مجله نماوا، آزاده کفاشی
همان اوایل فیلم، وقتی لتسیا باتالیا دارد از چهلسالگیاش صحبت میکند؛ زمانی که با عکاسی وارد دنیای دیگری شده و یاد گرفت چطور با عکس احساساتش را نشان دهد، سرش را برمیگرداند، به پسرکی اشاره میکند که کمی آنطرفتر خم شده و دستش را در آب حوض فرو برده، همان لحظه صحبتش را قطع میکند و میگوید: «اونجا رو ببین، عکس خوبی میشه.»
امیل زولا نویسندهای که واقعیت با همهی جزئیاتش برایش اهمیت داشت، بعد از تجربهی پانزده سال عکاسی آماتوری به این باور رسیده بود که تا از چیزی عکس نگیرد نمیتواند ادعا کند آن را دیده است. لتسیا هم تا قبل از اینکه دوربین دست بگیرد خیلی چیزها را ندیده بوده. اولین سوژههایش هم زنها و بچهها و زندگی جاری در خیابان بود. شاید فقط میخواست پایش را در خیابانهای پالرمو بگذارد و برای روزنامهای که در آن کار میکرد عکس بگیرد؛ عکسی که داستانی هم پشتش باشد، مثل تصویر بهتزدهی مادری که از فرط خستگی خوابش برده و نفهمیده کِی موش انگشت نوزادش را خورده. زمان زیادی نمیگذرد تا لتسیا بفهمد ماجرای پشت عکسها میتواند خیلی وحشتناکتر از این حرفها باشد. اولینبار صحنهی یک قتل، پای آنچه را که هیچوقت نمیدیده به عکسهایش باز میکند. این اتفاق نه تنها خود او که خیلیهای دیگر را که در پالرمو زندگی میکردند و با مافیا و آدمها و قانونهایشان روزگار عادی خود را میگذراندند به دیدن آدمهایی دعوت میکند که با مرگشان حس غریب و ناشناختهای را در عکسهای لتسیا به جا گذاشته بودند. عکسهایی که داستانشان تا سالها در روزنامهی پالرمو ادامه پیدا کرد.
مستند «عکاسی از مافیا» بیشتر از آنکه دربارهی تأثیری باشد که عکسهای لتسیا بر سرنوشت مافیا در پالرمو گذاشته دربارهی خود لتسیا است. او عکسهایی را که از مافیای کورلئون گرفته، درست در وسط میدان شهر به تماشای مردمی گذاشته که حتی جرأت نمیکردند گزارش گمشدههایشان را به پلیس بدهند. لتسیا خود را در معرض تهدیدهای کسانی قرار داده که از کشتن قاضیها هم ابایی نداشتند؛ ولی با این همه از گفتن اینکه گاهی موقع فشار دادن دکمهی شاتر دستش میلرزیده و عکسش تار میشده طفره نمیرود.
وستون، عکاس امریکایی، که او را یکی از اساتید مسلم عکاسی قرن بیستم میدانند باور داشت که عکاسی یک فرصت استثنایی برای حدیث نفس است. عکس گرفتن فقط این نیست که قاب را ببندی، نور را تنظیم کنی و دکمهی شاتر را فشار دهی. اینجور نگاه کردن به عکاسی یعنی در آن عنصری مکانیکی دیدن که با این اوصاف، حالا همه با پیشرفتهترین و فشردهترین دوربینهای عکاسی در جیبشان میتوانند همان کاری را بکنند که عکاسهای نامدار کردهاند. کاری که لتسیا میکند فراتر از واقعگرایی صرف است. وقتی عکسهایش از مافیای کورلئون را پیش چشم مردم آن شهر میگذارد، فقط دعوتشان نمیکند به دیدن چیزی که از آن روی برگرداندهاند؛ صادقانه چیزی را دربارهی رنجشان بهشان یادآوری میکند که آنها کاملاً احساسش میکنند یا به قول سانتاگ واقعیت را بهگونهای نشان میدهد که آن آدمها قبلاً هرگز ندیده بودهاند. حساسیت منحصربهفرد لتسیا است که او را از صحنههای قتل به مراسم خاکسپاری قربانیها کشانده. جایی برای دیدن قربانیهای جدید و اینکه زنجیرهی قربانیهای مافیا هیچجا قطع نمیشود.
اصلاً به همین دلیل هم هست که مستند «عکاسی از مافیا» با زندگی شخصی لتسیا گره خورده؛ با کودکیاش، با ازدواج زودهنگامش، با تصمیمش برای ترک خانه، با زندگی آزادانهاش و همهی مردهایی که با او زندگی و کار کردهاند. لتسیا دقیقاً از همان لحظهای که تصمیم میگیرد زندگی خودش را کنترل کند، دوربین به دست راهی خیابانهای پالرمو میشود و با عکس گرفتن یا دیدن آنطور که زولا میگفت، چیزی را نه تنها در زندگی خودش که در پیرامونش هم تغییر میدهد. اصلاً قبل از اینکه فیلم به سراغ مافیا و ماجراهایش برود، با صحنهای شروع میکند که زنی از میان عکاسهای جوان به لتسیا میگوید: «به خاطر زندگیات ممنون.»
حتماً در عکسهایی که لتسیا گرفته چیزی از خودش، از زندگیاش، از جسارتش، از زیر میز زدنهایش هست؛ از خلاف هر قانون و قاعدهی حاکمی، که لزوماً منطقی هم پشتش نیست، رفتار کردن هم هست. کارگردان «عکاسی از مافیا» خوب میدانسته که از کجا باید با لتسیا و زندگیاش همراه شود تا از درون عکسهایش مافیا را ببیند؛ این دیدن میتواند از جنس ترس و لرز باشد، یا نفرت یا خشم یا حتی ناامیدی؛ ولی هرگز با بیتفاوتی همراه نیست.
تماشای مستند عکاسی از مافیا در نماوا