سینمای ایران خصوصا بعد از انقلاب آنچنان سمت خشونت نرفته و فیلم‌هایی که خشنونت افسارگسیخته داشته باشند، جایگاه پررنگ و مهمی در تاریخ سینمای ایران پیدا نکرده است. از این رو وقتی به صحنه‌های خشونت آمیز در فیلم‌های ایرانی فکر کنیم، آنچنان گزینه‌های متفاوت و زیادی در نظر نمی‌آید. اما همان نمونه‌های معدود، هم تاثیر بسزایی داشته‌اند و هم در بسیاری از مواقع برای فیلم‌ها دردسرساز شده‌اند. فیلمسازان بارها مجبور شده‌اند صحنه‌های حساس و خشونت‌آمیز فیلم‌هایشان را به شکل دستوری حذف کنند یا توقیف و اکران نشدن فیلم را به جان بخرند.
قتل دردناک و فاجعه آمیز رومینا اشرفی در روزهای اخیر و شباهت مضمونی‌ که با «خانه پدری» داشته، باعث شد بحث این فیلم، آن صحنه معروف و توقیفش بار دیگر مطرح شود و کیانوش عیاری هم با واکنشی کنایی و طعنه‌آمیز سعی کرد نشان دهد که لازمه نمایش فیلمش در سال‌های کنونی چه بود و البته در ادامه، در واکنش بهره‌جویانه دیگری خواستار نمایش دوباره «خانه پدری»‌ شد. اما حقیقتا توقیف هزارساله یا مرگ همیشگی بهترین فیلم‌های تاریخ سینما هم به جان یک دختربچه سیزده ساله نمی‌ارزد و اصلا کنار هم قرار دادن یک فیلم و جان یک نوجوان محلی از اعراب ندارد که توقیف شدن یا نشدن فیلم یا نمایش دوباره‌اش بخواهد سرنوشت دختران دیگری شبیه به رومینا را تغییر دهد.
با این وجود بحث «خانه پدری»‌ باعث شد نگاهی بیاندازیم به خشونت‌آمیزترین صحنه‌های سینمای ایران خصوصا در سال‌های اخیر. صحنه‌هایی که گاها حتی باعث توقیف فیلم یا به‌وجودآمدن جو منفی شدیدی علیه آن شده‌اند و بعضی اوقاب از فرط ناآشنایی سینما ایران با چنین خشونت افسارگسیخته‌ای، آن‌ها را به‌باد استهزا گرفته‌اند.

همچنین بخوانید:
صفحه حوادث سینمای ایران

خانه پدری / زنده به گور

خانه پدری

اولین صحنه‌ای که در این یادداشت باید مورد تاکید قرار بگیرد و اصلا بنای نوشتن آن بوده است، فصل افتتاحیه «خانه پدری» ‌است. صحنه‌ای هولناک و با خشونتی عریان و باورنکردنی که تماشاگر تا لحظه انتهایی آن مادام سعی می‌کند خودش را متقاعد کند که معجزه‌ای خواهد آمد تا جلوی وقوع اتفاق را بگیرد. اما اتفاق چیست؟ پدری در عصر قاجار برای حفظ آبرو و ناموسش و در واکنش به حرف‌هایی که از دخترش شنیده، با همدستی پسر نوجوان خود، می‌خواهد دخترش را بکشد و در خانه خاک کند. انگار هرگز نبوده و نفس نمی‌کشیده.
این صحنه باعث شد «خانه پدری» ده سال توقیف باشد. اما کارگردان به سانسور صحنه رضایت نداد. هرچند در نسخه اکران شده تنها چند پلان خیلی کوتاه از صحنه حذف شده اما شدت خشونت آن کم نشده و از مهیب بودنش نکاسته.
در میان همه فرارها و فریادها و نجواهای دختر در زیرزمین خانه، در میان همه ضربه‌هایی که به ‌او می‌خورد، در غافلگیری که دفن او در زیرزمین خانه برای تماشاگر ایجاد می‌کند اما دردناک‌ترین لحظه صحنه، پلان پایانی آن است که اتفاقا در سکون و سکوت اجرا می‌شود: جایی که پسرعموی کوچک دختر از دست رفته را می‌فرستند تا از مرگ او مطمئن شود و او شمشیری در قبر فرو می‌کند و آن را خونی از خاک بیرون می‌کشد. تماشاگر حالا دیگر بعد از دیدن خون بر شمشیر چاره‌ای ندارد جز اینکه آنچه را که بر دخترک رفته، باور کند.

لانتوری / زجرکشی

لانتوری - خشونت

لانتوری دو صحنه مهم دارد. فیلمی که کلا افسارگسیخته است و در بسیاری از لحظات خود چه با فرم مشوشی که فیلمساز طراحی می کند، چه با منش و پیشروی داستان، همه سعیش را می‌کند تا روی اعصاب تماشاگر راه برود و ذهن او را مغشوش کند. اما در میان این تشویش افراطی و تعمدی، دو لحظه از فیلم که در نسبت مستقیم و تقابلی با یکدیگر قرار می‌گیرند، بسیار جالب توجه هستند و البته خشونت روان‌پریشانه‌شان، صدای بسیاری از تماشاگران و منتقدان را در همان روزهای اکران فیلم درآورد.
اول صحنه اسیدپاشی که خوب از هم از کار درآمده. صحنه‌ای که در ظاهر اتفاقا اصلا خشن نیست و بسیار هم عاشقانه و لطیف پرداخته شده. پسر عاشق‌پیشه در حسرت عشق از دست رفته‌اش به سلامتی او می‌گساری می‌کند، درحالیکه در چشمانش خیره شده و البته نگاه پر از افسوس و دریغش، احساسات تماشاگر را درگیر خود می‌کند و درست در اوج عاطفی سکانس است که به سلامتی دختر پیک آخر را می‌ریزد… این پیک مرگ است اما که بر صورت دختر پاشیده می‌شود و تا عمق وجودش را می‌سوزاند. خشونت اصلی صحنه دقیقا در همین پنهان کردن خشونت در پشت کلام و در و بدل کردن نگاه‌های عاشقانه است.
در پایان فیلم، این صحنه مجددا تکرار می‌شود حالا این دختر است که برای قصاص پشت دیوار شیشه‌ای نشسته تا اسید ریختن در چشمان پسر و کور شدنش را با چشم‌هایی که دیگر نمی‌بینند، به تماشا بنشیند.
برخلاف صحنه اول که گذرا و سریع اتفاق می‌افتد و یک لحظه و آن نابهنگام دارد، در این‌جا کارگردان تا می‌تواند روی لحظه اسید ریختن مکث می‌کند و تقلای پسر روی صندلی را به نمایش می‌گذارد، دست و پا زدن و فریادها و ضجه‌هایی که چنان اعصاب تماشاگر را بهم می‌ریزد که هرچند احتمالا از او متنفر است اما در دلش دعا می‌کند که دختر در لحظه آخر او را ببخشد. ضجه‌های پسر دردآور است و هر تماشاگری به راحتی نمی‌تواند آن‌را تاب بیاورد.

عصبانی نیستم / اعدام در ملا عام

عصبانی نیستم

خود این عمل در واقعیت اجتماعی، این روزها بسیار مورد اعتراض است. مخالفت با قانون اعدام جای خود، اما بسیاری از فعالان اجتماعی به‌شکل خاص منتقد صریح و شدید اعدام در ملا عام هستند. عملی که دولت معتقد است باعث درس عبرت می‌شود اما مخالفان می‌گویند کرامت انسانی را زیر سوال می‌برد و البته خشونتی افراطی را به خیابان‌های شهر تزریق می‌کند که یک بچه نوجوان هم ممکن است آن‌را ببیند و تاثیر مخرب روانی‌اش تا سال‌ها با او بماند و حتی زمینه بزهکاریش را فراهم کند.
اعدام قهرمان در صحنه پایانی فیلم در کنار موضوع حساس آن که به وقایع اعتراضی ۸۸ می‌پرداخت، ‌از اصلی‌ترین عوامل توقیف چندین ساله دومین ساخته رضا درمیشیان بود. تنها در نسخه جشنواره‌ای فیلم آن هم در چند اکران محدود این صحنه در انتهای فیلم موجود بود. درمیشیان باید برای اکران شدن فیلم قید صحنه پایانی و سرنوشت شومی را که برای قهرمان در نظر گرفته بود، می‌زد تا فیلمش با تماشا شدن بتواند نفس بکشد و حیات کند.
نسخه بازبینی فیلم که در اینترنت پخش شده اما این صحنه را دارد. عجب صحنه‌ای! بعد از یک فید اوت طولانی، تصویر روی تجمع آدم‌ها و گوشی‌هایشان باز می‌شود و گزارشگر تلویزیونی می‌گوید امروز قرار است نوید را در ملا عام اعدام کنند… ماشین پلیس با مجرم و اجراکنندگان قانون از راه می‌رسند… بخش زیادی از سهمناکی این صحنه به‌دلیل بازی عالی نوید محمدزاده است. کیفیت بازی او در «عصبانی نیستم» دیگر هرگز تکرار نشد.
طوری که ناباورانه از ماشین پیاده می‌شود، پاهایش که در بالا رفتن از پله‌ها برای رسیدن به طناب دار روی زمین کشیده می‌شوند و تقلایش با تنی بی‌جان برای نرسیدن به طناب و آخرین اکت‌هایی که سرش را روی سینه پلیس سیاه پوش اعدام کننده می‌گذارد و گریه می‌کند، شدیدا تاثیرگذارند و عمق خشونت اجتماعی اعدام را به نمایش می‌گذارند. حضور ستاره در میان مردم و فریاد بلندی که می‌کشد ( که فیلم اصلا با آن آغاز می‌شود)‌ هم دردناکی لحظه را دوچندان می‌کند. نمای لانگ شاتی که نوید در آن به عنوان یک مرده متحرک از چراغ راهنمایی رانندگی آویزان شده و دیگر نفس نمی‌کشد، همه خشونت درونی و فروخورده فیلم و قهرمانش را ناگهان در ذهن و قلب تماشاگر منفجر می‌کند.

پارک وی / خرده جنایت‌های زن و شوهری

پارک وی - خشونت

از آن صحنه‌هایی که با تمسخر و استهزایی روبه‌رو شد که نتیجه ناباوری و کمبود بار تجربی فیلم‌های اسلشری در سینمای ایران بود. فریدون جیرانی که علاقه خاصی به نمایش خشونت دارد و این عنصر را در فیلم‌های خود به شکل‌های مختلفی مورد استفاده و بازنمایی قرار می‌دهد، در «پارک وی» ‌سراغ ساخت یک فیلم ترسناک اسلشر رفت. یعنی فیلمی که صحنه‌های خون و خونریزی‌اش چندش آور و اذیت‌کننده باشد و خب همینطور هم شد.
«پارک وی» ‌ایرادات متعددی دارد اما به‌عنوان اولین فیلم اسلشر این چنینی سینمای ایران یک گام شجاعانه برای کارگردان محسوب می‌شود. هرچند انگار خود جیرانی هم می‌داند تماشاگر سینمای ایران آمادگی مواجهه با چنین فیلمی را ندارد و با آن ارتباط نخواهد گرفت و این باعث شده اعتماد به نفسش در ساخت تضعیف شود و این ضعف به خود فیلم هم سرایت کند. اما صحنه‌های نهایی دعوای مرد روان‌پریش و دختری که اسیر او شده جالب توجه است. همانطور که مرگ مادر و حضور جنازه بادکرده و کبود شده‌اش سرمیز شام و در آن خانه بسیار غیرعادی است و حال تماشاگر را بد می‌کند.
خشونت در «پارک‌وی» ‌از همان آغاز وجود دارد و هرچه روایت جلوتر می‌رود، بر شدتش افزوده می‌شود. دعوای اصلی که منجر به فرار دختر می‌شود اما اوج خشونت عیان فیلم است. جایی که جیرانی حتی جرات می‌کند تا در درگیری فیزیکی آن دو، ساطوری به دست دختر بی‌پناه برساند تا با آن بزند و انگشتان پسر را قطع کند. بعد هم چند لحظه دوربین را روی انگشت‌های قطع شده خونی نگه دارد. صحنه‌ای که واکنش‌های منفی زیادی در زمان نمایش گرفت چراکه برای سینمای ایران ناشناخته می‌نمود.

قارچ سمی / دعواهای ناتمام

قارچ سمی - خشونت

رسول ملاقلی پور فقید از جمله کارگردانانی بود که به‌خوبی از عهده نمایش خشونت عریان در فیلم‌هایش برمی‌آمد. جنس مردانگی در قهرمانان او عموما توام با خشونت و سبعیت خاصی است که انگار ریشه در عقده‌ها و کمبودهای شدید عاطفی و جنسی دارند.
در میان آثار او «قارچ سمی»‌ فیلمی است که کلیت‌اش خشونتی درونی و شدید دارد که مدام ذهن تماشاگر را به مخاطره می‌اندازد. در رابطه میان مرد و دختر و هر مواجهه اجتماع با دختر، خشونتی نهان در فیلم موج می‌زند که به چشم نمی‌آید اما با احساس تماشاگر، به وضوح درک و دریافت می‌شود.
در کنار این خشونت درونی شده مهم، صحنه‌های دعوای فیلم هم بسیار خشن هستند. هرچند شکل خشونتشان متفاوت است و آن‌چنان رو و مطلق نیست اما تماشاگر را شدیدا تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. «قارچ سمی» را می‌توان یکی از خشن‌ترین فیلم‌های ایرانی دانست که البته سعی‌اش را می‌کند این خشونت را غیر مستقیم نشان دهد وتنها در بعضی از صحنه‌ها آن را عیان کند. میزان خشونت فیلم باعث شد جو منفی علیه آن به‌وجود بیاید و تماشاگر از تماشای آن و تاثیر زیادی که بر او گذاشته بود خشمگین و تماشای «قارچ سمی» ‌برایش بدل به تجربه‌ای سنگین شود.

کاغذ بی‌خط / قطره‌های سرخ خون

کاغذ بی‌خط- خشونت

شاید دیدن نام «کاغذ بی‌خط»‌ در میان این صحنه‌ها که خشونت‌شان آزاردهنده بوده، عجیب به‌نظر برسد. شاید ذهنتان برود سمت صحنه‌ای که شبیه به «درخشش» کوبریک مرد با بازی به‌یادماندنی خسرو شکیبایی فقید، با عصبانیت به خانه می‌آید و در را می‌شکند.
صحنه ترسناکی است بله! شبیه به همان جنس ترسی که بچه‌ها از پدرشان دارند و او را شبیه به غول قصه‌ها می‌پندارند. اما صحنه مورد نظر در اینجا، لحظه‌ای است که کارگردان خوش‌فکر سینمای ایران ناصر تقوایی، سعی دارد از خشونت تمثیل بیافریند و وجهه‌ای استعاری به‌آن ببخشد.
مرد از سفر برگشته و با خودش یک لاشه بزرگ کوسه سوغاتی آورده! دقت کنید کوسه. و در شبی بارانی و موحش مشغول پاک کردن کوسه می‌شود. آن‌را از سقف آویزان می‌کند و شبیه به یک قصاب شروع به سلاخی کردن لاشه حیوان می‌کند. درحالیکه زیر دستش روزنامه انداخته تا از کثیفی جلوگیری کند و با هر ضربه، خون حیوان بر سطور اخبار روزنامه می‌چکد و جوهر را به سرخی خون می‌آمیزد.
صحنه‌ای که به شکل استعاری بیانگر خشونت پنهن موجود در زیرلایه‌های جامعه در اوایل دهه هفتاد است. خشونتی که بر سر مردم خراب می‌شود. مرد با هر ضربه به کوسه، انگار به جان مردم/ تماشاگر چاقو می‌زند. به‌شکل همزمان و متقابلی این صحنه خشم نهان مردم از شرایط اجتماعی و سیاسی (خصوصا قتل‌های زنجیره‌ای)‌ را هم نمایندگی می‌کند. گویی تماشاگر با هر ضربه قهرمان بر پیکره کوسه، وحشت و خشم خودش از شرایطی که در آن گیر کرده را خالی می‌کند. این چنین است که در صحنه‌ای بسیار هوشمندانه و خاص تماشاگر در جایگاه قربانی/قاتل یا صید/صیاد قرار می‌گیرد و اصلا جدای از خشونت فرمی فیلم در طراحی میزانسن و صداسازی و فضاسازی، همین جایگاه متناقضی که ذهن تماشاگر در آن گیر می‌افتد، خشونت ذهنی اصلی را می‌آفریند.
این سکانس به‌راحتی می‌توانست باعث توقیف فیلم شود اما «کاغذ بی‌خط»‌ قسر در رفت.

نسل سوخته / چشمان شعله‌ور

نسل سوخته - خشونت

یکی از مهیب‌ترین و زجرآورترین صحنه‌هیی که در فیلم‌های ایرانی پیدا می‌شود. در فیلمی تلخ که تماشایش اعصاب پولادین می‌خواهد. این سکانس را می‌توان مشهورترین سکانس خشونت‌آمیز سینمای بعد از انقلاب هم دانست. کسانی که فیلم را در اواخر دهه هفتاد روی پرده دیده‌اند، بی‌شک یکی از اولین صحنه‌های خشنی که به ذهنشان می‌رسد همان سکانس کور کردن پسر توسط پدرش در «نسل سوخته» است و اگر کودک یا نوجوان بوده باشند، احتمالا تا مدت‌ها آن صحنه کابوس شبانه‌شان بوده است.
صحنه‌ای که به‌خودی خود ناباورانه است و ضجه‌ها و فریادهای نیکی کریمی از پشت در قفل شده و تلاشش برای باز کردن در و نجات پسر معلول، بار تراژیک و میزان آزاردهندگی آن‌را چندین برابر می‌کند. ملاقلی‌پور که استاد نمایش خشونت‌هایی است که ریشه در عقده‌ها دارند، به‌خوبی با هر جزییاتی از صحنه بازی می‌کند تا این صحنه بدل به خشن‌ترین صحنه در میان همه آثارش شود.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.