مجله نماوا، علیرضا نراقی

ورنر هرتسوگ فیلمساز متمایز و یکه‌ای در زمانه ماست. او از آن دسته هنرمندانی است که بدون وانمود یا ساخت ژستی در اطراف شخصیت حرفه‌ای خود، منحصر به فرد، روشنفکر و مؤلف است. هرتسوگ فرایند خلق را همواره در فیلم مستند، داستانی و نوشتن، بنا به ضرورتی فردی و بر مبنای الزامات گوهر ایده‌ای که داشته پیش برده است. اغلب، مواجهه هرتسوگ در عین درون‌گرایی، شفاف و عینی است، به همین دلیل مستندهای او ساده و روان ارتباط برقرار می‌کنند و در عین مصاحبه محور بودن و حضور خود فیلمساز به عنوان راوی و راه‌بر ایده، حاوی نوعی مشاهده‌گری متأملانه و بدون دخل و تصرف آنچنانی در واقعیت نیز هستند. در مستند «آواره: در مسیر بروس چتوین» نیز او به زندگی دوست نزدیک خود بروس چتوین مردم-شناس و سفرنامه‌نویس می‌پردازد و از رهگذر روایت مشاهدات و زندگی پربار چتوین، احساس خصوصی و رابطه عمیق و عاطفی‌اش را با سوژه فیلم، نمایان می‌سازد. این مستند در عین اینکه موضوعی ابژکتیو دارد و یک مستند پرتره محسوب می‌شود، اما یک اثر خودنگار نیز هست و در عین اینکه در جستجوی معرفی یک شخصیت است، به نوعی سوگواریِ درمان‌گر برای مؤلف نیز مانند است.

در فیلم اطلاعات و تصاویری وجود دارد که خود به خود فارغ از این موضوع و روند کلی که پیشتر اشاره شد جالب توجه و شگفت‌آور هستند. این جزئیات به زندگی و کار چتوین و علاقه‌مندی‌های مشترک او و هرتسوگ وابسته است. اما اصلی‌ترین مضمون فیلم، آوارگی در راستای اکتشاف است. چتوین یک خانه به دوش بوده است، یک مسافر دائم که گویی به زیارت ناشناخته‌ها و کشف اسرار کهن باقی مانده بر زمین رفته است. مقصد او صرفاً یک مکان نبوده، بلکه کشف معنای اعجاب‌آور آن بوده است. به همین علت فیلم حاوی اطلاعات حکمت‌آفرین بدیعی است که می‌تواند برای مخاطب برانگیزاننده باشد، اما در عین حال فیلم بر نوعی از سبک زندگی و مواجهه با جهان تأکید دارد که با آواره بودن یا خانه به دوشی عجین است. زندگی به مثابه زائر مهمترین ویژگی زیست چتوین بوده است. هرتسوگ نیز با به ارث بردن کوله چرمی چتوین، گویی که از این وسیله در فیلم خود نمادی از این نوع سبک زندگی می‌سازد. حتی مرگ نیز از نظر چتوین در همین سبک زندگی تعریف می‌شود. مرگ خود نوعی گذر است؛ پیامی درباب گذرندگی و حرکت جاری در همه چیز.

مستند «آواره: در مسیر بروس چتوین» همانطور که از نامش بر می آید نوعی تعقیب ردپاست. با اینکه چتوین دوست نزدیک هرتسوگ بوده و فیلمساز نسبت به او احساساتی غلیظ را تجربه می‌کند که در فیلم هم به شکلی صادقانه و ساده نمایان می‌شود، اما فاصله¬ای هم به طور طبیعی میان این دو دوست وجود دارد. فاصله‌ای که هر چقدر که دو فرد به هم نزدیک شوند همچنان وجود دارد. شناخت کامل دیگری هیچگاه ممکن نیست چون آنچه هر انسانی در درون تجربه می‌کند دنیایی گسترده و پر جزئیات است که اغلب حتی خود فرد بر آن آگاهی و اشراف کامل ندارد. هرتسوگ در عین تشریح و بیان ارتباط و دوستی، در پی دیدن بخشی از آن ناشناخته‌ها نیز هست. او در پی کشف دوباره دوست خود و مرور پر لذت صمیمیت است، پس فیلم هرتسوگ را در عین آن سوگواری درمانگر، می‌توان مسیری برای زندگی بخشیدن دوباره به بروس چتوین و یک دوستی دانست.

از مهمترین و کلیدی‌ترین مفاهیم این مستند که به نوعی مَرکَب آن آوارگی و مأمن آن خانه به دوشی است، کنش پیاده‌روی و گام زدن است. عبور با قدم و راه رفتن در دل طبیعت، در بطن خود دارای نوعی سلوک عارفانه است، به همین علت نزد حکما، راه رفتن آگاهانه خود نوعی مراقبه هوشیارانه برای تجربه عالم محسوب شده است. اساس یک فضا و یک جغرافیا از نظر چتوین و هرتسوگ با قدم زدن و راه رفتن درک می‌شود. این موضوعِ کتابی مشهور از هرتسوگ هم هست، کتاب «از راه یخ رفتن». هرتسوگ در حد فاصل ۲۳ نوامبر تا ۱۴ دسامبر ۱۹۷۴ پیاده از آلمان برای دیدار با رفیق بیمارش لوته ایزنر به پاریس می‌رود. او همچون زائری به این نیت که پیاده رفتنش از کوره‌راه‌های جنگلی و دشت‌ها به زنده ماندن دوستش کمک می‌کند این مسیر را همچون شخصیتی اسطوره‌ای زیر پا می‌گذارد و تجربه‌اش را در قالب یادداشت‌های روزانه مکتوب می‌کند که چهار سال بعد در قالب کتاب «از راه یخ رفتن» منتشر می‌شود و این کتاب اثری بوده است که بروس چتوین همواره آن را در کوله خود داشته است. در این پیاده رفتن و آوارگی امری دیگر نهفته است که به همان اکتشاف بازمی‌گردد، اما نه فقط اکتشاف اقوام و آیین‌ها و مکان‌ها و آدمیان، بلکه کشف و لمس ریشه‌های حیات روی زمین. این جستجویی است که هیچگاه به هدف نمی‌رسد، چرا که هدف آن در خود مسیر نهفته است. در همین رفتن و عبور و گذر مداوم. مستند عمیق و اثرگذار «آواره: در مسیر بروس چتوین» حاوی همین عنصر حیات‌بخش است و ویژگی‌اش در سادگی روند رسیدن به چنین پیام عمیقی است.

تماشای «آواره: در مسیر بروس چتوین» در نماوا