مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. «Spider-Man: Across the Spider-Verse» یا «مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی» یا چنانچه در نماوا این فیلم را می‌بینید: «مردِ عنکبوتی؛ آن سوی دنیای عنکبوتی»، در موفق بودن از فیلم اول هم جلو زده [«مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی»/ ۲۰۱۸] هم از نظر موفقیت در گیشه [فیلم اول با ۹۰ میلیون دلار هزینه‌ی ساخت، حدود ۳۷۵ میلیون دلار بلیت فروخت] هم موفقیت در IMDb [که فیلم اول البته با ۶۱۹ هزار رأی‌دهنده امتیازش به ۸.۴ رسید و امتیاز فیلم دوم با ۲۱۸ هزار رأی به ۸.۸]؛ فیلم اول فقط در استقبال منتقدان کمی جلوتر است. [منتقدان با ۹۷ درصد نظر مثبت، از فیلم اول، بیشتر از فیلم دوم استقبال کردند که ۹۵ درصد نظر مثبت را به خود اختصاص داد در «Rotten Tomatoes».] با این حال، پیش‌بینی چنین موفقیتی، آن هم برای انیمیشنی که وضعیت کووید ۱۹، بین فیلم اول و دوم، ۵ سال فاصله انداخته بود، چندان منطقی هم به نظر نمی‌رسید! کووید ۱۹، تقریباً صنعت سینما را کُشت! سالن‌های سینما به نابودی کشیده شدند و خیلی‌ها تصور می‌کردند که این صنعت، تا ۲۰۳۰ هم نتواند به دوران پیش از کرونا برگردد؛ البته فقط مسئله کرونا هم نبود؛ کمیک اسپایدرمن، پیش از پروژه ساخت این «سه‌گانه انیمیشن»، با چندین فیلم توانسته بود گیشه را تسخیر کند و منتقدان هم استقبال کرده بودند و غیر از این‌ها، انیمیشن‌های سینمایی و تلویزیونی‌اش هم، بیش از نیم‌قرن، محبوب چندین نسل بودند بنابراین اصلاً ورود به چنین روندِ ساختی، لااقل روی کاغذ شبیه خودکشی بود! این «سه‌گانه انیمیشن»، یک مشکل بالقوه هم داشت: قرار بود مرد عنکبوتی محبوب و اصلی که سفیدپوست هم بود، از بازی خارج شود و جایش را به یک نوجوان سیاه‌پوست بدهد آن هم وسطِ بُکش بُکشِ خیابان‌های امریکا، در اعتراض به نژادپرستی! شما اگر جای مدیران مالی مارول و سونی بودید، با کلید خوردن چنین پروژه‌ای موافقت می‌کردید؟! مطمئناً نه! اما شما جای آنها نیستید و برای همین است که به جای خوردنِ یک استیک آبدار در رستورانی لوکس، به سراغِ فلافلیِ محله‌تان می‌روید! [این موردِ آخر را، هم به حساب نوعی «شوخی طبقاتی در هرم اجتماع جهانی» بگذارید (که روندِ کلی «اجرا»ی این انیمیشن هم، بر اساس آن بنا شده) هم اشاره‌ای بدانید به بحث «غذا» که یکی از ایده‌های زنجیره‌ای و تکرارشونده‌ی آن است؛ در واقع، ایده‌ی «غذا» در این انیمیشن، از عنصری رایج در زندگی واقعی، بدل به یکی از «بافت‌های روایی و تصویری» در «ساخت اثر» شده است.]

دو. «مردِ عنکبوتی؛ آن سوی دنیای عنکبوتی» را می‌توان پیروزی «انیمیشن هنری اروپایی» برابرِ «انیمیشن تجاری امریکایی» دانست با مایه‌هایی از «انیمه‌های ژاپنی»؛ هالیوود، در تمامِ عمرِ خود، به رغمِ محافظه‌کاری‌های مرسوم‌اش [که بیشتر از آن که رویکردهای فرهنگی جامعه‌ی امریکا یا بافتِ سیاسیِ قدرت در این کشور بر آن تأثیرگذار باشند، مدیران مالی‌ در آن دخیل بودند] این امکان را فراهم آورده، که در یک روندِ زمانی نسبتاً طولانی، «رویکردهای آوانگارد هنری» را به «امور طبیعی اقتصاد هنری در این صنعت» بدل کند. به گمان من، حتی یک دهه قبل هم، ساختِ اثری مثل این انیمیشن، در دلِ صنعتِ سینمایی پرسودِ هالیوود، نه تنها دشوار که ناممکن می‌نمود با این همه، صنعتِ هالیوود، بقای درازمدتِ خود را مدیونِ همین «فرصت‌های هنری»ست که به آوانگاردها می‌دهد! ساخت و انتشار این انیمیشن،  در حالی که دیزنی، تقریباً با ایده‌های تازه خداحافظی کرده و در حالِ تکرار ایده‌های قدیمی با «لایو اکشن» است [لایو اکشن (live-action) یا «حرکتِ زنده»؛ طبق تعریف دیکشنری انگلیسی کمبریج، لایو اکشن «شامل انسان‌های واقعی یا حیوانات است، نه مدل‌ها یا تصاویر کشیده یا تولید شده توسط کامپیوتر»] نوعی اعلام جنگ اقتصادی در این صنعت است! واقعیت امر این است که انتشار این «سه‌گانه» انیمیشنی را می‌توان به منزله‌ی هجوم تمام‌عیارِ «انیمیشن هنری و جشنواره‌ای» [که دهه‌ها، صرفاً با ساخت «انیمیشن کوتاه» اجازه حیات داشت] به مرزهای «گیشه جهانی» دانست!

سه. استقبالِ منتقدان انگلیسی‌زبان از این انیمیشن موفق در گیشه، بسیار پرشور بود در حدی که معدود منتقدانی هم که امتیاز پایینی به آن دادند، آن را ستودند! به این مورد توجه کنید: ایو توشنت: «تصاویری هیجان‌انگیز و مبتکرانه؛ فیلمی که نمی‌توان آن را از دست داد، به ‌رغم آن که چیز زیادی برای گفتن ندارد اما به هر حال، بر گفتن آن اصرار دارد.» نظراتِ مثبتِ بقیه هم که چشمگیر بود و به ندرت دیده شده که منتقدان سینمایی، از فیلمی که در گیشه تا این حد موفق بوده، این طور با «اسراف» تمجید کنند[جملاتی گزیده را از متون‌شان نقل می‌کنم]:

آدام نایمن: این رویداد هوشمندانه، فراتر از هژمونی مارول است.

استفان رومی: دنباله انیمیشن مرد عنکبوتی ارزش پذیرش [ما و] چهار ستاره را دارد.

ونلی ما: جسورانه هر گونه محدودیتی را کنار می‌زند و کاملاً به حیثیت دنیای کلایدوسکوپیک بصری و موضوعی خود متمایل می‌شود. [زیبابین یا کِلایدِسکوپ (Kaleidoscope) وسیله‌ای‌ست شامل دایره‌ای از آینه‌ها و اشیای رنگی و نامتصل هم‌چون تیله، مهره، خرده‌شیشه و تکه کاغذ که بازتاب نور به آن‌ها الگوهای رنگارنگی را پدید می‌آورد. زیبابین وسیله‌ای‌ست که با بازتاب متعدد پرتوهای نوری در آینه‌های خود باعث به وجود آوردن تصاویری با تقارن مرکزی و خطوط تقارن محوری متعدد می‌شود. ساده‌ترین نوع زیبابین از اتصال سه آینه به صورت مثلث و با سطح بازتاباننده رو به داخل، ساخته می‌شود و با قرار دادن جسم کوچکی در فضای بین آینه‌ها می‌توان بازتاب آن را مشاهده کرد.]

دوایت براون: شاید بهتر باشد که گفته شود این انیمیشن پیشرو همان قدر که برای این ژانر نبوغ‌آمیز است، [برای ما] مبهم هم هست اما برای بچه‌ها، نوجوانان و بیست‌ساله‌ها، که در MTV، کتاب‌های مصور و TikTok بزرگ شده‌اند، اغراق‌آمیز نیست. این حقیقت آنهاست.

ریکی بنتلی: یک نمونه استادانه از تصرف یک ژانر شناخته‌شده و ایجاد تغییرات زیادی در آن، که تماشایش می‌تواند ذهن شما را شگفت‌زده کند.

براد گولیکسون: [ارزش‌هایش برای این «نوع»] به طرز باشکوهی «افزاینده» است و نتیجه آن، بهترین فیلم کمیک بوکِ ساخته‌شده است.

لوکاس مور: Across the Spider-Verse فیلمی‌ست که اسپایدرمن در آن احساساتی‌ست و مردم هم منتظرش بودند اما هیچ ترفند مرگی در اینجا برای تحریک احساسات مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، در عوض توسط یک داستان عالی که بر عشق و درک والدین تکیه دارد، هدایت می‌شود.

چهار. «مردِ عنکبوتی؛ آن سوی دنیای عنکبوتی» فیلم ناتمامی‌ست یعنی درست مثل اپیزودهای یک سریال، فیلم را جایی به آخر می‌رساند که ما باید نگران سرنوشت تمامی شخصیت‌ها باشیم و داستان هم تمام نشده. بگذارید صادق باشم، واقعاً جرأت می‌خواهد که شما یک فیلم انیمیشن را این طور تمام کنید آن هم فیلمی را که بین قسمت اول و دوم‌اش ۵ سال فاصله بوده! با این همه به نظر می‌رسد که «پیروزی سریال‌های تلویزیونی بر سینما» دارد بعضی از قواعدِ حتمی سینما را عوض می‌کند حتی در دورانِ طلایی «سریال‌سازی سینمایی» هم مرسوم نبود که داستان را نیمه‌کاره رها کنند [دورانی که فاصله اکرانِ هر قسمتِ مجموعه سینمایی، بیشتر از دو ماه نبود!] الان کم کم دارد تعداد این جور فیلم‌ها زیاد می‌شود و بینِ خودمان باشد، دچار تردید شده‌ام نکند ما «دنیای بدل» هستیم و این «چندجهانی سوررئالیستی» واقعیتِ اصلی‌ست! در بخشی از همین فیلم، با همین ایده، با فیلم اسکاری «همه‌چیز همه‌جا به یک‌باره» شوخی شده است یعنی انیمیشن وارد دنیای واقعی می‌شود و این دنیای واقعی را که شبیه فضای همان فیلم است، به بخشی از «چندجهانی انیمیشنی» خود بدل می‌کند. دنیای عجیبی شده طوری که آدم فکر می‌کند وسط وقایع سریال کلاسیک و به‌شدت تحسین‌شده «منطقه گرگ و میش» [۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴]، دارد زندگی می‌کند!

تماشای «مردِ عنکبوتی؛ آن سوی دنیای عنکبوتی» در نماوا