مجله نماوا، یزدان سلحشور

روراست بگویم که از فیلم‌های بازسازی‌شده بر مبنای فیلم‌های موفق متنفرم؛ حالا می‌خواهد نسخه‌ی جدید «بن‌هور» باشد یا «پاپیون» یا «هفت دلاور»؛[حسابِ بازسازی‌های دوران کلاسیک سینما جداست که بحث دیگری را می‌طلبد در مطلبی دیگر] بنابراین وقتی خبر رسید که فیلم فوق‌العاده‌ای مثل «پرونده ایپکرس» [فیلمی در ژانر تریلر سیاسی و جاسوسی به کارگردانی سیدنی جی. فیوری که در سال ۱۹۶۵ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به مایکل کین، یانگ گرین، گوردون جکسون و گای دولمن اشاره کرد. این فیلم که بر اساس رمان «پرونده ایپکرس» (۱۹۶۲) اثر لن دیتون ساخته شده، در ۱۹۶۶ برنده جایزه بفتا شد و در ۱۹۹۹ در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر بریتانیایی بنیاد فیلم بریتانیا، در رتبه ۵۹ قرار گرفت] تبدیل به یک سریال ۶ قسمتی شده؛ به خودم گفتم دیگر شورش را بالا آورده‌اند! اوضاع زمانی بدتر شد که امتیاز سریال در IMDb تا ۷.۲ پایین آمد! تقریباً مطمئن شدم که به داستان فیلم آب بسته‌اند تا فیلم ۱۰۹ دقیقه‌ای فیوری را بدل به سریالی چندقسمتی کنند! [مطمئن باشید اگر واقعاً چنین اتفاقی افتاده بود این مطلب هیچ وقت نوشته نمی‌شد!] اما ظاهراً منتقدانی بودند که از سریال خوش‌شان آمده بود و امتیازش در سایت تخصصی «rotten tomatoes» نود و چهار درصد شد [در راتن تومیتوز  آثار به نمایش درآمده از ۰ تا ۱۰۰ درصد دریافت می‌کنند. به این صورت که تمامی نقدهای نوشته شده توسط منتقدان باسابقه جمع‌آوری و درصد تعداد نقدهای مثبت نسبت به کل نقدها محاسبه می‌شود. فیلم‌های خوب باید با درصد مثبت از ۶۰ درصد بیشتر باشند تا یک گوجه فرنگیِ رسیده نام بگیرند در غیر این صورت اگر فیلمی پایین‌تر از ۶۰ درصد دریافت کرد، فیلم اصطلاحاً راتِن یا گندیده خوانده می‌شود. همچنین نمرات و نظرات منتقدان برتر مثل راجر ایبرت، دژان تامسون، استیون هانتر، اوون گلیبرمن، لیسا شوارزبام، پیتر ترورس و مایکل فیلیپس به صورت جداگانه بررسی می‌شود؛ از نظرات این منتقدان برای امتیاز کلی فیلم هم استفاده می‌شود]  به نظرم، شما هم اگر جای من بودید، می‌رفتید سریال را می‌دیدید گیرم از سرِ کنجکاوی! خُب، واقعیت امر این است که سریال «پرونده ایپکرس» هیچ ربطی نه تنها به فیلم «پرونده ایپکرس» ندارد، ربطی هم به رمان «پرونده ایپکرس» ندارد! ولی تا دل‌تان بخواهد اسامی مشابه دارد! در واقع اگر نگران این هستید که انتهای داستان را با دیدن فیلم، از قبل بدانید، باید این خبر خوش را بدهم که حتی در حد این هم که پنج دقیقه بعد قرار است چه اتفاقی در سریال بیفتد، از سیر وقایع و روند داستان اطلاعی نخواهید داشت که این برای یک تریلر جاسوسی، یک پیروزی قابل توجه است. در مورد آن امتیاز ۷.۲ هم باید بگویم که احتمالاً طرفداران فیلم ۱۹۶۵ همان بلایی را سر سریال آوردند که طرفداران کمیک‌ها و بازی‌های کامپیوتری سر فیلم‌ها و سریال‌هایِ بر اساس کمیک‌ها و بازی‌های مشهور می‌آورند! اگر بخواهم منصف باشم با بدبینانه‌ترین ارزیابی‌ها هم امتیاز سریال ۸.۱ است نه ۷.۲؛ از این‌ها که بگذریم سریال، گرچه هم داستان‌اش را روان تعریف می‌کند هم بازی‌های واقعاً خوبی دارد و هم جیمز واتکینز [کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس انگلیسی که بیشتر برای فیلم «زن سیاه‌پوش» با بازی دنیل ردکلیف شناخته شده است. این فیلم پرفروش‌ترین فیلم ترسناک بریتانیایی از آغاز ثبت رکوردها محسوب می‌شود] به عنوان کارگردان هر ۶ قسمت، کارش را بلد است [همچنین باید کار جان هاج را (فیلم‌نامه‌نویس اهل بریتانیا که در ۱۹۹۶ برای نوشتنِ فیلمنامه «رگ‌یابی» -یا «قطاربازی» به کارگردانی دنی بویل- برای دریافتِ جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی نامزد شد ولی نتوانست آن را به دست آورد در عوض موفق شد جایزه بفتای بهترین فیلم‌نامه اقتباسی را برای همین فیلم به کارنامه‌اش اضافه کند.فیلم در جایگاه دهم صد فیلم برتر بریتانیا که توسط انستیتوی فیلم بریتانیا انتخاب می‌شود، قرار گرفت و در سال ۲۰۰۴ به عنوان بهترین فیلم تاریخ اسکاتلند نیز انتخاب شد) برای نوشتن فیلمنامه‌ای حرفه‌ای برای هر ۶ قسمت ستود] اما… واقعیت این است که برای مخاطبان عادی سینما و تلویزیون، اشارات و تلمیحات‌اش، به احتمال قوی حتی درک نمی‌شود چه برسد به اینکه از آن لذت ببرند! برای اینکه بتوانید از این اثر، لذت کامل را ببرید باید واقعاً فیلم‌باز باشید! جداً می‌گویم!

ببین! قرار است با مایکل کین مچ بیندازی، خیلی تمرین کن جو کول!

حداقل روی کاغذ، اولین مشکل رفتن سراغ «پرونده ایپکرس» این بود که کی قرار است نقش هری پالمر را بازی کند. فیلم «پرونده ایپکرس» بدون بازی مایکل کین در این نقش، نصفِ موفقیت فعلی خودش را هم به دست نمی‌آورد! جو کول بازیگر خوبی‌ست [هم در «پیکی بلاندرز» هم در «گنگسترهای لندنی»] ولی شانس آورده که فقط اسم نقش‌اش، هری پالمر است و خودِ نقش، تقریباً هیج ربطی به هری پالمری که مایکل کین نقش‌اش را بازی کرده، ندارد! جو کول بازیگری با آینده روشن است اما رقابت با مایکل کین، واقعاً مشکل است! مثلِ این است که یک قهرمان بوکس سبک‌وزن لندن با محمدعلی کلی برود توی رینگ! [کلاً همه‌ی بازی‌های سریال خوب است با این همه اگر بخواهیم با بازی‌های فیلم مقایسه کنیم همه کم می‌آورند مگر فقط لوسی بوینتون که نقش‌اش خیلی پررنگ‌تر از سو لوید است و بازی‌اش هم به بازی او در فیلم می‌چربد.]

فیلم پرونده ایپکرس

یک «جنگ سرد» ضدامریکایی!

در تریلرهای جاسوسی «جنگ سرد» ما معمولاً با دو جبهه روبرو بودیم یک جبهه، «جهان غرب» بود به نمایندگی امریکا و طرف دیگر «جبهه شرق» بود به نمایندگی شوروی و چین و امریکایی‌ها هم، همیشه طرفِ خوب بودند! در سریال «پرونده ایپکرس»، اما قواعد بازی این طور نیست! این سریال، بسیار ضدامریکایی‌ست [مثل بخش اعظم آثاری از این دست که در بریتانیا و در چند دهه اخیر تولید می‌شود و از لحاظ دیدگاه به نظر می‌رسد که روس‌ها آن‌ها را ساخته باشند نه انگلیسی‌ها! که البته چه بهتر، چون روس‌ها در قیاس با انگلیسی‌ها، اصلاً بلد نیستند تریلر جاسوسی بسازند!] و یک‌جورهایی دارد تاریخ جنگ سرد را بازنویسی می‌کند و نشان می‌دهد که پشتِ اغلبِ وقایعی که مقصرش روس‌ها و چینی‌ها قلمداد می‌شدند، سازمان سیا و دست‌راستی‌های امریکایی بوده‌اند. اینکه چنین دیدگاهی به اندازه‌ی مقصر دانستن روس‌ها و چینی‌ها افراطی هست یا نه، بحثی از مقوله سینما و تلویزیون جداست و باید در متنی جدا به آن پرداخت ولی رسیدن به چنین نقطه‌ای در سریالی انگلیسی را باید پاسخی به افکار عمومی بریتانیا دانست و  مخصوصاً در این اثر، پاسخی‌ به احساسات به‌شدت جریحه‌دار شده‌ی سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا [سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا بعد از رسوایی خبرساز «جاسوسان کمبریجی» («Cambridge Five» حلقه‌ای از جاسوسان در بریتانیا بودند که در طول جنگ جهانی دوم اطلاعاتی را به اتحاد جماهیر شوروی منتقل می‌کردند و از دهه ۱۹۳۰ تا حداقل اوایل دهه ۱۹۵۰ فعال بودند. آنها بعد از آن که در زمان دانشجویی به استخدام شوروی درآمدند، توانستند در وزارت خارجه بریتانیا، ام‌آی۵ و سرویس اطلاعات مخفی به رده‌های بالا نفوذ کنند. اعضای این گروه پنج نفره شامل دونالد مک لین،کیم فیلبی، آنتونی بلانت و جان کیرن‌کراس بودند که زیر نظر یوری مودین مأمور کا.گ.‌ب هزاران صفحه اطلاعات محرمانه را به شوروی دادند) نه تنها سقوطی چنددهه‌ای را در نردبان قدرت جهانی طی کردند که به‌شدت توسط امریکایی‌ها تحقیر شدند. اینکه هری پالمر در انتهای سریال و بعد از دیدار با یک مأمور روسی بلندپایه در سینمایی که فیلمی رمانتیک را نشان می‌دهد، موقع خروج از سالن سینما احساس رهایی می‌کند فقط اشاره‌ای رمانتیک نیست، نام فیلم، «تحقیر» است ساخته‌ی ۱۹۶۳ ژان لوک گدار و با فیلمنامه‌ای از خودش  بر اساس رمانی ایتالیایی به نام «شبحی در نیمروز» ۱۹۵۴ نوشته آلبرتو موراویا (جرمی پروکاش -جک پالانس- تهیه‌کننده آمریکایی، فریتز لانگ -با بازی خودش- کارگردان مشهور اتریشی را استخدام می‌کند تا فیلمی بر اساس اودیسه هومر بسازد…) جو کول، خندان از زیر سایه‌ی سردرِ سینمایی که پوسترهای «تحقیر» همه جایش را پر کرده، بیرون می‌زند]؛ سازندگان سریال «پرونده ایپکرس» البته از چند مسیر می‌‌خواهند به نتایج ضدامریکایی خود برسند یکی از آن‌ها بازنگری فیلم بسیار مشهور سال ۱۹۶۳ یعنی «کاندیدای منچوری» ست [فیلمی که به اندازه شهرت‌اش فیلم خوبی نیست فیلمی به کارگردانی جان فرانکن هایمر  و حضور ستارگانی مانند فرانک سیناترا، لارنس هاروی و جنت لی] آنها، یک مثلثِ روایی با سه ضلع تشکیل می‌دهند که با نشان دادن تصویر بزرگ فیلم بالای ورودی یک سالن سینما در پس‌زمینه شروع می‌شود و بعد با ورود چینی‌ها به صحنه ادامه پیدا می‌کند [در فیلم فرانکن هایمر، چینی‌ها مسئول همه‌ی کارها هستند] و در نهایت، جو کول را می‌بینیم که دارد از خلاصی خود با کسانی سخن می‌گوید که تصور می‌کند آشنایان او هستند اما در واقع، شکنجه‌گران اویند و او هنوز در اسارت است که اشاره‌ای‌ست آشکار به سکانسی در «کاندیدای منچوری» اما سازندگان فیلم دارند ما را فریب می‌دهند تا پیش‌فرض‌های مخاطبان خود را نسبت به «قواعد بازی جنگ سرد» عوض کنند.

هم در نقش «جیمز باند» هم در نقش «پاپیون»!

ساخته شدن فیلم «پرونده ایپکرس» در واقع تلاشی برای افسانه‌زدایی از زندگی جاسوسان «جنگ سرد» در آثار سری «جیمز باند» بود؛ زندگی که در آن نه تنها خرج کردن مثل میلیونرها جایی نداشت که حقوق کارمندی هم کفافِ تا آخر ماه را نمی‌داد! در سریال اما به افسانه‌زدایی از چهره‌ی جیمز باندی جاسوسان بسنده نمی‌شود و در سکانس‌هایی «جیمز باند» و «پاپیون» [به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر و محصول ۱۹۷۳ که بر اساس رمانی واقعی از آنری شاریر به همین نام و با بازی استیو مک‌کوئین و داستین هافمن ساخته شد] یکی می‌شوند! [البته این همانندی پیش از این در «روزی دیگر بمیر» ۲۰۰۲ و به کارگردانی لی تاماهوری «اجرا» شده بود که پیرس برازنان در نقش جیمز باند مجبور است بعد از زندانی و شکنجه شدن در کره شمالی از دست امریکایی هم در برود! در سریال «پرونده ایپکرس» البته سکانس‌هایی از «پاپیون» بازآفرینی شده‌اند.] از این‌ها گذشته، اشاراتی گذرا به «تلفن» هم [۱۹۷۷به کارگردانی دان سیگل و از مشهورترین تریلرهای «جنگ سرد»] در سریال به چشم می‌خورد همچنان‌که شاهد ایده‌ها و سکانس‌هایی هستیم که یادآور «افعی» [یا «پرواز شبانه از مسکو» ساخته ۱۹۷۳ آنری ورنوی] و «عقرب»‌اند [ساخته ۱۹۷۳ مایکل وینر و از آثار به یادماندنی «جنگ سرد و با بازی آلن دلون و برت لنکستر]. با این همه، بیشترین تلمیحات سریال به «اجرای معکوس» سکانس‌های فیلم «پرونده ایپکرس» و دنباله‌های آن یعنی «خاکسپاری در برلین» [ساخته ۱۹۶۶ گای همیلتون که فیلم خوبی‌ست نه البته به خوبی فیلم اول] و  حتی «مغز بیلیون دلاری» [ساخته فاجعه‌بار ۱۹۶۷ کن راسل که سبب شد شخصیت هری پالمر از دور رقابت با جیمز باند کنار برود] اختصاص یافته که به‌شدت خلاقانه اجرا شده‌اند. وقتی نوشتم که سریال برای فیلم‌بازها جذابیت خیلی بیشتری دارد به همین دلیل بود!

تماشای آنلاین فیلم پرونده ایپکرس در نماوا