین زده شده است!

بر همین اساس فیلمساز روایت خطی خود را در ابتدای کار با ایجاز به معرفی و طرح موضوع اختصاص می‌دهد. تلویزیون قدیمی در گوشه اتاق، فیلمی از باله دختران خردسال با قطعه (دریاچه قو) چایکوفسکی پخش می‌کند و روی این تصاویر حرف‌های مردی شنیده می‌شود که رابطه پیچیده اتحاد جماهیر شوروی با واقعیت را این گونه توصیف می‌کند:

(وقتی سال ۱۹۸۲ میلادی برژنف؛ دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی فوت کرد، همه کانال ها بدون هیچ توضیحی باله دریاچه قو را پخش کردند و همه فهمیدند اتفاقی برای یک مقام حکومتی افتاده است!)

ارجاعی موجز و کاربردی که می‌تواند زیرمتن این مستند را در خوانش متمایز از فاجعه اتمی چرنوبیل برجسته کند (آنها سعی می‌کردند حقیقت را کنترل کنند، اما نتیجه‌اش از دست دادن کنترل روی همه چیز بود!)

این ایده‌ای است که کلیت مستند «چرنوبیل ۸۶» روی آن سوار است. به این مفهوم که قرار است از ورای این وقایع‌نگاری لحظه به لحظه با تکیه بر منابع و مستندات مستدل؛ ابعادی جدید از دروغ، پنهانکاری و رفتار غیرانسانی یک حکومت خودکامه با مردمش افشا شود. حکومتی که (بیشتر از اینکه مردمانش برایش مهم باشند، نظر دنیا برایش مهم بود!)

این گونه است که فیلم جای پای خود را به سرعت در ذهن کنجکاو مخاطب محکم می‌کند. مخاطبی که هرچند با خوانش‌های مختلف از فاجعه چرنوبیل به واسطه سریال و فیلم و … آشناست، اما زاویه دید جیمز جونز برایش واجد اهمیت کشفی جدید می‌شود.

در روند این خوانش، مصاحبه‌های متعددی با افراد مختلف انجام شده که به گونه‌های متنوع درگیر این فاجعه بوده‌اند. فیلمساز برای دراماتیزه کردن این مصاحبه‌ها که در مقاطع زمانی مختلف ثبت شده، روندی طراحی کرده که به تدریج گفتگوهای جدید به روایت اضافه شده و به تناوب در کنار هم پیش می‌روند.

در نهایت این خطوط در نقطه‌ای طلایی به یکدیگر پیوند می‌خورند که تحلیلی تکان دهنده از این فاجعه را در پی دارد. فاجعه‌ای که رویکرد حکومت در مواجهه با آن؛ دروغ پردازی و انکار همه جانبه داخلی و خارجی بود و در نهایت به آمار رسمی ۱۳ کشته ختم شد، درحالیکه مرگ بیش از ۲۰۰ هزار نفر را تنها در نتیجه مستقیم فاجعه به دنبال داشت!

همین دروغ و سرپوش گذاشتن آشکار بر حقیقت بود که زمینه ساز خشم عمومی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در فاصله‌ای کوتاه از این فاجعه، استقلال اکراین و … شد و چه بسا از این زاویه به ابعاد آن به‌خصوص در معادلات بین حکومت و مردم پرداخته نشده باشد.

به همین دلیل؛ فیلم‌های تبلیغاتی ابتدایی از معرفی نیروگاه، تجهیزات، رفاه و امکانات شهر و زندگی روزمره شاد مردم در کنار تصویری بهشت گون که زن راوی (لیودمیلا ایگناتنکو) از آن ارائه می‌دهد، مولفه‌هایی کاربردی برای رسیدن به آن تحلیل تاریخی محسوب می‌شوند که به بهترین نحو از آنها استفاده شده است.

در واقع (تکه‌های گمشده) همین مصاحبه‌ها هستند که خاطرات افراد مختلف درگیر از مهندس تا خلبان، ژنرال، دانش آموز، زن خانه دار و مردم عادی را در برمی‌گیرند که با نخ تسبیحی ظریف به زیرمتن اثر پیوند خورده تا دروغ‌های رسمی حکومتی را از نخستین لحظات انفجار نیروگاه تا آخرین لحظات سقوط و فروپاشی ثبت کنند.

ثبت گزارش‌هایی قدیمی از اختلال در عملکرد کنترل نیروگاه به دلیل طراحی غلط رآکتورها، عدم ایمنی و نداشتن سپر محافظتی که همگی محرمانه ماندند تا تصویری خوش آب و رنگ از نیروگاه چرنوبیل به جهان ارائه شود، از سویه‌های مغفول این پرونده است.

سویه‌ای که این حقیقت تلخ را به اثبات می‌رساند که فاجعه اتمی چرنوبیل قابل پیش بینی، قابل جلوگیری و قابل کنترل بوده است!

ادامه همین رویکرد بود که مقامات، مسئولان و حکمرانی همچون گورباچف را واداشت برای ادامه بازی فریب و دروغ؛ عبارت بی‌محتوای (رادیو فوبیا) یا (سندرم ترس از تشعشعات) را خلق کنند تا مرگ و میر، بیماری‌ها و عوارض ناشی از انفجار اتمی بر انسان، حیوان و حتی طبیعت را توجیه کنند!

فیلمساز با در اختیار داشتن گنجینه این نوارها و فیلم‌های بکر و مصاحبه‌های تکان دهنده، توانسته با هوشمندی و ظرافت مصاحبه‌ها را با تصاویر واقعی به گونه‌ای انطباق دهد که تأثیرگذاری عمق فاجعه دوچندان شود.

به عنوان مثال؛ تصاویری که نشان می‌دهد نیروهای به ظاهر داوطلب، ناآگاه از واقعیت مأموریتی که برعهده گرفتند، به کام مرگی خاموش برای جمع آوری باقیمانده مواد رادیو اکتیو از پشت بام نیروگاه رفتند… آنهم برای کمی پول و ودکا و یک تقدیرنامه و مرگی که دو سال بعد آنها را بلعید!

چنین مستندات تکان دهنده‌ای در فیلم جیمز جونز فراوان است و به همین واسطه است که می‌توان مدعی شد «چرنوبیل ۸۶» در زمره مستندهایی قرار می‌گیرد که حرفی تازه درباره فاجعه‌ای آشنا دارد.

همانطور که اشاره شد روایت‌های مختلف و متنوعی که در شکل‌گیری روند این وقایع نگاری استفاده شده، به نوعی مکمل و یکدیگر و تکمیل کننده روایت اصلی هستند؛ به گونه‌ای که هر یک حکم تاباندن نور به سویه‌ای نادیده از این فاجعه را پیدا می‌کنند.

در این میان خط روایی داستان زندگی لیودمیلا، دراماتیک‌ترین سویه این گزارش است که به نوعی درگیری مخاطب با سویه داستانی یک زندگی واقعی متأثر از فاجعه اتمی چرنوبیل را برجسته می‌کند. زنی که معتقد است (هیچ چیز مثل آن شب را تجربه نکردم!)

او که داستان زندگی‌اش را از ورود به این شهر بهشت گون تا ازدواج با یک آتش نشان، انفجار اتمی و تبدیل همان شهر به جهنم، روزشمار مرگ همسر بر اثر عوارض رادیواکتیو و از دست دادن نوزادش تنها ۵ ساعت بعد از تولد را با تکیه بر عکس‌ها و تصاویر قدیمی در ذهن مخاطب بازسازی می‌کند.

در انتها بازگشت لیودمیلا؛ به عنوان تنها راوی که تبدیل به انسانی واقعی در زمان حال و جهان امروز اثر و به نوعی کاراکتر محوری می‌شود، به شهر متروک، خانه مخروبه و تجدید دیدار با درخت سیبی که روزی با شوهرش کاشته‌اند، دراماتیک‌ترین فینالی است که می‌توان بر این تراژدی واقعی انسانی متصور شد.

تماشای «چرنوبیل ۸۶» در نماوا