مجله نماوا، یزدان سلحشور

«- چي شده؟

– خودت ميدوني چي شده.

– هنوزم به خاطر بلانکا ناراحتي؟

– خيلي خب… ديگه کافيه. بسه ديگه.

– ببين؛ بدجوري به خاطرش افسرده‌م… قبوله؟

– حالا فوقش با همديگه بهم زديد چند وقت مي‌خواي به خاطرش گريه و زاري کني؟

– اون زن، تمام زندگيم بود

– تو همه‌ش ۲۰ سالتِه… به زور بشه بگي زندگي داري که اون بخواد همه‌ش باشه!» [فصل ششم سوپرانو/ قسمت ۱۷/ گفتگوی تونی سوپرانو با پسرش]

«The Sopranos» یا «خانواده سوپرانو» یا چنانکه به سادگی در بیانِ عامه جا افتاده «سوپرانو»، مجموعه‌ای‌ست محبوب برای یک نسل کامل پیش از عوض شدن جهان به شکل فعلی‌اش در «آخرین انقلاب صنعتی جهان»؛ بنابراین وقتی از این مجموعه صحبت می‌کنیم در واقع داریم به جهانی نه تنها عوض‌شده بلکه مرده می‌نگریم چیزی شبیه به اروپای پیش از نخستین انقلاب صنعتی! این مجموعه که به عنوان سریالی گنگستری شناخته می‌شود، خلق خود را مدیون دیوید چیس است کسی که بار دیگر با به نمایش گذاشتن فیلم «Many Saints Of Newark» یا «قدیسان فراوان نوآرک» یا به سادگی «قدیسان نوآرک» در سال ۲۰۲۱ بار دیگر خواست با شکل دادن به مقدمه‌ای برای این مجموعه، به دوران جلال و شکوه پیشین خود باز گردد. «سوپرانو» یکی از پرارجاع‌ترین آثار تلویزیونی به جهانِ بیرون از خود است و پر از خلق زیرگفتارهایی که چنین روندی حتی به نام آن هم سرایت کرده [واژه سوپرانو از واژه ایتالیایی Sopra به معنای بالا، گرفته شده. همان‌طور که صدای سوپرانو بالاترین فرکانس در صدای انسانی را دارد و معمولاً نقش‌های اصلی را در اپرا می‌گیرد. سوپرانو به‌طور کلی به صدای زن اشاره دارد ولی به صورت خاص در مورد صداهایی مانند صدای پسران (Boy soprano) و در پسوند نام سازهایی که بالاترین صدا را در خانواده خود دارند، کاربرد دارد؛ مانند: ساکسوفون سوپرانو] اما اگر از چنین مواردی صرف نظر کنیم باید پیش از هر چیزی، به چند نکته اشاره کنم:

یک. دیدن این سریال ۸۶ قسمتی که در ۶ فصل و از ژانویه ۱۹۹۹ تا ژوئن ۲۰۰۷ به نمایش درآمده، به خودِ خود، یک ماراتن کامل است و مثل آن است که تقریباً ۴۰ فیلم دو ساعته را نگاه کنید! [فیلم «قدیسان نوآرک» هم اگر به این روند اضافه شود، در مجموع ۴۱ فیلم دو ساعته خواهیم داشت!] بنابراین اگر مثل من بخواهید مجموعه‌ای را که یک نسل طی حدود ۷ سال دیدند در ۷ روز ببینید احتمالاً باید مثل تونی سوپرانو [با بازی درخشان خدابیامرز جیمز گاندولفینی] سری به مطب روانپزشک بزنید! [اتاقک اعتراف کلیسا و مطب روانپزشک، دو مکانِ محوری در این سریال‌اند که اولی برای خلاصی از عواقب گناهان در آن جهان و دومی برای خلاصی از عواقب گناهان در این جهان انتخاب می‌شوند و هر دو هم در نهایت کمک چندانی نمی‌کنند برای خلاصی ذهن گرفتار شخصیت‌های این مجموعه از بزرگ‌ترین مشکل اخلاقی تاریخ بشر یعنی «حس گناه».]

دو. این سریال را عموماً به عنوان مشهورترین سریال گنگستری تلویزیونی می‌شناسند اما اگر طرفدار چنین ژانری هستید یا اگر از چنین ژانری بدتان می‌آید، باید بگویم بیشتر سریالی درام است که گاهی هم در آن بعضی‌ها کشته می‌شوند! بیشترین زمان روایی این سریال صرفِ توصیف مشکلاتی می‌شود که همه‌ی خانواده‌ها با آن درگیرند مثل بزرگ کردن بچه‌ها، دعواهای زن و شوهری، هزینه‌های آموزشی [چه پیش از دانشگاه و چه بعد از آن]، ناسازگاری نسلی بچه‎ها با والدین‌شان، مشکلاتی که همه‌ با فک و فامیلِ خودمان داریم، چشم و هم‌چشمی سرِ خریدِ لباس و اتومبیل و خانه و تلویزیون‌های صفحه‌بزرگ، مشکلاتِ خدمات درمانی و بیمه تکمیلی، افزایش تورم، مشکل سودهای بانکی و بیشتر از همه، مشکلِ داشتن درآمد کافی برای گذران زندگی و تأمین آینده فرزندان. تنها تفاوت این سریال با باقیِ درام‌های خانوادگی در این است که در آن، به جای اینکه مشکلاتِ ناشی از خشم طرفین با چندتا بد و بیراه یا حداکثر چند دقیقه‌ای کتک‌کاری حل شود، -روم به دیوار!- با گلوله حل می‌شود! مواردش هم در قیاس با ۸۶ قسمتِ آن، چندان زیاد نیست!

سه. در این سریال قرار نیست شاهد جهانی باشید که در آثار گنگستری کلاسیک آمریکایی یا فرانسوی شاهد بودید. اصلاً شباهتی وجود ندارد [گرچه هم در کلام شخصیت‌ها و هم در تصاویر و قاب‌بندی و حتی ارجاعاتِ متنی، شاهد ارجاعاتِ فرامتنی پرشمار به آن آثاریم] حتی جهان «سوپرانو» با جهان گنگستری آثار اسکورسیزی هم متفاوت است که ایده‌ی کاربردی‌شان «حماسه‌زدایی از سینمای گنگستری»ست [از همان قسمت نخست، شاهد عبورِ چندثانیه‌ای اسکوسیزی از جلوی دوربین هستیم که شخصیت‌های گنگستر سریال برایش ابراز احساسات می‌کنند! با این همه «سوپرانو» خیلی زود به ما ثابت می‌کند که در «واقع‌نمایی»، خیلی از آثار اسکورسیزی جلوتر می‌رود] در این سریال نه تنها حماسه و افتخار و ارزش‌های اخلاقی فیلم‌های بوگارت و کاگنی و ادوارد جی. رابینسون جایی ندارد که یک‌سره با رویکردهای آدم‌های «پدرخوانده» و «رفقای خوب» و «کازینو» و حتی فیلم‌های تارانتینو هم بیگانه است. بحثِ عوض شدن جای قهرمان با ضدِ قهرمان در «سوپرانو»، جایش را به بحثِ عوض شدنِ جای ضدِقهرمان با «رذل و آشغال» داده است! در جهانِ «سوپرانو»، هیچ شخصیتِ قابل قبولی برای مخاطبانِ امروزی وجود ندارد حتی بحثِ تفاوت بد و بدتر هم منتفی‌ست! این هیولاها، هیچ‌گونه ارزش اخلاقی‌ای ندارند و هر وقت هم که مخاطب به این نتیجه می‌رسد که پشتِ یک عملکرد، حسی انسانی‌ست فوراً سازندگانِ سریال به ما ثابت می‌کنند که پشت‌اش نه دشت کردن چند دلار که شمردنِ سودی‌ست در حدِ چند سنت! سریال «سوپرانو»، البته در عمل سریال پرده‌پوشی‌ست چون بدون آنکه آشکارا از سقوط جامعه‌ی امریکا سخن بگوید، عملاً به بهانه‌ی نشان دادنِ روند زندگی اعضای مافیا، کلِ جامعه را هدف گرفته است! سریال «سوپرانو» به جامعه‌ی امریکا نمی‌گوید «شما این گونه هستید!» به آنها نشان می‌دهد که این گونه هستند!

چهار. در سال ۲۰۱۳، انجمن نویسندگان امریکا این سریال را به عنوان بهترین مجموعه تلویزیونی نوشته‌شده در تمامی دوران طبقه‌بندی کرد البته بسیاری از منتقدان احتمالاً این طبقه‌بندی را قبول ندارند با این همه «سوپرانو» آخرین سریال مهم «دوران  تلویزیون‌بودن تلویزیون و بدل نشدن‌اش به سینما»ست؛ بعد از آن با روزگاری روبروییم که سینما چنان در تلویزیون پیش رفت که اکنون مجموعه‌های تلویزیونی حتی از آثار سینمایی هم سینمایی‌ترند!  در «سوپرانو» با داستان‌ها فرعی زیادی روبروییم که اغلب در روند کلی پیش بردن داستان نقشی ندارند و حتی می‌شود گفت به نوعی عملکردی مستقل دارند. در هر فصل، یک داستان کلی داریم که وسط‌اش با همین داستان‌های جزئی پر می‌شود [فصلِ ۶، در واقع از نظر روایت و زمان روایت، دو فصل است اولی در ۱۲ قسمت و دومی در ۹ قسمت و در دو زمان متفاوت هم پخشِ سراسری شده‌اند: مارس ۲۰۰۶ و آوریل ۲۰۰۷] مثل ساندویچ هات‌داگی که وسط‌اش را با کاهو و گوجه و پنیر و سس پر کرده باشند اما قصدِ ما از خوردنِ آن ساندویچ، خوردنِ این مخلفات نیست، خوردنِ هات‌داگ است!

پنج. شاید هیچ سریال تلویزیونی‌ای به اندازه‌ی «سوپرانو» در مرگ زودهنگام شخصیتِ اصلیِ خود سهیم نباشد! جیمز گاندولفینی ۶ سال بعد از اتمام سریال و در ۵۱ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت. در هیچ سریال تلویزیونی، شما به اندازه «سوپرانو» شاهد سکانس‌های غذاخوردن نیستید آن هم نه غذاخوردن معمولی که غذاخوردن بااشتها و خوردن غذاهای پر از سس و روغن و گوشت قرمز! گاندولفینی در این سریال دائم در حال خوردن است حتی زمانی که برای نجات پسرش از غرق شدن با تمام توان‌اش می‌دود، نمی‌تواند از خیرِ دور انداختنِ نصفِ هات‌داگِ اشتها‌آورش بگذرد! تفاوتِ ظاهری گاندولفینی قسمت اول سریال با قسمت آخرش، کاملاً بیانگر اضافه وزن وحشتناک اوست! [همین تأثیر را هم روی بیننده می‌گذارد من طی هفت روزی که سریال را دیدم ۴ کیلو اضافه‌وزن پیدا کردم! واقعاً وحشتناک بود! دائم سرِ یخچال یا در آشپزخانه بودم!] نکته‌ی مکملِ قضیه این است که پس از پخشِ «سوپرانو» چندین کتاب در ارتباط با آن منتشر شد از جمله «کتاب آشپزی خانواده سوپرانو» در سال ۲۰۰۲ [طبق دستورالعملِ آرتی (آشپز مخصوص سریال که بسیاری از وقایع مجموعه در رستوران او اتفاق می‌افتد)] که حدس می‌زنم در بالا بردن آمار مرگ و میر بر اثر سکته قلبی در جهان، مطمئناً تأثیرش انکارناپذیر بوده!

سریال سوپرانوها

حضور شخصیت‌های واقعی با اسامی خودشان

غیر از حضور عبوری اسکورسیزی جلوی دوربین، شخصیت‌های واقعی دیگری هم در سریال، با نام خودشان حضور پیدا کرده‌اند و محور روایت قرار گرفته‌اند از جمله جان فاوِرو، بن‌کینگزلی، لورن باکال، دانیل بالدوین و نانسی سیناترا. در این میان، دانیل بالدوین به عنوان بازیگر فیلم «ساطور» [یک فیلم ترسناک ارزان‌قیمت که در واقع هرگز ساخته نشده و محصول ذهن نویسندگان سریال است (یا لااقل من ردپای فیلم را در کارنامه دانیل بالدوین که کارنامه‌اش پر از فیلم‌های اغلب کم‌ارزش و بی‌ارزش است، پیدا نکردم)] به نوعی دارد نقشِ گاندولفینی را روی پرده بازی می‌کند. او در دو قسمت از سریال حضور دارد که در قسمت دوم حضوری بسیار کوتاه دارد در مراسم ختم «کریستوفر»؛ نکته‌ی جالب توجه شاید این باشد که دانیل، در زندگی واقعی‌اش با دستگیری‌های مکرر به دلیل اعتیاد و جرائم دیگر [از جمله سرقت خودرو]، یک تصادفِ سنگین هم در زندگی داشته که عکسِ شخصیتِ «کریستوفر» [با همین زندگی از خط خارج شده] زنده مانده است. در واقع، حضور او در مراسم ختم، به نوعی اشاره‌ای طنزآمیز به همانندی زندگی او و «کریستوفر» است که تهیه‌کننده اجرایی و یکی از نویسندگان «ساطور» است. نکته‌ی دیگر اینکه لورن باکال ۸۱ ساله در این سریال با مشت مورد حمله قرار می‌گیرد و در آن سکانس، جای خالیِ بوگارت به شدت احساس می‌شود! مشت خوردن باکال، اشاره‌ای ظریف به تمام شدن روزگار قهرمانانی مثلِ بوگارت است.

متنی به یادماندنی از قسمت اول فصل ششم

۰۰:۰۲:۰۴ مصريان باستان هفت روح  براي انسان فرض مي‌کردن

۰۰:۰۲:۰۹ مهم‌ترين روح و اولين روحي که … در لحظه‌ي مرگ بدن انسانو ترک مي‌کنه

 ۰۰:۰۲:۱۳به نام رِن شناخته مي‌شد… نامي رمزآلود

۰۰:۰۲:۱۷ اين روح؛ به سمتِ خدايِ زندگي پرواز مي‌کنه

۰۰:۰۲:۲۰ اون کسيه که فيلمِ زندگي شما رو

۰۰:۰۲:۲۳ از لحظه‌ی نطفه بستن… تا لحظه‌ي مرگ؛ کارگرداني مي‌کنه

۰۰:۰۲:۲۶ نام اسرارآميز اسمِ فيلمِ زندگي شماست

۰۰:۰۲:۳۱ وقتي مي‌ميريد، اينجاس که  نوبتِ رِن مي‌شه که خودشو نشون بده

۰۰:۰۲:۴۱ روح دوم و روحي که… در مرتبه ي دوم

۰۰:۰۲:۴۳ از بدنِ درحال مرگِ شما خارج مي‌شه … به نام سِکِم شناخته مي‌شه

۰۰:۰۲:۴۶ منبع انرژي؛ قدرت و نور…کارگردان؛ دستورات اصليو صادرمي‌کنه

۰۰:۰۲:۵۱ و سِکِم؛ دکمه‌هاي درستو فشار مي‌ده … تا اون دستورات اجرا بشن

۰۰:۰۳:۰۴ اما روح سوم به نام کو شناخته مي‌شد: فرشته‌ي نگهبان

۰۰:۰۳:۰۹ مي‌شه براش جنسيت مذکر؛ مونث يا حتي شيء در نظر گرفت، بهرحال اون سومين روحيه که از بدن خارج مي‌شه

۰۰:۰۳:۱۳ و اما روح چهارم به نام «با» شناخته مي‌شه… قلب

۰۰:۰۳:۱۷ که در اغلب اوقات خيانتکار از کار درمی‌آد

۰۰:۰۳:۲۵ روح پنجم «کا» هست. هموني که به عنوان همزاد شناخته مي‌شه

۰۰:۰۳:۲۸ «کا»؛ معمولا در زماني که بدن… داره به سمت مرگ ميره

۰۰:۰۳:۳۱ …تازه به دوران نوجواني خودش رسيده…

۰۰:۰۳:۳۳ و در فرهنگ مصريان باستان؛ تنها روح قابل اطمينان، براي راهنمايي در گذر از سرزمين مرگ به شمار می‌آد

۰۰:۰۴:۰۵ روح ششم؛ کهابيت نام داره … سايه… خاطره

۰۰:۰۴:۱۰ تمامي گذشته‌ي شما؛ از اين زندگي فعلي گرفته تا زندگي‌هايِ گذشته‌اي که داشتيد با اين روح به همديگه مرتبط ميشن

۰۰:۰۴:۱۸ شماره ي هفتم به نام سِکو شناخته مي‌شه. همون جسد

ستارگانی درگذشته، که دیگر با ما نیستند

الف. گرچه «سوپرانو» به عنوان سریالی گنگستری، قاعدتاً باید محورش «کشتن» باشد اما بیش از آن –خیلی بیش از آن- محورش پیری و مرگ بر اثر بیماری‌ست؛ تأثیری که بر زندگی بیرونی بازیگران‌اش هم مشهود است. اولین تلفاتِ این سریال در زندگی واقعی، نانسی مارچند بود یکی از آخرین بازمانده‌های سینمای کلاسیک که نقش مادر تونی را بازی می‌کرد و واقعاً هم بازی درخشانی داشت اما دچار سرطان شده بود و مرگ ناگهانی‌اش، هم سازندگان سریال و هم مخاطبانِ آن را دچار شوک کرد. مطمئناً اگر زنده می‌ماند مسیر وقایع این سریال روند دیگری را می‌آزمود.

ب. نمای پایانی سریال در آخر فصل ششم، یک نمای تاریک‌شده است از نگاه گاندولفینی؛ پایانی که تا سال‌ها، پایانِ شخصیت تونی سوپرانو را در محافل هنری، در پوششی از رمز و راز فرو برده بود اما به نظر می‌رسد که با حذف ناگهانی گاندولفینی از صحنه زندگی در سال ۲۰۱۳، آن نما به نوعی پیش‌بینی بدل شد.

ج. از بازیگرانی که در سریال زود مردند اما بازی درخشانی داشتند وینسنت پاستوره بازیگر نقش پوسی هنوز زنده است همچنان که دومنیک چینیز زنده است که بازی‌اش در نقش عموی تونی واقعاً درخشان بود و هنوز در ۹۱ سالگی روی پاست و آخرین مجموعه‌ی تلویزیونی‌ای که در آن حضور داشت، متعلق به سال ۲۰۱۹ است [Inspector Montalbano] با این همه، سرنوشتی که در سریال دچارش می‌شود و با زوال عقل‌اش در یک آسایشگاه بیماران روانی گیر می‌افتد، به نوعی گریبانگیر یکی از بهترین بازیگران سریال یعنی تونی سیریکو شد [بازیگر نقش پائولی رفیق پدر تونی؛ بسیار شوخ‌طبع و بسیار بی‌رحم] که به دلیلِ بیماری زوال عقل، حدود دو ماه قبل در ۷۹ سالگی و در یکی از مراکز سالمندان فلوریدا درگذشت. با چنین پس‌زمینه‌ای، وقتی به قسمت‌های پایانی سریال رسیدید به نمایی که گربه‌ی بدیُمن [از نگاه پائولی چون به عکس «کریستوفر» مرده که روی دیوار است خیره می‌شود]  در نمایی دور، روی آسفالت لم می‌دهد و به تونی خیره می‌شود، دقت کنید!

تماشای آنلاین سریال سوپرانو در نماوا