مجله نماوا، ایلیا محمدی‌نیا

سریال «تاریک» (Dark) در زمره سریال‌هایی است که تمام آن‌چه که باعث جذب مخاطب می‌شود را با خود دارد. عشق و خیانت، سفر در زمان، داستان پر کشش پلیسی و مهمتر از همه بیان ساده پیچیده‌ترین مفاهیم هستی‌شناسی و زندگی در دل داستانی که حتی اگر حواس جمعی داشته باشید و شامه پلیسی قدرتمند باز هم  نمی‌توانید آن چه که قرار است در قسمت‌های بعدی روی دهد را پیش‌بینی کنید. به عبارتی «تاریک» همیشه چند قدمی از مخاطب پی‌گیر و سمجش جلوتر است.
پیشنهاد می‌شود اگر تمایل به دیدن این سریال جذاب داشتید حتما از همان قسمت نخست یک خودکار و یک دفترچه را آماده کنید تا هم شخصیت‌ها را فراموش نکنید و هم با پیش فرض‌هایی که که داستان سریال در هر قسمت به شما ارائه می‌دهد کلید کشف ادامه داستان تا حدودی در دستان شما باشد. در این مسیر البته که به حافظه خود خیلی تکیه نکنید چرا که رفت و آمدهای مختلف کاراکترها در زمان و این‌که هر کدام داستان جذاب خود را دارند و البته رازهایی که کارگردان قطره چکانی از کاراکترهای سریالش ارائه می‌دهد عملا امکان رمزگشایی برمبنای تکیه بر حافظه را بعد از دیدن چند قسمت از شما می‌گیرد. در نتیجه بهتر است در کنار حافظه  کوتاه و بلند مدت خود حتما نیم‌نگاهی هم به کاغذ و خودکار داشته باشید.
سریال «تاریک» همانند بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌هایی از این دست که بر مبنای تخیل نویسنده شکل می‌گیرد جهانی را ترسیم می‌کند که در آن با به کارگیری نشانه‌هایی که با امور امروزی مطابقت داشته باشد همانند نوع  انتخاب قطعات موسیقی، جغرافیایی که آشناست و داستان پلیسی درگیرکننده از مرگی دلخراش و وجود نیروگاهی هسته‌ای که ترس انسان امروزی در تمام جوامع است ازروزگاری که که انسان آن را کشف کرد تا در خدمت بشر باشد اما عملا تبدیل به بزرگ‌ترین تهدید و وحشت او در عصر و روزگار امروزی شده  و… تلاش می‌کند همه چیز را عادی نشان دهد.
آنچه که «تاریک» را اثری جذاب برای قشر زیادی از مخاطبانش می‌کند روایت معمایی داستان پرکشش در قالب و بستر روابط عاشقانه و گاهی آمیخته به خیانت و مناسبات خانوادگی آن است. در واقع تمامی آدم‌هایی که در طول سریال در قسمت‌های مختلف می‌آیند و می‌روند به نوعی با هم مناسبات خانوادگی دارند. در واقع هسته اصلی تشکیل‌دهنده داستان و اتفاقات سریال پیرامون چهار خانواده متمرکز می‌شود. آدم‌های غریبه‌ای که از جایی دیگر و زمانی دیگر می‌آیند و می‌روند حتما یکی از همین حلقه بزرگ خانوادگی محسوب می‌شوند.

در شهری خیالی در آلمان به نام «ویدن» که نیروگاهی هسته‌ای در آن محل کسب درآمد غالب افراد ساکن در آن شهر است جسد نوجوانی پیدا می‌شود که دو چشم و گوش‌هایش به طرز وحشتناکی از بین رفته‌اند. جسدی که تمامی نشانه‌های آن به جز کشته شدن در ساعاتی نه چندان دور این باور را رفته رفته برای پلیس شهر تقویت می‌کند که گویی جسد کشف شده از گذشته‌ای نه چندان دور به آن زمان که داستان سریال می‌گذرد پرتاب شده و همین امر باعث می‌شود شناسایی جسد عملا امکان‌پذیر نباشد.

همچنان که اشاره شد تنها چند نسل از چند خانواده محدود شهر ویدن درگیر داستان‌های پررمز و راز می‌شوند که سرنخ همه آنها به نیروگاه هسته‌ای شهر می‌رسد همان نیروگاهی که بیشتر اهالی شهر در آن مشغول به فعالیت هستند اما نکته جالب توجه در سریال آن است که گویی به جز همین چند خانواده شامل، کانوالد، نیلسن، تیدهمن و دوپلر دیگر کسی در شهر درگیر این داستان سرشار از وهم و خیال و جنایت و تجربه سفر در زمان نیست. آدم‌هایی البته در سریال می‌آیند و می‌روند بی هیچ نام و نشان و شناسنامه‌ای گویی آنها سایه‌هایی هستند که بود و نبودشان فرقی نمی‌کند. در واقع فیلمنامه‌نویس و در پی آن کارگردان نزدیک شدن به آدم‌های دیگر شهر ویدن را مخل روایت سرراست و مهیج خود دانسته و آگاهانه آنها را نادیده می‌گیرند هر چند عواقب آن‌چه که بر این چند خانواده که همچون داستان‌های چارلز دیکنز به شکلی به هم ربط پیدا می‌کنند تمام شهر را در برمی‌گیرد.

تمام جذابیت سریال در ارائه و به تصویر کشیدن چیزهایی است که تماشاگر غرق در قصه‌های هزارتو گونه از آن سر در نمی‌آورد. مثل قسمتی که یک شخصیت در فصل دوم در عین ناباوری تماشاگر کشته می‌شود و در قسمت‌های ابتدایی فصل سوم تماشاگردوباره با همان شخصیت مواجه می‌شود که زنده است و گویی در دنیای موازی زندگی می‌کرده. حالا این دنیای موازی چیست و کجاست و به یکباره از کجا سرو کله‌اش  در داستان‌های بی‌شمار سریال پیدا شد دیگر دغدغه تماشاگر نیست مهم این است که آن شخصیت هست و جوناس در کنار تماشاگر از دیدنش غافلگیر می‌شود. جذابیتی تمام که به شکلی هوشمندانه در سراسر سریال مورد استفاده قرار می‌گیرد و عجیب اینکه باورپذیر جلوه می‌کند. لااقل تماشاگر سریال این‌گونه دوست دارد که باشد.
دیدن سریال «تاریک» تجربه جذاب و ارزشمندی است.

تماشای این سریال در نماوا