مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. «آخرین سفر دمتر»، تازه‌ترین تلاش سینما برای نفوذ به دنیای مشهورترین شخصیت ادبی، سینمایی و تلویزیونی قرن بیستم است [رمان برام استوکر اولین بار در ۲۶ مه ۱۸۹۷ به شکل کتاب منتشر شد] که شهرت‌اش در قرن بیست و یکم هم ادامه یافته یعنی دراکولا. نام دراکولا چنان مشهور است که همه فکر می‌کنند از سیر تا پیاز قضیه را می‌دانند یعنی همان چیزهایی را که در فیلم‌های بسیار و سریال‌های تلویزیونی اندک دیده‌اند در عینِ حال، تعداد کسانی که دراکولا را با رمان‌اش می‌شناسند خیلی کمتر از مخاطبانِ سینمایی و تلویزیونی اوست. خُب درباره رمان چه می‌دانیم؟ می‌دانیم که آرچیبالد کانستبل اند کمپانی، دراکولا را در مه ۱۸۹۷ در لندن منتشر کرد. کتاب با قیمت شش شیلینگ در جلدی زرد صحافی و عنوان آن با حروف قرمز روی جلد نوشته شده بود. باربارا بلفورد، زندگی‌نامه‌نویس در سال ۲۰۰۲ نوشت که این رمان، «رنگ‌ورورفته» به نظر می‌رسید؛ شاید به این خاطر که اسم آن در مرحله‌ای دیرهنگام تغییر کرده بود. (ظاهراً اسم نخست کتاب «نامردگان مرده» بود و که پس از مدتی، کوتاه‌تر شد و به «نامردگان» تغییر یافت اما استوکر اندکی قبل از انتشار کتاب، یک بار دیگر نام اثرش را عوض کرد و به «دراکولا» تغییر داد) اگرچه قراردادها معمولاً حداقل شش ماه قبل از انتشار امضا می‌شد اما قرارداد دراکولا به‌طور غیرعادی تنها شش روز قبل از انتشار به امضا رسید. استوکر برای هزار فروش نخست رمان هیچ حق امتیازی کسب نکرد. پس از انتشار به‌صورت پاورقی در روزنامه‌های امریکا، دابلدی اند مک‌کلور نسخه امریکایی رمان را در سال ۱۸۹۹ منتشر کرد. در دهه ۱۹۳۰، زمانی که یونیورسال پیکچرز قصد داشت حقوق ساخت یک نسخه سینمایی را خریداری کند، مشخص شد که استوکر به‌طور کامل قانون حق تکثیر ایالات متحده را رعایت نکرده و رمان را در مالکیت عمومی قرار داده ‌است؛ رمان‌نویس ملزم به خرید حق تکثیر و ثبت دو نسخه بود اما او تنها یک نسخه را ثبت کرده بود. شارلوت استوکر -مادر برام- با حرارت در مورد رمان پسرش حرف می‌زد و پیش‌بینی می‌کرد که این رمان موفقیت مالی زیادی برای او به‌همراه خواهد داشت. این رمان گرچه به خوبی مورد نقد و بررسی قرار گرفت اما سود زیادی برای استوکر نداشت. برام استوکر ظاهراً در نسخه‌ای از کتاب، به قول دکتروف [نویسنده تأثیرگذار قرن بیستم که او را با دو رمان مشهور «رگتایم» (که فیلم‌اش را «میلوش فورمن» ساخته –البته قبلش «رابرت آلتمن» قراردادش را امضاء کرده بود!- و آخرین حضور «جیمز کاگنی» روی پرده سینماست) و «بیلی باتگیت» (فیلم‌اش به کارگردانی رابرت بنتون و بازی داستین هافمن، نیکول کیدمن و بروس ویلیس در ۱۹۹۱ روی پرده رفت) می‌شناسیم] از صنعت «جعل» استفاده کرده تا مثلِ «دن‌کیشوت» وقایع رمان را واقعی جلوه دهد. این رمان مانند همه آثار، نتیجه بازنویسی‌های متعدد است. شواهدی در دست است که نسخه‌ای اولیه از آن که دربردارنده بخش‌هایی کاملا متفاوت با داستان فعلی‌ست، در روزنامه‌ای سوئدی به صورت سریالی منتشر شده و چهار سال بعد از انتشار نسخه نهایی داستان در لندن، در قالب یک رمان در ایسلند به چاپ رسیده. پیشگفتار استوکر در این نسخه اولیه جالب توجه است؛ او به مخاطبان خود هشدار می‌دهد که «دراکولا» یک داستان واقعی‌ست. استوکر می‌نویسد: «کاملا مجاب شده‌ام که تردیدی وجود ندارد همه‌ی رویدادهای توصیف‌شده در اینجا واقعا رقم خورده‌اند، هر چقدر هم که در نگاه اول غیرقابل باور و دور از فهم جلوه کنند. همه‌ی افرادی که عامدانه—و یا غیرعامدانه—نقشی در این داستان شگفت‌انگیز ایفا کرده‌اند، شناخته شده و مورد احترام هستند. جاناتان هارکر و همسرش، و دکتر سووارد از دوستان من‌اند و سال‌هاست که آنها را می‌شناسم، و هیچ وقت تردیدی نداشته‌ام که واقعیت را بیان کرده‌اند.»

دو. سینما آن قدر در رمان برام استوکر دست برده که احتمالاً اگر خودش حالا زنده بود، شخصیت و رمان‌اش را روی پرده سینما به جا نمی‌آورد! سینماگران معمولاً خواسته‌اند ایده‌ای تازه به رمان بیفزایند که افزودن این ایده تازه، به خلق مسیرهای روایی تازه منجر شده. این ایده‌ها، گاهی به خلق آثاری فوق‌العاده و در بیشترِ مواقع، به تولید آثار زیرِ متوسط منجر شده‌اند. خوشبختانه «آخرین سفر دمتر»، اثرِ زیرِ متوسطی نیست و البته نسبتِ زیادی هم ندارد با میراثی که از دراکولا در سینما و تلویزیون به جا مانده و به نوعی، خودش می‌تواند آغاز یک مسیر فرعی تازه باشد.

سه. پیش از «آخرین سفر دمتر»، این بخش از رمان دراکولا، به شکل مفصل در مینی‌سریال دراکولای بی‌بی‌سی به نمایش درآمده بود البته با تغییرات بسیار در اصلِ رمان [مثل همین اتفاقی که در «آخرین سفر دمتر» شاهدش هستیم]؛ در قسمت دوم این این مینی‌سریال سه‌قسمتی -با زمانی حدود ۹۰ دقیقه [که در حد یک فیلم سینمایی‌ست]- به ماجرای کشتی‌ای که دراکولا را به لندن می‌رساند، پرداخته شده بود و اتفاقاً در آن سریال هم مثل این فیلم، دراکولا یک بیمارِ زن را وارد کشتی کرده بود که در آنجا یک راهبه بود ولی در این فیلم یک دختر روستایی‌ست. «دمتر» در این فیلم، نام همان کشتی‌ست و روایت آن هم با رمان، تفاوت‌های اساسی دارد حتی با آثار سینمایی‌ای که به این بخش رمان توجه داشته‌اند، کاملاً متفاوت است. ما آدم‌هایی را که از کشتی‌های «جزیره گنج» و «موبی دیک» به وام گرفته شده‌اند، در این فیلم می‌بینیم. سه فیلم‌نامه‌نویس این فیلم [براگی شوت، استفان روزُویتسکی، زَک اُلکِویچ] برای این بخشِ نه چندان مهم رمان دراکولا، یک قهرمان ساخته‌اند که شبیه «اسماعیل» رمان «موبی دیک» است اما سیاه‌پوست است. [مطابق با قوانین خنده‌داری که این روزها در هالیوودی که می‌خواهد ضدِ روندِ نژادپرستی به نظر می‌رسد، شاهدیم و شخصیت‌های رنگین‌پوست را وارد داستان‌های اروپایی قرن نوزدهم و ماقبل آن می‌کنند!] «آخرین سفر دمتر»، فیلم جمع و جور و بی‌ادعایی‌ست که دراکولا را که به طور معمول در سینما و تلویزیون، با چهره‌ای جذاب به نمایش گذاشته شده، به شکل هیولا نشان می‌دهد و این عامل، احتمالاً مهم‌ترین دلیل شکست‌اش در گیشه به رغم بودجه ساخت پایین‌اش بوده که ۴۵ میلیون دلار است. عوامل دیگر هم دخیل بوده مثل این نکته، که پایانِ فاجعه‌بار کشتی، همان ابتدای فیلم روایت می‌شود و عملاً فیلم را به اثری جنایی که پایان‌اش مشخص است و حالا باید «روند جنایت» را دید، بدل کرده آن هم در حالی که همه می‌دانند قاتل، دراکولاست! با این همه، به رغم چنین آغازی، فیلم‌نامه‌نویسان، پایانی متفاوت و غیرقابلِ انتظار را برای فیلم رقم زده‌اند که باز هم مسیر روایی‌اش با مسیر روایی رمان متفاوت است و دری را که می‌تواند به تولید یک دنباله‌ی پرتحرک و البته اکشن منجر شود، باز گذاشته‌اند. آیا این فیلم خوش‌ساخت که بیشتر از آن که ترسناک باشد یک درام دریایی‌ست، ادامه‌ای خواهد داشت؟ در هالیوود همه چیز ممکن است باید منتظر ماند!

تماشای «آخرین سفر دمتر» در نماوا