مجله نماوا، علیرضا نراقی

بدبینی این حسن را دارد که می‌توان از طریق آن امید را در همین لحظه و چیزهای کوچک یافت؛ در لحظه‌ای از همراهی، در چشم‌هایی که نگاهی دارند، احساس نسیمی بر پوست، خیرگی به درختی که استوار است، چشم‌اندازی بی‌پایان و نوازشی که بی‌دریغ است. کلیت زندگی که آمدن و رنج بالغ‌شدن، کنار آمدن با قوانین برساخته و سرکوب شدن، از دست دادن عزیزان یک به یک و بیماری و روبه مرگ بودن است، برای بدبین‌ها واقعیتی است که نمی‌توان آن را فراموش کرد یا دور زد و یا با دروغ بزک‌اش کرد. تازه علاوه بر این واقعیت ازلی زندگی حیوان ناطق، واقعیت زمانه عسرت نیز هست؛ زمانه‌ای که سرشار از ملاحظات، کلیشه‌ها، نمادها و اشباحی است که صورت طبیعت را پوشانده‌اند و زندگی در جهانی به این بزرگی را به جعبه‌های کوچک و خفه در شهرهای پرسروصدا تبعید کرده‌اند. زمانه‌ای پر از فاصله و ناامنی، زمانه‌ای که در آن بدون آنچه «موفقیت» نامیده می‌شود و امکان ثروت‌اندوزی، چیزی جز حسرت و پوچی از در و دیوار آن نمی‌ریزد. اما بدبینی گاه راه دیدن خوشی‌های کوچک و لحظه‌هایی است که به قول یون فوسه شاعر و درام‌نویس نوروژی «فرشته‌ای از آن می‌گذرد»؛ لحظاتی کوتاه، ناماندگار، اما بسیار زیبا، و شاید همین لحظه تنها نماندن در اضطراب و خفگی است که در پایان فیلم انسان‌ها با همه بدبینی و تلخی جاری در اثر، لکه‌ای نور (امید) را از در بیرونی به درون خانه خفه، مستهلک و پرسروصدا راه می‌دهد و دختری، پدر گناهکارش را از همراهی خود مطمئن می‌کند.

فیلم انسان‌ها را استیون کَرَم بر اساس نمایشنامه‌ای نوشته خود، کارگردانی کرده است. فیلم درباره اریک بلیک است، مردی که خانواده خود را در شب شکرگزاری در خانه مخوف و تاریک دخترش جمع کرده تا خبری مهم را به آن‌ها بدهد، اما در همین گردهمایی خانوادگی، بحران‌ها، روابط پر سؤتفاهم و اختلافات عیان می‌شوند و فیلم اساساً درباره همین است؛ درباره یک خانواده متوسط آمریکایی که در عین مذهبی بودن و باورهای ایمانی که به گفته بلیک خانواده‌اش را از افسردگی دور نگه داشته، بدبینی عمیق و غیرقابل چشم‌پوشی‌ای میان آن‌ها موج می‌زند.

فیلم انسان ها

قصه بافت‌ها و صداها

با اینکه فیلم بر مبنای یک نمایشنامه ساخته شده، اما استیون کرم موفق شده است در اقتباس سینمایی از متن خود، فیلم را نه به یک اثر دیالوگ‌محور و اصطلاحاً تئاتری، بلکه به اثری با جاذبه و اهمیت بصری تبدیل سازد. تمام فیلم در یک خانه می‌گذرد و میزانسن‌ها به گونه‌ای طراحی شده که در همین خانه تنگ و تودرتو، باز هم آدم‌ها را از دریچه قاب‌های بسته شده درها می‌بینیم و اغلب از دور. با همین تمهید هم نماهای بسته از صورت آدم‌ها در فیلم بسیار معنادار شده‌اند و به شکلی هوشمندانه به کار رفته‌اند. گویی به نوبت به آدم‌ها نزدیک‌تر می‌شویم و آنها را بهتر می‌شناسیم.

 به جز لحظه‌های کنار هم بودن که به شکلی در نمای باز اما کادره شده طراحی شده‌اند، دوربین به آدم‌ها چنان نزدیک می‌شود که بافت‌ها و حفره‌های صورت آنها را هم بینیم. درست مثل دیوارهای خانه که اغلب ورم کرده‌اند و گویی هر لحظه ممکن است فرو بپاشند صورت‌ها هم پس از گذر سالیان بافت‌هایی عجیب و نه چندان خوشایند پیدا کرده‌اند. این بافت‌های مستهلک و  ورم کرده دیوار که نشان از ویرانی دارند به طور برجسته‌ای بیش از همه با بافت و شکستگی‌های متعدد صورت اریک بلیک پدر خانواده قرابت و هم‌خانوادگی دارند، به همین علت هم هست که دیدن این شرایط خانه برای اریک هراس‌آور و به شکلی غیرعادی تحمل‌ناپذیر است.

عنصر پراهمیت دیگر در فیلم صداها است. از همان ابتدا صداهایی هراس‌آور از طبقات دیگر شنیده می‌شود که در تنش‌آلود کردن فضا و همچنین اضطراب درونی و وجودی شخصیت‌ها، خاصه خود اریک بلیک مؤثرند. این عنصر صدا و استفاده به جا و مداوم از آن حتی از زبان و دیالوگ‌های فیلم -که آن هم از نقاط قوت‌ اثر است- بیشتر در فضاسازی و انتقال درون آدم‌ها تأثیر دارند. درست مثل کمبود نور که در هراس و کلافگی مادر با بازی درخشان جین هاودیشل قابل رؤیت است. همین دو عنصر بافت‌ها و صداهای آزاردهنده به فیلم فضایی آخرالزمانی هم داده است. گویی که آدم‌ها در حفره‌ای گیر افتاده‌اند که در سیطره صداهایی مخوف است. باند صوتی فیلم بیشتر از یک درام خانوادگی رئالیستی انگار از فیلمی از دیوید لینچ برداشت شده و به واقعیت به واقعی‌ترین شکل ممکن بعدی آخرالزمانی و فراواقعی بخشیده است. 

یکی از نکات برجسته و فراموش نشدنی فیلم انسان‌ها بازی‌های آن است. ترکیب بازیگران از ریچارد جنکینز در نقش پدر تا امی شومر و بنی فلداستین که نقش دو دختر اریک را بازی می‌کنند، بی‌نظیر است. بازی‌های خوب فیلم، سوار بر دیالوگ‌های به یادماندنی کرم، از اثر نهایی نمونه‌ای کلاسیک از یک درام خانوادگی پدید آورده است که در بسیاری موارد به مرزهای یک کمدی سیاه نزدیک می‌شود. اما در این میان ستاره‌های فروزان فیلم، هم از نظر تمایز نقش، اثرات دراماتیک، ظرافت‌های شخصیت‌پردازی و همچنین بازیگری، جین هاودیشل در نقش مادر چیز دیگری است.     

تماشای آنلاین فیلم انسان‌ها در نماوا