مجله نماوا، یزدان سلحشور

سریال «Endeavour» یا «سعی کن» یا چنان که تلفظ انگلیسی‌اش فارسی‌نویسی شده «اِندِور»، مقدمه‌ای‌ست بر سریال موفق «بازرس مورس» [Inspector Morse، مجموعه تلویزیونی جنایی بریتانیایی که بر اساس کتاب‌های کالین دکستر ساخته شد. در این مجموعه، جان ثا نقش سربازرس مورس و کوین واتلی نقش همکار او گروهبان لوئیس را ایفا می‌کنند. این مجموعه از ۳۳ قسمت حدوداً ۱۰۰ دقیقه‌ای تشکیل شده که بین سا‌ل‌های ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۰ تهیه شده‌اند. خوانندگان ریدیو تایمز در سال ۲۰۱۸ سریال بازرس مورس را به عنوان بهترین سریال جنایی تاریخ بریتانیا انتخاب کردند. همچنین در فهرست بهترین برنامه‌های تلویزیونی بریتانیا که توسط انستیتوی فیلم بریتانیا تهیه شده، این مجموعه رتبه ۴۲ را به خود اختصاص داده]؛ «اِندِور» تنها اسپین‌آف سریال «بازرس مورس» نیست، پس از مرگ نابهنگام جان ثا در سال ۲۰۰۲ [در ۶۰ سالگی] دنباله‌ای بر این سریال ساخته شد با نام «لوئیس» که در ۹ فصل و ۳۳ قسمت از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵ روی آنتن بود و البته شخصیت «اِندِور مورس» در آن حضور نداشت [و جایش را به جانشین‌اش داده بود با این همه، حال و هوا و فضا و مکان، همان بود و ماجراهای بعد از «مورس» را روایت می‌کرد] سریال «اِندِور» در واقع، گذشته‌ی این شخصیت است و حوادث آن در قرن بیستم اتفاق می‌افتند در فاصله ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ [فصل نهم و پایانی هنوز روی آنتن نرفته و اولین قسمت آن ۲۶ فوریه امسال به نمایش درمی‌آید و آن موقع مشخص می‌شود که شامل چه محدوده زمانی‌ست]؛ امتیاز این سریال در IMDb نسبت به سریال «بازرس مورس» و «لوئیس» بیشتر بوده و هست و به قول شان اونز بازیگر نقش «مورس» [در این سریال]، استقبال مخاطبان، چنان زورآور بوده که هر وقت سازندگان سریال خواسته‌اند کنار بکشند طرفداران دوباره مجبورشان کرده‌اند یک فصل دیگر بسازند! [شاید به همین دلیل است که نمی‌توان یقین داشت که فصل نهم، فصل نهایی باشد!]

این اسم چه معنایی دارد؟

نام سریال، ظاهراً از نام کوچک شخصیت «مورس» گرفته شده اما در سکانس پایانی اولین قسمت فصل اول [که قسمتی آزمایشی بوده و اصلاً قرار نبوده بدل به سریال شود و بنا بوده در حد یک فیلم تلویزیونی باقی بماند!] در حالی مورس و رئیس‌اش در اتومبیل نشسته‌اند و قرار است که مورس، بی‌خیالِ همه چیز شود، رئیس مورس شروع می‌کند درباره نکات مثبت و منفی این کار حرف بزند و بعد می‌گوید «حالا باید بپرسی ۲۰ سال دیگه خودتو کجا می‌بینی؟» مورس در آینه وسط اتومبیل نگاه می‌کند و پیری خودش یا تصویری از پدرش را می‌بیند [پدرش راننده تاکسی‌ست] چراغ، سبز می‌شود مورس حرکت نمی‌کند رئیس‌اش می‌گوید: «مورس!» مکث می‌کند و بعد می‌گوید  Endeavour! [که می‌تواند اسم کوچک مورس هم باشد] این کلمه در انگلیسی هم به شکل اسم: «سعی» و هم به شکل مصدر [و فعل]: «سعی کردن» استفاده می‌شود بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که در اسم سریال از صنعت ایهام یا چندمعنایی استفاده شده شاید به همین دلیل است که ترجمه کردن آن احتمالاً مثل ترجمه کردن دیالوگ‌های چندمعنایی این سریال بسیار دشوار است؛ شاید از این نظر، «سعی کن!» ترجمه مناسب‌تری باشد چرا که شخصیت مورس در این سریال، دائم در حال سعی کردن و شکست خوردن است او بهترین کاشف معماهای قتل در اداره خود است با این همه پشتِ سر هم در نظام اداری تحقیر می‌شود و افتخارات پلیسی‌اش به نام دیگران ثبت می‌شوند. او دائم در حال دست و پا زدن برای جلوگیری از غرق شدن خودش در نظام اداری خشک و گاه فاسد پلیس بریتانیاست حتی کسانی که با او همدلی دارند رفتاری نسبتاً خشونت‌آمیز با او دارند؛ چرا؟ چون او روشنفکری‌ست که به جای تدریس در دانشگاه، نویسندگی، نقد ادبی، فیلسوف شدن یا حتی بدل شدن به یک اهل موسیقی، خواسته پلیس شود. جای مورس اینجا نیست ولی او سعی می‌کند که خودش را جا کند! نکته‌ی جالب آن است که در ۸ فصل به نمایش درآمده از این سریال، مورس در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که برای یک بار هم شده، موقعیت‌های شغلی دیگر را آزمایش کند و آنچه سریال به ما می‌گوید این است: «مشکل از آدم‌ها نیست، سیستم مشکل دارد!»

چپ‌گرایی خاص بریتانیایی

سریال «اِندِور» با باقی سریال‌های انگلیسی چند دهه‌ی اخیر، یک وجه مشترک دارد، دیدگاهی چپ‌گرایانه، روایت‌اش را هدایت می‌کند و موازین «پول‌محورانه»‌ی جامعه بریتانیا را زیر سوال می‌برد. چپ‌گرایی این سریال، چپ‌گرایی خاص انگلیسی‌ست که به «اتحاد جماهیر شوروی» باج نمی‌دهد [گرچه نوعی همدلی با جاسوسان انگلیسیِ شوروی در آن احساس می‌شود از همان نوعی که در آثار ادبی «گراهام گرین» هم شاهدیم و یک قسمت کامل هم به فضای جاسوسی جنگ سرد اختصاص پیدا کرده و مورس، در سرویس اطلاعاتی انگلیس، دوستان و دشمنانی پیدا می‌کند که متأسفانه این ایده، به همین قسمت ختم می‌شود و ادامه پیدا نمی‌کند] جامعه‌ی بریتانیا در این سریال، جامعه‌ای در حال فروپاشی تصویر می‌شود که سیاستمداران‌اش، از یک طرف اوباش نژادپرست را تحریک می‌کنند و از طرف دیگر در خفا، با مهاجرانی که وضعیت مالی خوبی دارند، وارد بده بستانِ مالی می‌شوند! از همان قسمت اول سریال، تکلیف ما با سیاستمداران انگلیسی روشن می‌شود: حتی وزیران کابینه بعد از جنگ دوم هم، در فساد اخلاقی غوطه‌ورند! «اِندِور» گرچه سریالی پلیسی-معمایی‌ست اما معما در این مجموعه، بیشتر حکم «بهانه روایت» را دارد و مخاطبان هنگام دیدن آن، بیشتر با درامی اجتماعی مواجه‌اند که ارکان مختلف جامعه بریتانیا را هدف گرفته است و هیچ لایه‌ی اجتماعی را مصون از نگاه انتقادی خود باقی نمی‌گذارد گرچه باید به این نکته اشاره کرد که به رغم حمله‌ی صریح و شدیدش به حلقه‌های فراماسونری، فساد در این بخش خاص را موردی معرفی می‌کند نه همه‌گیر!

از کانن دویل تا آگاتا کریستی همه را در «اِندِور» ببینید!

«اِندِور» برخلاف «بازرس مورس» یا دنباله‌اش «لوئیس»، ارتباط چندانی با رمان‌های کالین دکستر ندارد و راسل لوئیس به عنوان خالق و فیلم‌نامه‌نویس، تا توانسته از آثار آرتور کانن دویل [خالق شرلوک هلمز] و آگاتا کریستی، به شکلی خلاقانه بهره برده است و ژانرهای مختلف را هم به عنوان «فضای غالب روایت» مورد استفاده قرار داده گرچه در نهایت همه آن‌ها را به فضای واقع‌گرایانه‌ی کار، به شکلی موفقیت‌آمیز متصل کرده است با این همه او از آثار به یادماندنی سینمای قرن بیستم هم برای گرته‌برداری غافل نشده! از «سگ‌های پوشالی» سام پکین‌پا گرفته تا «ای مثل ایکاروس» آنری ورنوی و از آشکار کردن این گرته‌برداری هم هراسی نداشته! او در قسمتی از سریال، سکانس ترور ایو مونتان در «ای مثل ایکاروس» را بازسازی کرده و نام قسمت بعدی را هم «ایکاروس» گذاشته! [به این می‌گویند جرأت!] تخصص لوئیس، در آمیختن چند ایده با هم است مثل آمیختن ایده خانه جن‌زده با «تله موش» و «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» [هر دو از آگاتا کریستی].

تعجب نکنید!

وقتی دیدن این سریال را شروع می‌کنید ممکن است برخی از قسمت‌های آن به نظرتان آشنا بیاید! تعجب نکنید! این قسمت‌ها، همان‌هایی هستند که در صدا و سیما تحت عنوان فیلم سینمایی مستقل به نمایش درآمده‌اند! چه می‌شود کرد دنیای عجیبی‌ست!

تماشای «اندور» در نماوا