مجله نماوا، علی اصغر کشانی

حالا که از دوم خرداد ماه به ابتکار گروه سازندگان برنامه «هفت خان» تصمیم گرفته شد با رویکرد جدیدِ حضور خوانندگان در چالش هوش، تغییر محسوس و حساب شده‌ای به این مسابقه جذاب داده شود، نگاهی به آن‌چه تاکنون در این مسابقه با مجری دوست داشتنی‌اش اتفاق افتاده می اندازیم.

در «هفت خان» چه می گذرد؟

هفت خان مسابقه‌ای بر پایه اطلاعات عمومی است. فضای مسابقه به رنگ آبی است، گلزار به عنوان یگانه مجری برنامه همیشه با کت و شلوار (عمدتا به رنگ نقره‌ای) در مسابقه حاضر می‌شود، دکور برنامه به گونه‌ای است که تماشاچیان در آن به صورت نیم‌دور نشسته و در زاویه‌هایی در بک‌گراند مجری و شرکت‌کنندگان دیده می‌شوند. دوربین روی کرین، متحرک و از زوایای مختلف روی جای جای سالن مسابقه احاطه دارد، می چرخد و انواع زوایا و نماها را به مخاطب می‌دهد. در این مسابقه نفس‌گیر شرکت کننده‌ها وادار بـه عبور از «هفت خان» بوده و سوالات هر خان در رابطه با یک شاخه از معلومات عمومی (تاریخ، هنر، ورزش و…) را پاسخ می‌دهند.

گلزار چگونه اجرا می کند؟

گلزار همان قالب طنز‌آمیزی که در شمایل و شخصیت محوری او در فیلم‌هایش دیده‌ایم را با خودش به «هفت خان» آورده، همان شوخی‌ها و بده بستان‌ها با امین حیایی و عطاران و… اینجا با مخاطب و مردم و شرکت‌کننده‌ها هم ادامه دارد. مخاطب انگار با یک استاد موقعیت‌شناس با کلی طنزِ موقعیت و شیطنت‌های لحظه‌ای و واکنش‌های بانمک البته با رعایت حد و حدود شکسته نشدن شمایل آشنایش و با همه جایگاه قهرمانی و دست نیافتنی‌اش مواجه است. 

رمزو رازهای محبوبیت یک سوپراستار

«هفت خان» بر پایه حضور یک سوپراستار بلامنازع سینمایی این سال‌ها بنا شده است. مسابقه‌ای که علاوه بر اجرای دقیقش بیشترین امتیازش را از حضور گلزار به دست آورده است. این موفقیت ارتباط مستقیمی با هوشمندی تیم سازنده «هفت خان» در انتخاب مجری‌اش دارد. تاریخ حضور او در سینما و اجرای کنسرت‌هایش (بازی در سی فیلم، پنج سریال و خوانندگی نزدیک به سی ترانه و انبوهی کنسرت در کارنامه‌اش) هم این را ثابت کرده است. از همان سال ۱۳۸۱ که با فیلم «سام و نرگس» وارد عالم سینما شد تا این آخری‌ها «سلام بمبئی»، «آینه بغل» و «رحمان ۱۴۰۰» ثابت کرده که ورودش توجه‌ها را به خود جلب می‌کند و شم درست ایرج قادری به عنوان معرفی کننده گلزار به سینما اشتباه نبوده، حتی وقتی در عین ناباوری قبول کرد وارد عرصه مجری‌گری مسابقات تلویزیونی شود (در عین این‌که برخی برنامه‌های مسابقه‌ای با مجری‌های سینمایی هم چندان چنگی به دل نمی‌زدند)، به شدت پرمخاطب و رکورددار شد. آثارش در سینما، گاهی به مانند «آتش بس»، «توفیق اجباری» و «کما» با استقبال سرسام‌آور، گاهی به مانند «مجنونِ لیلی»، «دو خواهر»، «تله»، «شام آخر» و «شیش و بش» بی‌رقیب و گاهی مثل «کلاغ پر»، «بوتیک»، «دموکراسی در روز روشن»، «۱۳ گربه روی شیروانی»، «زهرعسل» و «چشمان سیاه» از فروش نسبی برخوردار بودند؛ با این حال تهیه‌کنندگان سینما همیشه از حضور وی در فیلم‌هایشان استقبال کرده‌اند و خیلی‌ها معتقدند در صورتی‌که مثلاً فیلمی از گلزار فروش نسبی یک میلیاردی در زمان خودش داشت اگر گلزار نبود ۲۰۰ میلیون هم فروش نمی‌کرد.

چرا تهیه‌کننده‌ها دوستش دارند؟ 

همیشه باید به این فکر کرد که بدون گلزار چه بر سر تلویزیون و سینما خواهد آمد و این که چرا در این سال‌ها به مانند گلزار ۱۰ یا ۲۰ استار پرورش نداده‌ایم؛ چرا به تولید آثار تلویزیونی و سینمایی و مجازی با ترکیب زوج‌های آشنا حیایی – گلزار، گلزار- شاکردوست، گلزار- قریشی، گلزار- افشار، گلزار- ضیغمی و گلزار- عطاران ادامه نمی‌دهیم و از امتیازات آن بی‌بهره‌ایم؛ حتی در اجرای مسابقات؛ حتی در ویژه برنامه‌های نوروزی و جشن‌ها. محبوبیت و توان گلزار به حدی است که اگر هر هفته در ورزشگاه آزادی برنامه زنده داشته باشد آن را پر می‌کند. گلزار همان کسی است که یک تنه یک سینمای ورشکسته را نجات می‌دهد، همان کاری که «فردین» می‌کرد، با فرمول‌های آشنای داستان‌های مورد علاقه مردم. او طرفداران ثابت دارد؛ چه خوشمان بیاید چه نیاید، چهره‌، منش و رفتار گلزار، یک برند تضمین شده است. اگر سیاست‌های غلط بگذارد تمام هنرها در کنار او و برندهای مشابه‌اش تبدیل به صنعت و تجارت می‌شوند؛ از صنعت خودرو، صنعت غذا و صنعت مد (ساعت، پوشاک، عینک، عطر، کیف، کفش، لوازم آرایشی، مبل و دکوراسیون) تا صنعت اسباب‌بازی، موسیقی، نمایش، چاپ، نشر و… رونق می‌گیرند. همان اتفاقی که دنیا از سر گذرانده، چرا راه دور برویم، همان کاری که ترکیه با صنعت سریال‌سازی کرده و ما از آن به دلایل واهی و نامفهوم و مضحک اجتناب کرده‌ایم. گلزار و سوپراستارها حتی برای هنر سینما هم غنیمت‌اند، مگراز مسعود کیمیایی (با فردین در غزل) تا پیمان معادی (با مهناز افشار در برف روی کاج‌ها) این کار را نمی‌خواستند بکنند؟ مگر آمدن گلزار در اکران فیلم‌های نوروزی سینما در زمان خودش رقابت ایجاد نمی‌کرد؟

چرا مردم دنبالش می کنند؟

مردم بخصوص قشر ۱۴ تا ۳۰ سال به دنبال رویاهایشان‌اند، دنبال آرمان‌ها و خواسته‌هایشان؛ رویای جوانان دهه ۴۰ و ۵۰ را فردین، ملک مطیعی، فروزان، بهروز وثوقی و… می‌ساختند، برای همین بود که مردم با فیلم‌هایش همذات پنداری می‌کردند، عکس‌هایشان را از مجلات، روی دیوار خانه و مغازه می‌چسباندند و آرزوی دیدنشان را داشتند، اگر با خنده‌شان می‌خندیدند و با گریه‌شان اشک می‌ریختند و اگر دوست داشتند مثل آنها حرف بزنند، برقصند و جلوی ناپاکی بایستند به خاطر این بود که سینما آدم ایده‌آل رویاهایشان را می‌ساخت، مگر حالا غیر از این است؟ مگر انسان تغییر کرده است؟ حرص همان حرص است، دشمنی همان دشمنی است، دوستی و محبت و نیکی همان است که هست و خواهد بود. فقط یک چیز کم‌رنگ شده، آدمی که باید اینها را نمایش دهد، رویا بسازد، آرمان‌های اخلاقی و انسانی را منتقل کند. لااقل برای این نسل کم شده و باید تکثیر شود. دبیرستانیِ نوجوان و جوان، گلزار می‌خواهد، با همان مویِ کوپهِ پُر ژل و ژول، با همان چشمان آبی، گلزاری را می‌خواهد که در وطن خودش باشد، بتواند او را اتفاقی در خیابان ببیند، وگرنه جای آن را هنرپیشه و خواننده غیروطنی می‌گیرد و نه چیز دیگر. سلبریتی غیروطنی چیز بدی نیست، ما هم برای آنها غیروطنی هستیم، بدی‌اش این است که صنعت مُد، صنعت خودرو، صنعت سریال‌سازی، صنعت مسابقه‌سازی و غیره در پلتفرم یا هر رسانه دیگری باید صرفا وارد کننده صنعتِ فرهنگ (با همه صنایع ثروت افزای پیرامونش) باشد، نه صادر کننده‌اش.

و سر آخر…

اما مردم می‌خواهند برای یک ساعتی که وقت می‌گذارند، برنامه خوب ببینند و فیلم به درد بخور تماشا کنند، هیجان‌زده شوند؛ آنها دنبال خمودگی و انزوا و افسردگی نیستند، شاید از آموزش بدشان نیاید، اما به دنبال ترکیبی از شادی، سرگرمی و وقت گذرانی‌اند و این چیز جذاب و دلچسبی است. هر چند سنت برنامه‌سازی در ایران مقداری از اخلاقیات رایج، قوانین جاری مورد وثوق عامه و شاید مولفه‌های انسانی و گاهی تبلیغات مورد نظرش را در خوش بینانه‌ترین حالت ممکن چاشنی افزایش معلومات عمومی می‌کند.

تماشای این مسابقه در نماوا