مجله نماوا، پریسا الیاسی

با هر متر و معیاری که محاسبه شود فلورا در استانداردهای تعریف شده برای نقش مادری نمی‌گنجد. فلورا یک مادر مجرد است که در هفده سالگی ناخواسته باردار می‌شود. مادر جوانی که به نظر می‌رسد از مادری کردن چیزی نمی‌داند. مادری که تا نیمه‌های شب مشغول نوشیدن و خوشگذرانی است و مست و لایعقل همراه مردی می‌شود و او را به خانه می‌آورد، بدون توجه به اینکه پسر نوجوانی در خانه دارد‌. زنی که پول ندارد، زنی که سابقه مصرف مواد دارد، زنی که شوهرش رهایش کرده و حالا این زن باید برای پسر ۱۴ ساله سرکش و یاغی‌اش مادری کند. واضح است که این رابطه مادر-پسری تا چه اندازه می‌تواند پر از چالش و مشکل باشد. مادر و پسر حرف هم را نمی‌فهمند، نمی‌توانند با هم دیالوگ برقرار کنند و هر یک دیگری را مانعی بر سر راه زندگی خود می‌بیند. در دقایق ابتدایی فیلم، بعد از آنکه فلورا وضعیت بهم ریخته زندگی‌اش را برای دوستش شرح می‌دهد در یک دیالوگ کوتاه می‌گوید: «این نمی‌تونه داستان من باشه» و این داستان فلورا نبود، نخواست که باشد.

موقعیت پر تنش اولیه فیلم را یک گیتار شکسته و مستعمل که فلورا از لابلای آشغال‌ها پیدا کرده وارد فاز جدیدی می‌کند. ورود این گیتار به خانه محقر فلورا در واقع حادثه محرک و علت به وجود آمدن موقعیت‌ جدید و‌ تنش‌ها و کشمکش‌های بعدش است. در یکی از سکانس‌های درخشان فیلم، بعد از آنکه پسر فلورا، کادوی مادرش- یعنی همان گیتار شکسته و دست دوم- را رد می‌کند فلورا با عصبانیت می‌خواهد گیتار را از پنجره به بیرون پرت کند اما این کلنجار رفتن بی‌فایده است و گیتار از پنجره رد نمی‌شود و به اجبار در آن خانه می‌ماند. آن گیتار می‌ماند تا وسیله‌ای باشد برای تحول شخصیت‌ها و تغییر زندگی فلورا و پسرش!

بخشی از فیلم فلورا و پسرش

شخصیت فلورا که با بازی بسیار خوب ایو هیوسن، با آن شوخ و شنگی دلنشین به جان مخاطب می‌نشیند، آدمی بسیار سطحی است. شخصیتی که در لحظه زندگی می‌کند، به جز خوشی‌های زودگذر به چیزی فکر نمی‌کند و هیچ هدف و آینده‌ای ندارد. با چنین معرفی که فیلم از شخصیت می‌کند مشخص است که تصمیمش برای یاد گرفتن گیتار هم عملی احساسی و سطحی است و به واسطه آن در تلاش است تا توجه معلم گیتار خوش‌تیپش را به خود جلب کند. در پیرنگ شخصیت‌محور فیلم، نمودار تحول شخصیت فلورا به وضوح رسم می‌شود و این تحول شخصیت برای مخاطب کاملا باورپذیر درمی‌آید. تحول شخصیت فلورا از دو مسیر اتفاق می‌افتد، اولی در جهت یادگیری موسیقی و به نوعی هدفمند شدن زندگی‌اش و دیگری به تحول در نقش مادری مربوط می‌شود.

فیلم «فلورا و پسرش» یک فیلم کمدی-رمانتیک به کارگردانی جان کارنی است. جان کارنی که با اولین فیلم‌ بلندش، به نام «یک بار» توانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، در تازه‌ترین اثرش باز هم به سراغ همان جهان آشنای همیشگی آثارش رفته است. در آثار جان کارنی همه‌چیز حول محور موسیقی می‌چرخد و این موسیقی است که به کمک آدم‌ها می‌آید، آنها را به هم نزدیک می‌کند و نجاتشان می‌دهد. سرسپردگی آثار جان کارنی به موسیقی بی‌شک از جهان شخصی فیلمسازش نشأت می‌گیرد. با قطعیت می‌توان گفت در بین آثار جان کارنی فیلم «یک بار» شخصی‌ترین فیلمش به حساب می‌آید. فیلمی که با کمترین بودجه، بدون زرق و برق، بدون یک متن کامل و کلاسیک با نقاط عطف و فراز و فرود معمول، با دو نابازیگر اصلی، با دوربین روی دست و قاب‌های نامنظم طوری ساخته شد که در نگاه اول یک فیلم مستند به نظر می‌آید؛ اما همین فیلم ساده چنان عمقی پیدا می‌کند و چنان مخاطب را درگیر می‌کند که هنوز هم بعد از گذشت چندین سال در خاطر کسانی که به تماشایش نشسته‌اند مثل روز اول وضوح خود را حفظ کرده و فراموش نشده است.

با مقایسه اولین و آخرین فیلم ساخته شده توسط جان کارنی شباهت‌ها، تفاوت‌ها و تغییرها به خوبی نمایان می‌شود. آقای جان کارنیِ ایرلندی، به خاطر احساس نزدیکی به فضای کشورش، جغرافیای هر دو فیلم را شهر دوبلین ایرلند انتخاب کرده‌است. در هر دو فیلم مادر مجردی وجود دارد که باید بتواند بین‌ موسیقی، مادری کردن و عشقش یک توازن مناسب برقرار کند. در هر دو فیلم فاصله جغرافیایی و دوری مسافت به خودی خود یک مسأله است. در هر دو فیلم، داستان حول جوانه زدن یک عشق و رشد کردن و به بلوغ رسیدن آن می‌چرخد و با تماشای هر دوی این فیلم‌هاست که می‌توان به این نتیجه رسید سازنده این آثار ارزش عشق را در نرسیدن به آن می‌داند! و البته که تمام اینها زیر سایه موسیقی اتفاق می‌افتد. در فیلم اول جان کارنی موسیقی نقش بسیار پررنگی دارد که به کرات در جای جای فیلم مخاطب با آهنگ‌های مختلف مواجه می‌شود و آنها را می‌شنود. در فیلم «فلورا و پسرش» هم اگرچه موسیقی در طول فیلم شنیده می‌شود؛ اما به پررنگی فیلم «یک بار» حضور ندارد. در فیلم اخیر جان کارنی خبری از سادگی فیلم اولش نیست.

فیلم فلورا و پسرش

فیلمنامه به وضوح پیشرفت چشمگیری داشت و حالا مخاطب با فیلمنامه‌ای مواجه است که حادثه محرک دارد، نقاط عطف به درستی در جای خود قرار گرفته‌اند، تنش مرحله به مرحله بالاتر می‌رود و … . در فیلم «فلورا و پسرش» از بازیگران حرفه‌ای استفاده شده و تصویربرداری، نور و رنگ، کادربندی و … نیز به وضوح نسبت به اولین کارش تغییرات زیادی داشته‌اند.

فیلم «فلورا و پسرش» فیلمی است که در یک مدت زمان معقول، حدودا نود دقیقه، بدون اضافه‌گویی و به اصطلاح شسته‌ورفته حرفش را می‌زند. فیلمی که با مخاطب صادق است و صمیمانه خود را عرضه می‌کند. این فیلم از آن دست فیلم‌های حال خوب کن است که بدون شک بعد از اتمامش حس و حال خوب و دلچسبی را تجربه خواهید کرد.

آدم‌های فیلم «فلورا و پسرش» آدم‌های بسیار عادی هستند که مخاطب آنها را می‌فهمد، درکشان می‌کند، با تمام نواقص و ضعف‌هایشان دوستشان دارد و پا‌به‌پایشان پیش می‌آید. آدم‌هایی که موسیقی آنها را کنار یکدیگر جمع می‌کند و باعث می‌شود به هم نزدیک شوند.‌ در نگاهی عمیق‌تر، موسیقی در فیلم صرف کارکردی به عنوان موسیقی ندارد؛ بلکه می‌تواند هر آن چیزی باشد که به زندگی معنا می‌دهد. معنا پیدا کردن در زندگی فلورا و پسرش با موسیقی اتفاق می‌افتد و در زندگی هرکس دیگری می‌تواند با هر چیز دیگری اتفاق بیفتد. مهم یافتن آن است؛ یافتن هرچیزی که به زندگی معنا دهد.

آدم‌های جهان جان کارنی به دنبال کاری شگرف نیستند، قرار نیست دنیا را تغییر دهند و یا کار محیرالعقول انجام دهند. آنها در همان زندگی ساده، محقر و معمولی خود راهی می‌یابند تا حال درونی خود را خوب کنند. شخصیت‌های «فلورا و پسرش» که در تمام طول فیلم در حال کلنجار با یکدیگرند در نهایت به صلح می‌رسند و پایان‌بندی فیلم آنجایی درخشان می‌شود که مسیر به صلح رسیدن بدون آنکه تلاشی برای تغییر یکدیگر بکنند اتفاق می‌افتد.

تماشای آنلاین فیلم فلورا و پسرش در نماوا