مجله نماوا، مازیار معاونی

مستند آمریکایی «قاتل درون: داستان آرون هرناندز» که به زندگی شخصی و ورزشی و در ادامه  دستگیری، محاکمه و خودکشی بازیکن برجسته فوتبال آمریکایی، آرون هرناندز می‌پردازد برای تماشاگر آمریکایی یک حس و درک و دریافت دارد و برای تماشاگر غیرآمریکایی حس و دریافتی متفاوت. برخلاف ایالات متحده که ورزش «فوتبال آمریکایی» حکم ورزش اول کشور را دارد و طرفداران سینه‌چاک و متعصب آن بی‌شمارند در اکثریت قریب به اتفاق دیگر کشورهای دنیا این رشته ورزشی رشته محبوب و پرطرفداری به شمار نمی‌رود که قهرمانانش شناخته شده باشند.

می‌توان به عنوان یک مصداق عینی تصور کرد اگر به فرض مثال قهرمان بزرگ کشتی آزاد آمریکا، جردن باروز درگیر ماجراهایی شبیه به گرفتاری‌های آرون هرناندز شده بود دامنه توجه و بُرد و حتی درگیری احساسی مخاطبینی از کشورهای مختلف دنیا از جمله مخاطبین ایرانی تا چه اندازه می‌توانست متفاوت باشد ولی در شرایط فعلی، درک حسی تماشاگر آمریکایی با مخاطبینی از دیگر کشورها درک و دریافت یکسانی نیست و همین در جذابیت مستند برای این دو گونه متفاوت تماشاگر تمایز ایجاد می‌کند.

ساختار مستند قاتل درون: داستان آرون هرناندز

قاتل درون: داستان آرون هرناندز

اما از این نکته کلیدی که بگذریم، فیلم از دو منظر ساختار و فرامتن قابل بررسی است. از نظر ساختاری، به نظر می‌رسد زمان ۱۹۸ دقیقه زمان مناسبی برای محتوای ارائه شده نیست، به عبارت دقیق‌تر محتوایی که می‌توانست حداکثر در دو قسمت کوتاه‌تر به  شکل کامل و دقیق به بیننده عرضه شود با ترفند نادرست تکرار چند باره‌ی اطلاعات، تا سه قسمت ۱۹۸ دقیقه‌ای گسترش داده شده است؛ البته سازندگان فیلم حواسشان تا اندازه‌ای جمع بوده و همین محتوای تکرارشونده و در فرازهایی فاقد مایه‌های بِکر برای مخاطب را به شیوه‌ای در بطن کار جای‌گذاری کرده‌اند که تکراری بودنشان دست‌کم برای بیننده غیرحرفه‌ای کمتر به چشم بیاید.

در طول فیلم تصاویر مختلفی از لحظات و دقایق حساس قتل‌های نسبت داده شده به آرون هرناندز و مقدمات منتهی به آنها به کرّات به نمایش در می‌آیند (لحظه خروج هرناندز و خلافکار همراهش از کلوپ، لحظه سوار شدن مقتول در اتومبیل شاسی بلند هرناندز، لحظه دستگیری هرناندز توسط پلیس ایالتی و…). البته هر بار از زاویه نگاه یکی از شاهدان پرونده و یا کارشناسان مرتبط با آن به این لحظات نگاه می‌شود اما این تغییرات اعمال شده در زاویه دید و چینش‌های متنوع به کار گرفته شده در استفاده از مصالح تصویری مشابه در اندازه‌ای نیستند که یکسان و تکراری بودن و در نتیجه کم‌مایگی‌شان از منظر پیشبرد دراماتیک قابل توجیه باشد.

فیلم از جنبه فرامتن اثر قابل توجه‌تری به نظر می‌رسد، این‌که رخدادهای ناخوشایند جنسی دوران کودکی تا چه اندازه می‌توانند در بلوغ جنسی طبیعی یک فرد و در نتیجه در تکامل فکری و رفتارهای او در مناسبات فردی و اجتماعی نقش داشته باشند صورت مسأله مهمی است که فیلم در برابرمان قرار می‌دهد. در فصل‌های انتهایی فیلم قاتل درون معلوم می‌شود که هرناندز در کودکی توسط پسری چند سال بزرگتر از خود مورد تعرض قرار گرفته و مشکلات شخصیتی و جنسی او درست از همان زمان آغاز شده و بی سر و صدا و بدون تظاهرات بیرونی فاحشی ادامه یافته است حتی کالبدشکافی مغز او پس از درگذشتش ثابت می‌کند که این قهرمانِ دگرباش و البته عامل یک تا سه فقره قتل، بنا به همان مشکلات شخصیتی که بر اثر اصرار در مصرف ماریجوانا هم تشدید شده دچار بیماری آنسفالوپاتی مغزی (در اندازه‌های میکروسکوپیک) بوده که بخش مهمی از رفتارها و تصمیمات نامناسب و ناخوشایندش را توجیه می‌کند. فیلم البته در رویکردی منصفانه و زیرکانه و با چینش نقطه نظراتی از طیف‌های متفاوت آدم‌های درگیر ماجرا از قضاوت قطعی درباره مسأله مطرح شده خودداری می‌کند هر چند که مهم‌ترین دیالوگ بخش انتهایی فیلم که از زبان یکی از طرف‌های درگیر پرونده رو به دوربین اظهار می‌شود این است که (نقل به مضمون): به هر حال چه این اختلالات مغزی و رفتاری را عامل این اعمال مجرمانه بدانیم و چه نه، مسئولیت و تبعات قتل‌ها (اعمال) متوجه کسی است که مرتکب آنها شده است با هر انگیزه‌ی قابل یا غیرقابل توجیهی.

تماشای مستند قاتل درون: داستان آرون هرناندز در نماوا