مجله نماوا، علی اصغر کشانی

همه آنچه شاید بخواهید درباره «رونی» و «سید» بدانید

شخصیت اصلی سریال «خونه بزرگ»، «رونی» است؛ دختر ۱۱ ساله ای که به همراه مادر و برادرش «باب» به دیدار خانواده بزرگ اسپانیایی خود می‌روند و در کنار یکدیگر ماجراهای جالبی را رقم می‌زنند. رونی از اعضای کوچک خانواده «کاساگرانده»، کاراکتر ماجراجو و کنجکاوی است که عاشق اسکیت‌سواری است. دختر خوش‌قلب و بامحبتی که با وجود سر به‌هوایی و کم‌تجربگی، واجد تمام خصوصیات یک کودک مصمم، قاطع، سمج، گاهی لجوج و البته شجاع است. دختر با اعتماد به نفس، پرانرژی و با حسنِ نیتی که به دنبال کارهای تجربه نشده است و با وجود پایبندی‌اش به اصول اخلاقی، برخی از رفتارهایش برای بزرگ‌ترها یا اطرافیان غیرعادی، ناآرام، شیطنت‌آمیز و خیره‌سرانه است. پرسونای جذاب، معصوم و شوخ و شنگی که گاهی حسابگر، گاهی خودخواه، گاهی گیج و گول و گاهی دستپاچه و پریشان و گاهی هم با همه بدبیاری برای خود و دوست صمیمی‌اش در پی عیب‌پوشی دیگران است.

دوستی «رونی» با «سید»، دختر خوش‌قلب و دوست‌داشتنی که گاهی دو برابر سماجت‌های رونی را دارد، از این دو، زوجی پُرشروشور و البته باادب خلق می‌کند که در پی کمک به اطرافیان و یادگیری و استقلال و تجربه اندوزی‌اند. مادر «سید» در باغ‌وحشِ شهر گریت لیک و پدرش در مترو کار می‌کند، دو موقعیت مکانی که تاثیر دائمی روی تصمیم‌گیری، حرکت، عملکرد و کنش هر دو بچه دارد. در کنارِ هم قرار گرفتنِ این دو شخصیت در طول سریال، تبدیل به نماد دوستی، ازخودگذشتگی و مهر می‌شود.‌ باقی شخصیت‌ها از پدربزرگ حواس‌پرت و مادربزرگ دلسوز تا بابیِ مسئولیت‌پذیر و کارلِ فرصت‌طلب، همگی در جذاب شدن ماجراها تاثیر دارند.

چه را ببینیم؟

این سریال جذاب، پرماجرا، پر از شخصیت‌های متعدد و به‌لحاظ خط قصه شلوغ پلوغ (که در دوبله اختصاصی نماوا با دوبله‌های بانمک اقوام ایرانی هم درآمیخته شده)، بیش از آنکه در صدد مرعوب کردن تماشاچیان از پیچ و خم‌های بی‌وقفه داستان‌های دلچسب، موثر و فکورانه‌اش باشد، در پی آموزشِ صحیحِ رفتارِ انسانی و سبک درستِ زندگی در خانواده و جامعه و شاید مردم سرتاسر دنیا است؛ چیزی که سازندگان و نویسندگان این سریال پرمخاطب و پرسرعتِ روایی – دیالوگی معرفی می‌کنند، تلاش برای نیک‌کرداری و تصمیم صحیح، بخصوص در مقاطع حساس تصمیم‌گیری حتی در روزمره‌ترین لحظات زندگی است. آن‌چه شاید این انیمیشن پرماجرا و گاهی پرزرق و برق و به ظاهر افسارگسیخته در سرعتِ ارائه داده‌ها از خود نمایان می‌سازد، تبلیغ درستکاری به جای شیطان‌صفتی، دوستی و محبت و عشق به جای سنگدلی، همدلی و قدرشناسی به جای عیب‌جویی و تک‌روی و البته خود را به جریان زندگی سپردن به جای توقف است.

این اثر خوش‌بینانه که گاهی تلاش می‌کند با تبلیغِ پشتکار، قدرشناسی و شجاعت، با دستمایه قراردادن خیالپردازی، احساسات‌گرایی و ساده‌دلی، نسبت به بی‌تفاوتی، انزوا، جزم‌اندیشی، خودخواهی، ناپاکی، انفعال و تزلزل در رفتار،  کردار و تفکر، واکنش نشان دهد گویا بیش از هرچیز در تلاش است تا از اصول اخلاقی ثابت و مورد وثوق در جامعه دفاع کند.

چرا ببینیم؟

برخی سریال‌هایی که در طول این سال‌ها پخش شده بیش از آن‌که مخاطب را متوجه جذابیت‌های زندگی روزمره کنند، در پی جلب توجه او به مابازاءهای برگرفته از روان آدمی برآمده‌اند.‌ یعنی با اصل قرار دادن مخاطب به توجه «درباره خود» و یا «مطالعه خود» در پی پرداختن به تشریح علل آرامش روحی و توجه دادن مخاطب برای جستجو در پی راهکار بابت پاسخ به سوالاتی درباره خود، روان خود و احتمالات پیش روی خود است که بی‌شک نتیجه‌ای جز اضطراب، گاهی افسردگی و در بدترین حالت مابازاءهای شیزوفرنیک نخواهد داشت، چرا که این فراگرد با سوءاستفاده از غفلت مخاطب برای توجه به «خودِ زندگی» خالصِ خالص، انگار در پی دنبال کردن هدفی کور و غیرانسانی است. برای همین، دیدن قصه دو دختر بچه ساده‌دل و بی‌شیله پیله که در پی تلاش برای چگونگی شرکت و خوشگذرانی در مهمانی‌های شبانه خانوادگی، خوردن غذاهای خوشمزه بیرون از خانه، یادگیری حرکات جدید اسکیت از قهرمان سابق این رشته، فعالیت‌های فوق برنامه، چگونگی گردش مفیدتر روزانه با مادر، برنامه‌ریزی برای دیدن نمایش، شرکت در کلوپ مدرسه، وقت‌گذرانی، رساندن کیف پول گمشده به صاحبش، تلاش برای موفقیت در آزمون آکادمیک، حضور در شهر برای شرکت در کنفرانس، برنامه‌ریزی برای دیدار از باغ وحش شهر، تقسیم یک پیتزا پپرونی با همدیگر، شرکت در همایش مغازه‌داران، نحوه اداره کردن یک فروشگاه، تاثیر منفی کار زیاد بر روابط عاشقانه، چگونه برگزار کردن جشن خانوادگی یا دورهمی سالیانه یا گذراندن جشن هالووین، آماده شدن برای حضور در یک مسابقه ماشین‌سواری، میزبانی یک تور هیجان‌انگیز مرتبط با اشباح با خواندن یک داستان خیالی و… هستند، تبدیل به نماد زندگی کردن می‌شود. همه اینها، بی‌شک بهتر از دیدن سریال‌، بخصوص سریال‌های تلویزیونی این سال‌ها در ایران است که لوکیشن‌هایش یا در قبرستان یا بیمارستان و یا تیمارستان می‌گذرد و افتخارش این است که مراسم خاکسپاری، کفن و دفن، مرگ و میر، کافور و گورکن و سنگ لحد و سوگواری و ضجه و شیون و گلاویزشدن و قمه کشی و خونین و مالین کردن همدیگر را با جزئیاتش به مردم بینوا می‌خوراند تا به جای «زندگی» و «رفاه» به فکر مرگ و بدبختی و نیستی و نداری که حقشان نیست، باشند (به قسمت سوم سریال «خونه بزرگ» توجه کنید که چگونه احترام به نیاکان، یادبود آنها و رهایی و فراموشی از درگذشتگان غیرمستقیم و به هوشمندانه‌ترین شکل ممکن فهمانده می‌شود).

تماشای این سریال انیمیشنی در نماوا