مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. اگر «Avatar: The Last Airbender» یا «آوتار: آخرین بادافزار» را در گوگل جستجو کنید، به سختی می‌توانید به این سریال لایو اکشن دست پیدا کنید و در عوض، تا دل‌تان بخواهد ارجاع می‌دهد به نسخه‌ی انیمیشنی آن که در فاصله ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ در سه فصل و ۶۱ قسمت منتشر شد و هنوز هم سریالی محبوب است با ۹.۳ نمره قبولی از IMDb  و صد در صد نمره قبولی از منتقدان «Rotten Tomatoes» که برای خودش، رکوردی‌ست؛ [و طبیعتاً همین جا باید از همه‌ی شما دعوت کنم که اگر این سریال را ندیده‌اید، همه‌ی کارها را تعطیل کنید و آن را ببینید!] بنابراین وقتی خبر رسید که قرار است نسخه‌ی لایو اکشن‌اش هم ساخته شود، به طور هم‌زمان، دو حس رضایت و نگرانی، چه در میان مخاطبان و چه منتقدان سینمایی، رسانه‌ای شد. حالا هم که نسخه‌ی لایو اکشن منتشر شده، درجه رضایت مخاطبان بیشتر از منتقدان است. چرا؟ به آن هم خواهیم رسید! البته گفتنِ این مورد، شاید بی‌مورد باشد [متأسفانه در دو دهه‌ی اخیر، جهان طوری پیش رفته که ذکر برخی موارد بی‌مورد هم الزامی شده! حالا تازه متوجه شده‌ایم که قرن بیستم به رغم تمام مشکلات‌اش، چقدر قرن خوبی بود!] که موفقیتِ نسخه‌ی لایو اکشن در حد نسخه‌ی انیمیشینی نیست اما آن قدر جذاب هست که به عنوان اثری مستقل، مخاطب را جذب کند مخصوصاً که حدود ۱۶ سال از پایان نسخه‌ی انیمیشینی گذشته و نسلِ مخاطبان هم عوض شده.

دو. با نسخه‌ی انیمیشینی این مجموعه، موقعی آشنا شدم که هنوز آثار نمایش خانگی را باید در سوپرمارکت‌ها پیدا می‌کردی و روی «سی دی» و هفته به هفته می‌آمد و من هم برای پسرم که آن موقع کودک بود، می‌خریدم‌اش. [مثل الان هم نبود که به محضِ انتشار نسخه‌ی خانگی فیلم یا سریالی، در کمتر از ۲۴ ساعت زیرنویسِ فارسی‌اش در دسترس باشد و در کمتر از ۱۰ روز، نسخه‌ی دوبله‌اش. اغلب، فاصله‌ی انتشار نسخه‌ی دوبله‌ی سریالی، با زمان انتشار نسخه‌ی اصلی، چند سال بود.] آن موقع، نه سریال‌باز بودم نه طرفدار انیمیشن‌های تلویزیونی و نه از انیمه‌های تلویزیونی ژاپنی خوشم می‌آمد! [Anime، سبکی از طراحی با دست و پویانمایی رایانه‌ای (انیمیشن)؛ خاستگاه آن ژاپن است و معمولاً بر مبنای مانگا، لایت ناول، یا بازی‌های ویدئویی ساخته می‌شود. در خارج از ژاپن و در زبان انگلیسی، انیمه منحصراً به پویانمایی تولیدشده در ژاپن اشاره دارد. با این حال، در ژاپن و زبان ژاپنی، انیمه (اصطلاحی که در واقع از کوتاه شدن واژه انگلیسی انیمیشن گرفته شده‌) تمامی آثار پویانمایی را بدون در نظر گرفتن سبک یا منشاء آن توصیف می‌کند] البته این سریال، انیمه نبود اما شخصیت‌هایش آدم را به این فکر می‌انداخت و شیوه‌ی پرداختِ کار هم متأثر از ساخت انیمه‌ها بود و آن موقع از خودم می‌پرسیدم چرا باید وقت و پولم را صرف‌اش کنم؟! فقط به خاطرِ اینکه پسرم می‌خواهد آن را با من ببیند؟! سؤال خوبی بود! و جواب‌اش: «نه! فقط این نبود!» آدمی که از اجبار سرنوشت، به منظور افزایش درایت‌اش استفاده نکند، مطمئناً بازنده‌ی قطعیِ زندگیِ خود خواهد بود! [عجب عبارتی شد! از آن عبارت‌ها، که باید جایش در نسخه‌ی انیمیشنی و لایو اکشن «آوتار: آخرین بادافزار» باشد چون اساسِ آن، گره خورده با «خردمند»ی «جهان‌نگریِ شرق دور» که غربی‌ها آن را «پند و اندرز» تصور می‌کنند اما در واقع، تجسمی از زندگی‌ست؛ تجسمی ورای «پند و اندرز».]

سه. سریال انیمیشنی «آوتار: آخرین بادافزار» را  «مایکل دانته دی‌مارتینو» و «برایان کونیتزکو» ساختند. «کونیتزکو» در مصاحبه‌ای گفته بود: «من و مایک واقعاً به ویژگی‌های حماسی «افسانه‌ها و داستان‌ها»یی مانند «هری پاتر» و «ارباب حلقه‌ها» علاقه داشتیم، اما می‌دانستیم که می‌خواهیم رویکرد متفاوتی نسبت به آن نوع ژانر داشته باشیم. عشق ما به انیمه ژاپنی، اکشن هنگ کنگ و سینمای کونگ فو، یوگا، و فلسفه‌های شرقی، ما را به [سوی] الهام اولیه برای [ساخت] «آواتار: آخرین بادافزار» هدایت کرد.» [جان‌مایه‌های «هری پاتر» و «ارباب حلقه‌ها» را چه در چارچوب آثار ادبی‌ و چه سینمایی‌شان، هم در نسخه انیمیشینی و هم لایو اکشن «آوتار: آخرین بادافزار» شاهدیم؛ می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که این دو اثر ادبی-سینمایی، تنها، منبع الهام نبوده‌اند بلکه در «اجرا» هم اثرگذار بوده‌اند.] به نظرم، این همان مسیری‌ست که «آلبرت کیم» هم برای ساخت لایو اکشنِ این سریال انتخاب کرد البته با «توسعه‌ی سرزمینیِ کمتر» [در همین یک فصل البته؛ شاید با ساخت فصل‌های بعدی، شاهد توسعه‌ی بیشتری باشیم] و همچنین، «پند و اندرز» بیشتر [آن هم از نوع نگاه غربی نه تفکر شرقی]. 

تفاوت‌های دیگری هم هست مثل تلفیقِ ایده‌های کاملاً غربی با داستان، مثل ایده «پیتر پن» که دیگر نه می‌تواند پرواز کند و نه قدرت تشخیص درست از نادرست را دارد و جمعِ کودکانِ همراه‌اش هم بدل به تروریست شده‌اند [Peter Pan، شخصیتی تخیلی که توسط رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس اسکاتلندی جی.ام. بری خلق شده‌ است. نوجوانی سرزنده و شیطان که می‌تواند پرواز کند و هرگز بزرگ نمی‌شود. پیتر پن دوران کودکی بی‌پایان خود را با ماجراجویی در جزیره افسانه‌ای هرگزآباد (Neverland) به‌عنوان برنامه‌ریزِ جمع «پسران گمشده» سپری می‌کند و با پری، دزدان دریایی، پری‌های دریایی، و بومیان آمریکایی در تعامل است. او به نمادی فرهنگی تبدیل شده: نماد معصومیت و گریزگرایی جوانی. این شخصیت با انیمیشن «پیتر پن» دیزنی محصول ۱۹۵۳، وارد «حافظه‌ی جمعی جهانی» شد] که در نهایت، پیشروی به سمت ساختِ نوعی «پارودی»ست. [با تأکید بر نظریه گفتگویی باختین و با توجه به دیدگاه‌های ژنت و بارت، می‌توان پارودی را چنین تعریف کرد: پارودی، تقلید یا تغییر شکل عامدانه محصولی فرهنگی-اجتماعی (شامل انواع متون ادبی و غیر ادبی و گفتار در معنای بسیار گسترده باختینی آن) است که با دیدگاهی دست کم سرگرم‌کننده، نه لزوماً تمسخرآمیز، موضوع اصلی خود را بازآفرینی می‌کند.] در نسخه‌ی لایو اکشن، شما با جلوه‌هایی از بازآفرینی بخش‌های مربوط به شرق رمان «دور دنیا در هشتاد روز» ژول ورن هم روبرویید البته با نگاهی که «کیم» به نسخه‌ی سینمایی ۱۹۵۶ این رمان [به کارگردانی مایکل اندرسون] دارد و البته، نسخه‌های سینمایی پس از آن.

چهار. ببینیم منتقدان درباره نسخه لایواکشن چه نوشته‌اند:

مایلز ساری: این نسخه [از داستان] نه شاهکاری را ارائه کرده است و نه شکستی عظیم را. در عوض، نمره قبولی می‌گیرد؛ اما دلایلی هم وجود دارد که باور کنیم این نمایش می‌تواند بهبود پیدا کند.

نوئل دی. لیلی [منتقد برتر]: غیرقابل انکار است که اقتباس نتفلیکس، یادآور این است که چقدر دلتنگ دنیای آواتار بودیم. هنوز هم بسیار سرگرم‌کننده است، و هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری با پیام‌هایی وجود دارد که امروز حتی واقعی‌تر به نظر می‌رسند.

کوری کلمن: انیمیشن سری اصلی، زندگی را به نمایش بخشید که در اینجا گم شده است. اگر به دنیای آواتار تازه پا گذاشته‌اید، این [نسخه] هنوز هم سرگرم‌کننده است.

امانوئل نویزتک: این سریال، همچنان زمان پخشی لذت‌بخش است و به طرفداران، سفری نوستالژیک در مسیر حافظه را ارائه می‌دهد و در عین حال تازه‌واردان را به دنیای غنی و پر جنب و جوش آواتار معرفی می‌کند.

دوان کوگان [منتقد برتر]: نتیجه، یک اقتباس جذاب اما ناقص است که نسبت به فیلم ۲۰۱۰ بسیار پیشرفت کرده است [The Last Airbender، به نویسندگی، تهیه‌کنندگی و کارگردانی «ام. نایت شیامالان»؛ این فیلم بر اساس فصل اول مجموعه انیمیشنی «آواتار: آخرین بادافزار» ساخته شد] اما هرگز به اندازه نمایش انیمیشن اصلی اوج نمی‌گیرد.

آنتونیو جی. اسپیندولا: یک بازسازی بسیار لذت‌بخش و به‌راحتی قابل مصرف. [سازنده] می‌داند چگونه از شخصیت‌های اصلی خود مراقبت و با برندی که نسل‌های زیادی آن را دوست دارند با احترام رفتار کند.

پنج. زمانی بسیار دور [در قیاس با زندگی کوتاه خودم] و بسیار نزدیک [در قیاس با عمر فرهنگ بشری] تصورم این بود که چیزی که میانِ «رئالیسم جادویی»، «فانتزی» و «افسانه» با «واقع‌گرایی» فاصله‌گذاری می‌کند، عبور این آثار از مرز فیزیک و متافیزیک است که البته از منظر «مخاطب عام» اشتباه نبود، اشتباه در آن نقطه‌ای اتفاق می‌افتاد که به عنوان «خالق اثر ادبی یا هنری»، «منتقد» یا «مخاطب خاص» وارد این حیطه می‌شدی و تصور می‌کردی که «شگفتی»، صرفاً مخلوقِ عبور از فیزیک به متافیزیک است. در این سریال، از «هری پاتر» و «ارباب حلقه‌ها» موارد زیادی به وام گرفته شده از جمله اینکه در جهانی متافیزیکی، اتفاقاً، «شگفتی» در لحظاتی کاملاً «واقع‌گرایانه» شکل می‌گیرد چون در جهانی که همه چیزش شگفت است، دیگر نمی‌شود صرفاً با اتکاء به عوامل متافیزیکی، شگفتی خلق کرد.

تماشای «آوتار: آخرین بادافزار» در نماوا