مجله نماوا، مازیار معاونی

احسان عمادی در مستند «رزم‌آرا، یک دوسیه مسكوت» بر سوژه‌ای دست گذاشته كه به جز متخصصان حوزه تاریخ سیاسی، دانش اغلب ما پیرامون آن از اطلاعات محدود درس تاریخ دوران دبیرستان فراتر نمی‌رود، در این حد كه با ترور سپهبد رزم‌آرا نخست وزیر مخالف ملّی شدن صنعت نفت، راه برای قطع دست استعمار انگلیس از این ثروت مشروع ایرانیان باز شده است؛ اطلاعاتی مبتنی بر قرائت رسمی كه عمق بیشتری از آن‌چه كه در پیش و پس این واقعه مهم و تعیین‌كننده تاریخی اتفاق افتاده ارائه نمی‌دهد و همین ارزش تلاش و پشتكار احسان عمادی برای پرده برداشتن از زوایای مختلف و ابهام‌آمیز این پرونده را بیشتر می‌كند.

فیلم برای شروع این روایت تاریخی، مسیری همسو با مسیر بازگشایی پرونده قتل رزم‌آرا در سال هزار و سیصد و سی و چهار را بر می‌گزیند، تصمیمی سنجیده كه هم با عنوان و رسالت فیلم مبتنی بر بررسی یك پرونده (دوسیه) مسكوت مانده همخوان است و هم یك قرینه قابل تأمل تاریخی را در بطن خود دارد.  حسین علاء، نخست‌وزیر وقت در بیست‌وچهارم آبان ماه سال سی‌وچهار به همان شیوه‌ای مورد سوءقصد قرار می‌گیرد كه سَلَف او یعنی حاجعلی رزم‌آرا در شانزدهم اسفند ماه سال هزار و سیصد و بیست و نه خورشیدی جان خود را از دست داده است: در مسجد، در هنگام برگزاری مراسم ختم مرتبط با یك خانواده معمّم و توسط ضاربانی از گروه اسلامی مسلّح فداییان اسلام. با این دریچه پا به پای فیلم با حادثه قتل رزم‌آرا و زندگی شخصی، نظامی و سیاسی او همراه می‌شویم.

فیلم در همان فصل افتتاحیه خود، اطلاعاتی درباره پیشینه خانوادگی، تاریخ تولد، تحصیلات و استعداد و توانایی‌های تحسین‌برانگیر رزم‌آرا در عرصه‌های نظامی و فرماندهی ارائه می‌دهد. داده‌هایی از زبان راوی متن و صدا و تصویر صاحب‌نظران و یا افراد نزدیك به او كه بیننده غیرمتخصص به یاری آنها به تجسم و قضاوت دقیق‌تر و كامل‌تری از آن‌چه كه در دروس دبیرستان (متأثر از قرائت‌های معمولاً تنگ‌نظرانه رسمی) آموخته، دست پیدا می كند. تنزل درجه افسری كه از احساسات محمد رضا شاه پهلوی سوءاستفاده كرده و  به دستور شاه و به بهانه بیماری مادر از رفتن به عملیات جنگی معاف شده از جمله همین اطلاعات مفید در شكل‌دهی پازل شخصیتی رزم‌آرا است كه بی‌تردید كارگردان به سادگی به آنها دست پیدا نكرده است. هر چند آیین تماشای یك مستند آرشیوی در حوزه تاریخ نیاز به مقدمات و دانسته‌هایی دارد كه تماشای این قبیل آثار را از تماشای یك فیلم داستانی و یا انواع دیگر مستند متمایز می‌کند اما فیلم می‌توانست قبل از ورود جدی به ماجرای قتل رزم‌آرا كه با بازجویی از آیت‌الله ابوالقاسم كاشانی آغاز می‌شود در یك آیتم كوتاه تصویری بسیط‌تر از شرایط سیاسی ممكلت، مقام و جایگاه چهره‌های ذی‌نفوذ سیاسی و موقعیت آنها نسبت به یكدیگر ارائه دهد كه متأسفانه از آن غفلت شده است؛ به جز این تنها اشكال محتوایی خاصی بر فیلمی وارد نیست كه مشخص است برای دست یافتن به مواد آرشیوی‌، همچون تصاویر به جا مانده از رویدادهای سیاسی نزدیك به هفتاد سال پیش و صداهای ضبط شده معاشرین سپهبد از برادرش منوچهر تا دكتر مظفر بقایی و… كه یا سال‌هاست در قید حیات نیستند و یا دسترسی به آنها به سادگی میسر نیست چه زحماتی كشیده شده است.

كارگردان برای فرم‌دهی به محتوای آرشیوی خود، به جز تصاویر صامتی كه راوی روی آنها نریشن می‌خواند و یا صداهای ضبط‌شده‌ای كه ذكرشان رفت در جای‌جای كار، آیتم‌های كوتاه بازجویی از متهمین به دست داشتن در قتل سپهبد مقتول از آمرین تا ضارب را در فرم نقاشی (با تكنیك نقاشی كامپیوتری با قلم نوری)  مورد استفاده قرار داده است، نقاشی‌های ثابت روی چهره متهمان و چهره‌های خشن بازجویان ملبس به لباس نظامی (در سال‌های قبل از تشكیل ساواك، بازجویی‌های امنیتی در فرمانداری نظامی انجام می‌شده) كه راوی مستند با تغییراتی خفیف در صدا و بیان خود سوال بازجویان و جواب متهمین را قرائت می‌كند، تمهیدی كه هر چند در مرتبه‌های ابتدایی خلاقانه و در راستای ایجاد تنوع بصری در كلیت كار، جلوه خوبی دارد اما تكرار بیش از حد آن در ادامه به كیفیت اثر لطمه می‌زند؛ ایرادی كه البته تنها متوجه این مستند نیست و در بخش قابل‌توجهی از مستندهای آرشیوی (گردآوری‌شده) هم نظیر چنین تكرارهای خسته‌كننده‌ای را شاهد هستیم كه البته همه می‌دانیم بخشی از آن از كمبود بودجه و منابع مالی سرچشمه می‌گیرد.

مطلب را با اشاره به انتخاب محمد بحرانی به عنوان راوی (نریتور) اثر به پایان می‌برم كه به نظر می‌رسد انتخاب خوبی نبوده است. هر چند این صداپیشه صدای باز و رسایی دارد و بنا به پیشینه طولانی‌اش در عرصه صداپیشگی، از فن بیان هم به اندازه كافی می‌داند اما مستندساز در انتخاب او از ماهیت تاریخی اثر كه ذهن را درگیر گذشته و نوستالژی و دهه‌های دور می‌كند غافل مانده است. نگارنده نمی‌خواهد كلیشه‌ای قضاوت كند و مثلاً حكم دهد كه اگر استاد پرویز بهرام در قید حیات بود با توجه به جنس صدایش كه هاله‌ای از تاریخ و گذشته را در بطن خود داشت انتخاب مناسبی می‌بود و یا حتی دیگر گویندگانی كه صدایشان بوی تاریخ و نوستالژی می‌دهد ولی واقعیت غیر قابل انكار این است كه صدای محمد بحرانی برای روایت یك ماجرای تاریخی مربوط به چند دهه قبل كه تصاویر و صداها و چهره‌های حاضر در آن، به ذهن سویه گذشته و نوستالژی و عبرت از تاریخ می‌دهند بیش از حد تیز است و به اتمسفر كلی كار آسیب وارد كرده است.

تماشای این مستند در نماوا