مجله نماوا، مینو خانی
پنگوئنها از ساحل اقیانوس اطلس به شهر سایمون، در حومه شهر کیپ تاون آفریقای جنوبی وارد میشوند. زمان جفتگیری است و پنگوئنها به جایی برای تخمگذاری نیاز دارند و خصوصا این برای این نوع از پنگوئنها که نسلشان در حال انقراض است، زمان حساسی است. «شهر پنگوئن» سریال مستندی است که تلاش میکند نشان دهد این جانوران پاکوتاهِ سفید و سیاه چطور زندگی میکنند. این سریال توسط کمپانی «رد راک فیلمز»، شرکت آمریکایی که اصولا ساخت فیلم یا سریالهایی درباره محیط زیست و حیوانات را در کارنامه دارد، ساخته شده است. این سریال از ماه ژوئن (خرداد) در نتفلیکس منتشر شده و اخیرا توسط نماوا دوبله و در معرض تماشای مخاطبان ایرانی قرار گرفته است.
«شهر پنگوئن» یک مستند حیاتوحش یا راز بقای متدوال نیست، بلکه بیشتر یک مستند-داستانی جذاب و لطیف است که سوژه اصلی آن بر زندگی نوعی از پنگوئنهاست. این پنگوئنها که وارد شهر ساحلی شدند، نام دارند، شخصیت دارند، گذشته دارند و راوی، همه اینها را میداند، بدون اینکه دوربین ما را به گذشته این شخصیتها ببرد. مثلا جفت بوگینویلیاها، دوازده سال است که با هم زندگی میکنند، و چون پنگوئنها به شدت به تکهمسری معروفند، این مساله مهمی است. این زوج طی دوازده سال گذشته به آرامی و مهربانی با هم زندگی کرده و بچههای زیادی به دنیا آوردهاند و همین باعث ثبات در پیوندشان شده است. وقتی گروه پنگوئنها وارد ساحل میشوند، دوربین به دنبال این جفت راهی میشود تا مکانی را که برای لانه کردن و تخم گذاشتن لازم دارند، پیدا کنند و البته راوی علاوه بر اینها، به ما میگوید سال گذشته هم خانم و آقای بوگینویلیاها در همان نقطه ساکن شده و تخم گذاشته بودند.
یک «جونیور» جوان هم است که دو سال بیشتر ندارد و توسط فوکها زخمی شده است. ظاهرا فوکهای آبی هم مثل همه جانوران دیگر که در چرخه حیات، یک دست بالایی دارند و یک دست پایینی که از آنها ارتزاق میکنند، دست بالا را بر پنگوئنها دارند و در زیرِ آب تلاش میکنند به آنها غلبه و نه یک لقمه چپ که بالاخره دلی از عزا دربیاورند. البته که دوربین با پنگوئنها که دنبال ماهیهای ساردین، غذای پنگوئنها به زیر آب میرود، هم رقص زیبای گروهی ساردینها را نشان میدهد و هم جلوهگری پنگوئنها سر میز غذا را و هم فوکهایی که قصد شکار پنگوئنها را دارند، ولی صحنه شکار فوکها را نشان نمیدهد؛ شاید چون قرار است مستند لطیفی ساخته شود.
این نوع از پنگوئنها دوران پرریزی دارند تا پوست سیاه و سفید ضدآبی دربیاورند. دوران سختی که نیاز به انرژی زیادی دارد و پنگوئن باید سالم و قبراق باشد تا بتواند این دوره را از سر بگذارند و به دوران بزرگسالی وارد شود. اما جونیور جوان زخمی شده و توان لازم برای این کار را ندارد. برای همین «سنکوب، مرکز مراقبت از پنگوئنها»ی شهر، جونیور را مثل تعداد دیگری از پنگوئنهای بیمار و نیازمند مراقبت با خود به مرکز میبرند و آنقدر از آنها مراقبت میکنند تا مراحل درمان و خصوصا پرریزی را طی کنند و بتوانند سرحال و قبراق به اقیانوس برگردند و به دنبال سرنوشت خود بروند. دوربین جفت جوان دیگری، کالورتها را هم دنبال میکند و داستان پنگوئنها به هم میتند تا داستان جذابی از زندگی پاکوتاهها ساخته شود.
همانطور که گفتم «شهر پنگوئن» بیشتر از آنکه یک مستند حیات وحش باشد و دوربین در انتظار، لحظهها را سپری کند تا همراه جانور شود و زندگی او که قبلا توسط محقق/ محققان کشف شده به تصویر بکشد، داستانسرایی میکند. البته که این سریال بر اساس زندگی حقیقی این نوه پنگوئنها ساخته شده، ولی متنی که راوی بر صحنهها روایت میکند، داستانگونه است و این وجه قطعا بر جذابیت سریال خصوصا برای کودکان و نوجوانان میافزاید. مثلا وقتی آقای بوگینویلیا تصویر خود را در بدنه یک ماشین میبیند، کلی داستان میبافد که «این آقای خوشتیپ کیه؟ و …». یا وقتی سر و کله مرغ دریایی که خوراکش، تخم پنگوئنهاست، پیدا میشود و اتفاق عجیبی مثل افتادن یک توپ گلف جلوی پای مرغ دریایی، حواس او را از تخم بوگینویلیاها پرت میکند و خانم و آقای بوگینویلیا نفس راحتی میکشند که شرّ دشمن کنده شد، قطعا داستانسرایی است.
یا وقتی تخم کالورتها تصادفی توسط کارکنان مرکز مراقبت پیدا میشود، کمی عجیب به نظر میرسد. چون هیچ اتفاق یا حرکتی که نشان از ردیابی کارکنان مرکز باشد، دیده نمیشود. اما چون باید داستان جوجه کالورتها در مرکز مراقبت دنبال شود، این تخم نجات پیدا میکند. البته که یک مرکز مراقبت، مسئولیت چنین کاری را خصوصا در زمان طوفان برعهده دارد، چون حتما تخمهای زیادی در طوفان و باران گم میشوند و چنین مرکزی با توجه به شرح وظایف و خصوصا اینکه این نوع پنگوئن در معرض انقراض قرار دارد و پاتوقشان در این شهر ساحلی است، باید تخمهای گم شده را پیدا و از آنها مراقبت کنند تا جوجهها سر از تخم درآورند و آنقدر مراقبت شوند تا توان ورود به اقیانوس را داشته باشند، اما چون مشخصا اسم تخم کالورتها بر تخم پیدا شده گذاشته میشود، وجه داستانی غلبه پیدا میکند.
یا اینکه مثل مستندهای حیات وحش دوربین در لانگ شات نیست و بعضی وقتها آنقدر به سوژه نزدیک میشود که فقط کلوزآپ خانم یا آقای پنگوئن در کادر قرار میگیرد و این «شهر پنگوئن» را از دیگر آثار تصویری درباره حیوانات خیلی دور میکند. البته این نزدیکی میتواند نتیجه نوع زندگی این پنگوئنها در شهر باشد که با انسانها بسیار نزدیکند. در بسیاری از صحنهها، پای ساکنان شهر در کنار یا پشت سر پنگوئنها در کادر است و این نشان از نزدیکی و ارتباط راحت و بدون وحشت پنگوئنها با انسانهاست؛ چیزی که در حیاتوحش یا راز بقا رخ نمیدهد.
همانطور که گفته شد نامگذاری، شخصیتپردازی و روایت زندگی گذشته و حال پنگوئنها، «شهر پنگوئن» را به سریالِ داستانی جذابی تبدیل کرده که نه فقط کودکان و نوجوانان علاقهمند به حیوانات، حتی کسانی را که علاقه زیادی به حیوانات ندارند، با خود همراه میکند و حاصل، لذت آشنایی با زندگی نوعی از جانوران دوزیست آبی-خاکی سیاه و سفید میشود که راه رفتنشان همیشه جذاب بوده است.