مجله نماوا، فریبا اشوئی

فیلم «خدانشناش»، جریان اعتراف‌گیری از یک قاتل زنجیره‌ای را روایت می‌کند که بر طبق دستورالعمل جدیدِ آن بازه زمانیِ دولت ایالت متحده آمریکا، این پلیس اف‌بی‌آی است  که در رویکرد تازه عملیاتی خود، به پرونده‌های جنایی می‌پردازد. زمان اتفاقات فیلم  دهه ۹۰ میلادی است. درتازه‌ترین آماری که جیک هورتون گزارشگر بخش راستی‌آزمایی بی‌بی‌سی ارائه کرده است (۳۰ژوئن ۲۰۲۱) در مجموع، جرایم خشونت‌بار در سال ۲۰۲۰ رشدی ۳ درصدی نسبت به سال پیش از آن داشته، اما این آمار در بلندمدت سیر نزولی یافته و با اوج خود در اوایل دهه ۱۹۹۰ فاصله زیادی پیدا کرده است.

ژانر سینمایی پلیسی-جنایی و بررسی پرونده‌هایی از این دست با موضوعات چالشی و پرماجرا، همواره مخاطبین زیادی را به سینما کشانیده است. اما تفاوت فیلم «خدانشناش» با نمونه‌های مشابه خود، نوع خاص نگاه فیلمساز به این گونه موضوعات است. نگاهی که بیشتر رویکردهای روانشناسانه و آموزشی- تربیتی را تعقیب می‌کند و خیلی کم خود را درگیر اصل پرونده قتل می‌سازد. در این فیلم، مخاطب با قاتلی خلاق، متخصص، هوشمند با موقعیت و تظاهرات اجتماعی قابل قبول روبرو است. قاتلی که با قدرت، اتهامات وارده به خود را منکر می‌شود چرا که اطمینان دارد راهی برای اثبات جرمش، با شناختی که از آدم‌های آن بیرون و از هوش اجرایی و عملکرد رفتاری عوامل سیستم قضایی دارد، موجود نیست و محکومیتش قابل اثبات نخواهد بود.

پیرنگ اصلی داستان «خدانشناس»  قبل از هرچیز قیاس نقطه به نقطه دو شخصیت اصلی یا همان قهرمانان مثبت و منفی روایت است. (پروتاگونیست و آنتاگونیست) دو قهرمان  با درجه هوشی یکسان، تحصیلات تقریبا مشابه، خاطرات تلخ و شیرین کودکی شبیه به هم، اشتراکات حسی یکسان، تعلقات عاطفی همسان و… که در دو سوی میز کوچک بازپرسی قرار گرفته‌اند. اما علیرغم تمام این اشتراکات یکی از آنها قاتل است و آن دیگری مجری قانون.

واکاوی نگاه و جایگاه خداوند در زندگی این دو با  ورود به خلوت و تنهایی‌شان و نیز لابیرنت پیچیده ارتباطی میان آنها، تم و موضوع اصلی فیلم را ساخته و پرداخته می‌کند. شیوه اجرایی متفاوت این رویارویی و شکل‌گیری رابطه رفاقت بین یک تحلیل‌گر اطلاعاتی اف‌بی‌آی (بیل هگمایر) و قاتل (تد باندی) در هر دو بخش متن و ساختار، فیلم را به فیلمی دیدنی، متفاوت و تامل‌برانگیز بدل ساخته است. شیوه تداخلی هگمایر در پرونده‌های جنایی برخلاف شیوه‌های مرسوم و رایج اعتراف‌گیری است. او رو در روی قاتل در جایگاه یک روانشناس می‌نشیند و با طبقه‌بندی گفتگوهای روانکاوانه‌اش با قاتل، در واقع او را به استخدام  خود در می‌آورد  تا از او اطلاعات زیرساختی بگیرد و بتواند فصل مشترکی از درون این جزئیات و اطلاعات بیرون بکشد. فصل مشترکی که به درک عمیقی از شخصیت مجرم و خاستگاه شکل‌گیری انگیزه‌های جرم در او می‌پردازد.

فیلمنامه فیلم را کیت لسر با استناد به اعترافات مستقیم قاتل حقیقی که توسط هگمایر ضبط شده، نوشته است. در این متن سینمایی نویسنده به جای کنکاش در اصل پرونده قتل، بیشتر بر جنبه‌های روانکاوانه  آن متمرکز است. هگمایر در شروع برای قاتل نامه‌ای دوستانه با واژه خطابی عزیزم می‌نویسد و اولین کلیدهای رابطه را باهمین جمله استثنائی‌اش باز می‌کند. او در ادامه آن قدر پیش می‌رود تا جایی که هگمایرِ مامور اف‌بی‌آی، در مقام  نزدیک‌ترین دوست قاتل قرار می‌گیرد. این مصاحبت و هم‌زیستی باعث افتادن پرده‌های رازآلود بین‌شان و عریانی روح آدم‌های دو سوی این گفتگو می‌شود و در ادامه نیز ریشه‌های زیاده‌خواهی، سرگرمی و سادیسمی ارتکاب جرم توسط قاتل، برای مخاطب فیلم آشکارا بیان می‌شود. شکل اجرایی و ساختاری فیلم برای تصریح این مهم بر خلق پلان سکانس‌های طولانی، قاب‌بندی‌های متفاوت از نقطه نگاه‌های متفاوت‌تر و ثبت بازی‌های درخشان زیر پوستی که صرفا متکی بر دیالوگ‌های پرنکته، آموزشی و میمیک‌های خلاقه صورت طراحی شده‌اند، استوار است.

«خدانشناس» در عین این که از عملکرد متفاوت سیستم قضایی آمریکا در بازگشایی گره کور پرونده‌های خاص و پرهیاهو تمجید می‌کند، اما ازسویی دیگر نقبی هم به پروسه اجرائیات قبل و بعد از اثبات جرم می‌زند. این ادعا را می‌توان با اشاره به سکانس کلیدی دیدار کشیش و مجرم  به اثبات رسانید. سکانسی که در آن کشیش برای شنیدن اعترافات نهایی متهم، در یک شوی تلویزیونی حضور پیدا می‌کند و پس از آن بدون توجه به نکات خاص و ویژه تربیتی مطروحه در پرونده، که زمینه شکل‌گیری شخصیت مجرم را آشکارا بیان می‌کنند؛ به سادگی ازهمه آن نکات عبور کرده و فقط اعتراف به جرم را برای خود یک موفقیت کامل توصیف می‌کند. و این در حالی است که با اشاره متن به او و موقعیت و جایگاه اجتماعی‌اش  به عنوان  یکی از مُصلحان دینی جامعه، او برخوردی کاملا غیرمسئولانه و انفعالی از خود نشان می‌دهد. پلان‌های موجز و تاثیرگذاری که پشت هم برش می‌خورند  و رویارویی قاتل با حقیقت مرگ و استیصال را در او نشان می‌دهند، در کنار پلان‌های تلاش و همدلی مامور اف‌بی‌آی و وکیل مدافع با قاتل، وقتی که همه دریچه‌های امید به روی او بسته شده‌اند، توانسته است یک سوم پایانی طلایی را در اوج، برای اتمام این روایت تراژیک به ارمغان بیاورد.

تماشای این فیلم در نماوا