مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی

سریال جنگ و صلح

«آن‌که برای نخستین بار جنگ را آغاز کرد، بی‌شک هرگز رنج دوری از معشوق را تجربه نکرده بود!»

این جمله‌ای از ناتاشا رُستوای زیباروی، در رمان «جنگ و صلح» اثر نویسنده نامدار روسی لئو تولستوی است که در فراق معشوق گفته شده.

اگر چه تولستوی کتاب «جنگ و صلح» را که یکی از بزرگ‌ترین آثار ادبیات روسی و از مهم‌ترین رمان‌های جهان به‌شمار می‌رود، در سال ۱۸۶۹ میلادی و برای پرداختن به تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه نوشته بود، اما بیش از یک قرن بعد و در سال ۲۰۱۶، تام هارپر در یک اقتباس تصویری تازه از این رمان مشهور و بلند، بیشتر بر سویه‌های رمانتیک این اثر کلاسیک تاکید کرده و از میان بیش از ۵٨٠ شخصیت کتاب تولستوی، به ناچار به شرح و بسطِ وقایع دراماتیک و مهم، در مورد چند شخصیت اصلی که برای مخاطب امروزی جذاب‌تر بوده، پرداخته است.

مینی سریال «جنگ و صلح» پخش شده از شبکه بی بی سی، در شش قسمت، زندگی اجتماعی پنج خانواده اشرافی روسیه تزاری را در دوران جنگ‌ با فرانسه در بازه زمانی ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ به تصویر می‌کشد. این مجموعه بیش از آن‌که یک اقتباس دقیق و قابل استناد از کتاب تولستوی باشد، یک اثر مخاطب‌پسند و پر زرق و برق تلویزیونی است. فیلمنامه سریال را البته اندرو دیویس، نویسنده کهنه‌کار و محبوبِ انگلیسی نوشته و بیشتر رویدادها به زندگی و روابط سه شخصیت اصلی یعنی ناتاشا رستوا، پی‌یر بزوخف و آندره بولکونسکى مربوط است.

از آن جا که اقتباس در ذات خود، تبديل و برگردان یک دستمايه روایی از رسانه‌ای به رسانه‌ای ديگـر است، به همین روی در سینما نیز مقوله اقتباس از متون ادبي نويسندگان بزرگ، همواره مورد توجه فیلمسازان سراسر جهان قرار گرفته و به منزله یک پل ارتباطی مهم بین ادبيات و سینما و راهی برای معرفـي آثار ادبي در سطحي گسترده است. بدیهی است که لازمه یک اقتباس غنی، گزينش درست است؛ بـه عبـارت ديگـر آن مقدار از دستمايه كه نويسنده فيلمنامه اقتباسي برگزیده، اجازه ورود به درام نهایی را پيدا می‌كند.

به نظر می‌رسد، کارگردان آگاهانه از توصیف مقاومت روس‌ها در برابر حمله ارتش فرانسه و نمایش وجوه کامل‌تر از زندگی اجتماعی و سرگذشت خانواده‌های روس در این دوران، صرف‌نظر می‌کند، چرا که باید در این شش قسمت، وقایع مهمی که جنبه‌های دراماتیک بیشتری دارند را بازتاب دهد. تمام سهم سریال از نمایشِ فجایع جنگ، به چند سکانس کوتاه در هر قسمت محدود می‌شود و به نظر می‌رسد که به جهت حفظ جذابیت‌های روایی از طولانی شدن آنها پرهیز و در فیلمنامه اقتباسی کم رنگ‌تر شده است.

در کنارِ فقدانِ بزرگِ موسیقی روسی برای فضاسازی سریال، صحنه‌آرایی و طراحی لباس اما چشم‌نواز و پرشکوه است و بازسازی لوکیشن‌های داخلی و فضاهای بیرونی شهرهای مسکو و سن‌پترزبورگ قرن هجده، خلاقانه و باورپذیر است.

پرداختن به داستانک‌های موازی و طولانی درباره شخصیت‌های متعددی که در متن اصلی آمده، ممکن نیست و دست کارگردان برای یک اقتباس دقیق و جزء به جزء از روی رمان بسته است و به همین روی شاید بتوان فیلم سینمایی «جنگ و صلح» به کارگردانی کینگ ویدور که در سال ۱۹۵۶ و توسط پارامومنت پیکچرز در مدت ٢٠٨ دقیقه ساخته شده را یک نسخه نه چندان موفق اما فشرده دانست که هنوز هم جذابیت‌های بسیاری به لحاظ مضمون و اجرا دارد.

شاید جالب باشد اگر این تجربه جمعی را دوباره مرور کنیم؛ خوانندگان حرفه‌ای آثار تولستوی معتقدند، شما در هنگام مطالعه رمان «جنگ و صلح»، نمی‌توانید از بخش‌های مربوط به «جنگ» بگذرید و فقط بخش «صلح» را بخوانید، حتی اگر در سنین مختلف، دوباره به رمان رجوع کنید، بخش‌هایی که مورد توجه شما قرار می‌گیرند، تغییر می‌‌کنند. به نظر می‌رسد دلیل این امر این باشد که کتاب محصول ذهنِی غنی و بزرگ است که باعث شده این رمان، بسان یک موجود زنده هرگز به طور کامل شبیه به آن‌چه که از آن به یاد دارید باقی نماند. اما در این مینی‌سریال – که احتمالا بهترین انتخاب برای کسانی ‌است که حوصله خواندن یک رمان قطور چهار جلدی را ندارند- بیش از این که به وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن دوران پرداخته شود، بر قصه چند شخصیت جوان اصلی داستان به ویژه کنت بزوخف، ناتاشا، آندره، آناتول، هلن، ماریا، نیکولا و سونیا تمرکز می‌شود و عملا مجالی برای پرداختن به حوادث جنگ، وقایع اجتماعی و مسائل مهم دیگر نیست.

 در این میان، بازی‌های بازیگران این سریال، قابل توجه است؛ البته به هیچ کدام از کاراکترهای این مجموعه، به صورت خاص و مفصل پرداخته نشده‌، چرا که اساسا در یک سریالِ هشت ساعته نمی‌توان به درستی به این همه کاراکترهای اصلی و فرعی‌ پرداخت.

شاید به یاد ماندنی‌ترین نقش متعلق به پاول دانو باشد که به بهترین شکل، شخصیت پی‌یر بزوخوف را به تصویر می‌کشد. او نقش جوانی غیراجتماعی و ایده‌آل‌گرا را بازی می‌کند که به ارثیه بزرگی دست پیدا کرده و در انتخاب همسرش (هلن)، اشتباه بزرگی انجام داده است. در «جنگ و صلحِ» نسخه هارپر، اندرو دیویسِ نویسنده، گویی نظری به «بازی تاج و تخت» هم داشته و در مورد روابط هلن، بیش از حد اغراق کرده است.

جیمز نورتون در نقش آندره بولکونسکی یک شخصیت خاکستری است که رفته‌رفته در ذهن مخاطب کم‌رنگ می‌شود. او نقش شاهزاده‌ای را بازی می‌کند که با شور و شوق برای رفتن به جنگ آماده می‌شود، اما نمی‌داند که اتفاقات ناگواری پیش روی اوست. آندره، هم در عشق و هم در افتخارات جنگی ناکام می‌ماند.

لیلی جیمز، پررنگ‌ترین شخصیت زن قصه و در نقش ناتاشا رستوا، زن جوان و بی‌خیالی‌ست که با آندره بولکونسکی نامزد شده، او در عین حال با شاهزاده‌ای دیگری نیز رابطه پنهانی دارد. در اغلب صحنه‌هایی که ناتاشا بازی می‌کند اتفاقات مهمی رقم می‌خورد. لیکن بی‌تناسب نیست اگر ناتاشای نسخه کینگ ویدور، با بازی آدری هپبورن را در خلق این کاراکتر موفق‌تر بدانیم.

برخی از منتقدان روسی بر این باورند سریالی که بی‌بی‌سی ارائه داده، از آن دسته آثاری است که با احترام به متن اصلی ساخته شده و توانسته به خوبی حوادث مهمِ رمانِ تولستوی را پوشش دهد، لیکن بسیاری بر این باورند که این نسخه در مقایسه با متنِ اصلی، چنگی به دل نمی‌زند و یک نسخه بیش از حد، انگلیسی شده و سطحی از یک متنِ تاریخی- فلسفی مهم است.

تماشای سریال جنگ و صلح در نماوا