مجله نماوا، الناز راسخ

پس از آن‌که میلیون‌ها برده، طی جنگ‌های داخلی آمریکا از نظام برده‌داری رهایی یافتند، جنگ‌های ضدنژادپرستی میان سفیدپوستان جنوب که با از دست دادن اشرافیت و اموال خود در میانه‌ی جنگ‌های داخلی چاره‌ای جز رفتارهای برابر با بردگان سابق خود نداشتند، آغاز شد.

هرچه سیاه‌پوستان براساس قوانینی که توسط دولت وقت فدرال وضع می‌شد، بیشتر به رسمیت شناخته می‌شدند؛ سفیدپوستان نژادپرست و متعصب نیز با تشکیل گروه‌های خشنی به نام «کو کلاکس کلن» بیشتر سیاهان و خانواده‌هایشان را هدف حمله‌های وحشیانه‌ی خود قرار می‌دادند تا از این طریق با تضعیف روحیه‌ی آنها، اقدام به ایجاد خلل و شکاف در مبارزات ضد نژادپرستانه کنند.

«کو کلاکس کلن» گروهی نژادپرست بود که با انجام اعمال خشن خود و لباس‌های سفید رنگ، کلاه، ماسک‌ها و نقاب‌هایی که شکل خاصی به آنها می‌داد و موجبات ترس و وحشت سیاه‌پوستان را فراهم می‌کرد، سعی در مبارزه با برابری نژادی درآمریکا داشت. البته باید بر این نکته تأکید ورزیم که این گروه هر چند با اعضاء کمتر نسبت به گذشته، امروز نیز فعالیت می‌کند.

با این مقدمه‌ی کوتاه نگارنده قصد دارد، نیم نگاهی به مینی سریال «نگهبانان» که پخش آن از ۲۰ام اکتبر سال ۲۰۱۹ از شبکه HBO آغاز شد، بیندازد. سریال «نگهبانان» به کارگردانی دیمون لیندلوف اقتباسی است از کتاب مصور نگهبانان نوشته‌ی آلن مور (۸۷-۱۹۸۶) که توسط شرکت دی سی کامیکس منتشر شده است. البته چندی پیش (سال ۲۰۰۹) نیز یک فیلم سینمایی از همین کتاب ساخته شد. لیندلوف پس از دوبار رد کردن درخواست HBO و استودیو دی سی به دلیل ترس از شکست در روایت قصه‌ای که آن را در ۱۳ سالگی خوانده بود، در مرتبه‌ی سوم برای ساخت این سریال اعلام آمادگی و رضایت کرد. لیندلوف آن‌چه که برایش اهمیت داشت، ساخت سریالی متفاوت و جذاب بود که به نسخه‌ی سینمایی آن شباهت چندانی نداشته باشد. چرا که او شنیده بود آلن مور، زک اسنایدر را بابت ساخت نسخه‌ی سینمایی «نگهبانان» لعن و نفرین کرده بود و قصد نداشت به عاقبت اسنایدر دچار شود و خاطره‌ی شیرینی که چه در ذهن خود و چه در ذهن بسیاری هم‌نسلانش ثبت شده بود را دچار خدشه کند. از طرفی به دلیل حق مالکیتی که آلن مور و دیو گیبونز (تصویرگر کتاب) داشتند و چون دی سی حقوق برادران وارنر در چاپ این کتاب را هم نادیده گرفته بود، سعی در ساخت سریالی داشت که با گزینش تعدادی از شخصیت‌های کتاب در سال‌های پس از ماجراهای داستان مور، به روایت قصه‌اش بپردازد تا اقتباسی متفاوت از کتاب مور باشد.

لیندلوف در سریال خود، تمرکز اصلی‌اش خلق یک ابرقهرمان زن رنگین پوست (با بازی رجینا کینگ) است که از طریق وی بتواند داستانش را پیش ببرد. او به صراحت از مبارزه با نژادپرستی و افراط‌گرایی راست‌گرایانه در آمریکا می‌گوید. لیندلوف سعی دارد که نقابداران نژادپرست (کالوری هفتم با ماسک‌های رورشاخ که همان کو کلاکس کلن سابق است) را گروه‌هایی منحرف و خودشیفته و خشن بنامد که اعمال آنها جز ویرانگری پیامد دیگری در پی نخواهد داشت. وی تلاش می‌کند که برای مقابله با این گروه خشن، از نقابداران پلیس تالسا استفاده کند تا با خلق نیروهای خیر و شر و تقابل این دو در جامعه و با تأکید بر وحشت و اضطرابی که آن را فرا می‌گیرد؛ از جهان بیماری بگوید که کسی کاری از دستش برای تیمار آن بر نمی‌آید.
«نگهبانانِ» لیندلوف با کشتار سیاه‌پوستان تالسا در ایالت اوکلاهاما در سال ۱۹۲۱ آغاز می‌شود. این کشتار در واقع یک واکنش خشن از جانبِ نژادپرستان متعصب به جانبازان سیاه‌پوستی است که از جنگ جهانی اول بازگشته‌اند و تلاششان بر آن است که از اقدامات وحشیانه‌ی نژادپرستان علی‌الخصوص لینچ کردن جلوگیری کنند. همین سکانس آغازین چنان بر خشونت نژادی متمرکز می‌شود که در داستان مور تا به این حد بدان پرداخته نشده بود.

لیندلوف قصد دارد با طراحی چشمگیر و توجه بسیار به جزئیات و نورپردازی درست، از گذشته‌ی سیاه و تاریک آمریکا در مواجهه با رنگین پوستان و تعصبات برتری نژادی سفیدپوستان بگوید که نه تنها در گذشته‌های دور مدفون نشده، بلکه امروز و این روزها نیز به کرات در جای جای آن رخ می‌دهد و شاید به عنوان آشناترین نمونه‌ی اخیر آن بتوان به مرگ جرج فلوید، رنگین پوستی که زیر زانوهای یک پلیس نژادپرست خفه شد، اشاره کرد.
اثر لیندلوف برخلاف آن‌که در میان منتقدان بسیار مورد استقبال قرار گرفته اما در میان مخاطبان عام که زمانی خواننده‌ی کتاب آلن مور بوده‌اند بسیار مناقشه‌ برانگیز بوده است. چراکه عده‌ای از آنان همان‌طور که پیشتر گفته شد، از این‌که سمت و سوی این سریال بیشتر سیاسی است تا فانتزی و وامدار داستان اصلی، بسیار عصبانی هستند. این در حالی‌ست که امتیاز مخاطبان به این سریال ۴۶ درصد و امتیاز منتقدان به آن ۹۶ درصد بوده است.
وجه تمایز این سریال با داستان اصلی در آن است که ابر قهرمانان لیندلوف، هیچ کدام قدرت‌های ماورایی ندارند. آنها تنها انسان‌هایی هستتد معمولی که با توجه به موقعیت و وظایف خود در جامعه، سعی در اصلاح امور دارند. گرچه در نگاه اول به نظر می‌‌رسد که اثر لیندلوف از داستان مور متمایز است اما خوب که در آن عمیق شویم، در خواهیم یافت که لیندلوف تنها با وضوح بیشتری سعی بر آن دارد تا از این تمایز نژادی پرده بردارد که همین امر سبب جذابیت بیشتر این سریال نیز شده است.

یکی دیگر از ویژگی‌ها و جذابیت‌های سریال لیندلوف، شباهتش به سریال Lost یا همان «گمشده»، در استفاده از فلاش‌بک‌های روانشناختی است. لیندلوف با استفاده از این فلاش‌بک‌ها، بیننده را نه تنها با گذشته بلکه با عمق و درون شخصیت‌ها پیوند می‌زند تا از این طریق آنها بتوانند با اعمال و واکنش‌های کاراکترها همذات پنداری کنند.
به گمان نگارنده یکی از این فلاش‌بک‌ها که بسیار شیرین و تأثیرگذار نیز است، صحنه‌ی آشنایی آنجلا آبر (رجینا کینگ) و دکتر منهتن (یحیی عبدالمتین دوم) است. دیالوگ‌های عاشقانه‌ای که میان این دو رد و بدل می‌شود و عبور دکتر منهتن از خود به‌عنوان یک ابرقهرمان که سبب پیروزی آمریکا در جنگ ویتنام شده است، به کالبد انسانی که آنجلا با آن احساس راحتی می‌کند، یکی از زیباترین صحنه‌هاست که بیننده را به یاد اثر درخشان شکلِ آب (The Shape of Water) به کارگردانی گی‌یرمو دل تورو می‌اندازد. زمانی که الیسا آن موجود عجیب در آب را در آغوش می‌گیرد.

در انتها باید گفت اگر به‌عنوان یک بیننده‌ی علاقه‌مند به آثار ابرقهرمانانه و با پیش فرض سری کتاب‌های کامیکس، این سریال را برای دیدن انتخاب می‌کنید راه را به خطا رفته‌اید. زیرا برخلاف آنچه که از این سریال در نگاه اول با تماشای تریلرهایش خودنمایی می‌کند، نه تنها یک سریال ابرقهرمانی جذاب نیست، بلکه حتی بسیار از این فضای فانتزی دور بوده و بیشتر اثری است رئال که به نقد تاریخ نژادپرستانه‌ی آمریکا می‌پردازد. اما اگر به دنبال تماشای اثری خوش ساخت هستید که فیلمنامه، شخصیت‌پردازی و کارگردانی قابل دفاعی داشته باشد و بتواند شما را با داستان خویش همراه سازد، گزینه‌ی مناسبی را برگزیده‌اید.

تماشای این سریال در نماوا