مجله نماوا، الناز راسخ

سوم شهریور ١٣٢٠ است. نیروهای ارتش سرخ با همراهی ارتش انگلیس، ایران عزیز ما را از زمین و هوا و دریا مورد حمله قرار داده‌اند. ایران که کمی پیش از این اعلان بی‌طرفی کرده بود، امروز مبهوت و حیران اجساد پاره پاره‌ فرزندانش را که از خون خویش گلگون شده‌اند و همچون لاله‌هایی افراشته سبزی گیلان را فرش کرده‌اند، در آغوش می‌گیرد.
تصور می‌کنم گوینده رادیو، آن هنگام که اشک‌هایش را از گونه‌هایش پاک می‌کرد، همین چند سطر را بر زبان ‌آورد. خبری تلخ و کوتاه!
آن‌چه که بر ایران در طول تاریخ رفته است، نه فقط دوران مربوط به اشغال متفقین را در برمی‌گیرد بلکه تا همیشه ادامه خواهد داشت. تنهایی سربازان جوان ایرانی که جانشان را بر کف دستان‌شان گذاشته‌اند و با مهماتی اندک در برابر دشمن خارجی (تو بخوان خودی‌هایی که با بیگانه رازهای مگو دارند) ایستادگی می‌کنند، همین چندی پیش در جنگ ایران و عراق نیز تکرار شد.
با این اوصاف اگر به تماشای «خاتونِ» تینا پاکروان بنشینیم، پیش از آن‌که یک مخاطب ساده باشیم، بخشی از درد و رنجی هستیم که این خاک بینوا، همه‌ی اين سالها تجربه کرده است. چراکه هيچ‌گاه اجنبی‌ها، حقی برای او، تماميت ارضی‌اش و بی‌پناهانی که در آن سکنی گزيده‌اند، قائل نبوده‌اند.
فضای «خاتون» بسيار يادآور «در چشم باد» ساخته‌ی مسعود جعفری جوزانی است. سبزی گيلان، جاده‌های زيبا، روستاهای ديدنی با طبيعت بکرشان و داستان عاشقانه بيژن (پارسا پيروزفر) و ليلی (ستاره صفرآوه). همه‌ اين عناصر در «خاتون» نيز قابل مشاهده است. اما به گمان نگارنده، «خاتون» يک تمايز اساسي دارد و آن تأکيد پاکروان در مقام نويسنده و کارگردان بر فرديت کاراکترها و تصميمات شخصی‌شان است. در اثر تحسين شده‌ی جوزانی، بيژن به عنوان قهرمان داستان پيش از مواجهه با هر پديده‌ای دستخوش تقديری است که در برهه‌ای از آن و بالاجبار دست به انتخاب‌های شجاعانه‌ای نيز می‌زند؛ اما در «خاتون»، هم شيرزاد ملک (اشکان خطيبی) و هم خاتون (نگار جواهريان) در اين سه قسمت، سعی بر آن دارند که بر انتخاب‌هايشان و آن‌چه که برمی‌گزينند پافشاری کنند.
اين خصلت نه تنها دو کاراکتر موصوف را شامل می‌شود، بلکه تک تک شخصیت‌ها تا بدین‌جا با محوريت اين ويژگی شخصيت‌پردازی شده‌اند. همگی انتخاب می‌کنند و نتیجه انتخاب‌هایشان را نیز می‌بینند. درست همانند هر یک از ما که در هر لحظه دست به انتخاب‌هایی می‌زنیم و دقایقی بعد نتیجه آن‌چه را که برگزیده‌ایم، می‌بینیم.
در پایان قسمت سوم، سرگرد ملک در شرف یک تصمیم مهم قرار دارد. یک انتخاب که بی‌شک جریان جاری بر فضای داستان را به هم خواهد ریخت، اما پرسشی که در ذهن بیننده نقش می‌بندد، این‌ست که آیا ما وارد بحران جدی‌تری می‌شویم و یا این‌که آرامش به زندگی خاتون و خانواده‌اش باز می‌گردد تا روایت سمت و سوی دیگری به خود بگیرد؟
در این سه قسمت، آن‌چه بیش از پیش توجه نگارنده را به خود جلب کرده است، تلاش پاکروان برای ایجاد حس سمپاتی با شخصیت شیرزاد ملک است. با علم به اینکه پاکروان مطمئناً قرار است تمام توجه‌اش به خاتون باشد و از صلابت زنی رشد یافته در یک جامعه سنتی بگوید، اما هیچ کاراکتری را تا این لحظه به فراموشی نسپرده است. حتی آنانی که نقشی کوتاه بر عهده داشته‌اند و در همین ابتدای امر از داستان جدا شده‌اند.
پاکروان حادثه اصلی را به موقع آغاز می‌کند. زیاده گویی نکرده و بی‌تعارف مخاطب را به متن داستان دعوت می‌کند. توجه به محل رخ‌دادن حادثه اصلی که قهرمان و زندگی‌اش را با بحران مواجه می‌کند، این امکان را برای «خاتون» فراهم آورده است، که از همان ابتدا مخاطب بیشتری را با خود همراه سازد.
یکی از نقاط قوت «خاتون» را باید حضور هومن بهمنش در مقام مدیر فیلمبرداری دانست. اصولاً در فیلم‌های جنگی به ندرت فیلمبردارها زاویه دید بازیگر در هنگام حملات هوایی را با زاویه دید مخاطب در لحظه و به سرعت یکی می‌گیرند. در این مواقع، در اکثر موارد بازیگر نسبت به حملات هوایی واکنش نشان می‌دهد، یک کات، سپس دوربین پرواز هواپیماها بر فراز کاراکتر را به نمایش می‌گذارد. اما در «خاتون» در مقابل ساختمان ارتش شاهنشاهی، ما شاهد آن هستیم که دوربین بلافاصله جای خود را از مقام نگاه مخاطب، به چشمان شیرزاد ملک می‌سپارد و شيرزاد و مخاطب با هم و در يک تن و در يک لحظه به تماشای رخداد نا به هنگام می‌نشينند. استفاده از اين رويکرد مطمئناً سبب نزديکی بيشتر تماشاگر به شيرزاد و درگيری عميق‌تر با داستان خواهد شد.
پاکروان گرچه تجربه همکاری با محمدرضا ورزی و حضور در مجموعه تلويزيوني «سال‌های مشروطه» را دارد، اما خوشبختانه از پُرگويی‌های ورزی توشه‌ای برنگرفته و در «خاتون» درباره‌ی هرآن‌چه قصد گفتنش را دارد، گزيده، گاهي به اختصار اما به مقدار کافی می‌گويد تا بتواند از تمام مهره‌هايش به يک ميزان استفاده کرده و يکی را قربانی ديگری نکند. امری که باعث قوام فيلمنامه، چه در يک اثر سينمايی و چه در يک سريال می‌شود و در سريال‌سازی به دليل تعدد کاراکترها از اهميت بيشتری برخوردار است.
در مجموع، تينا پاکروان در «خاتون» چند قدم از آثار گذشته‌اش جلوتر است. او هم نبض مخاطب را خيلي خوب در دست گرفته و هم حس کنجکاوی بيننده را نسبت به هريک از شخصيت‌ها برانگيخته است. همان‌قدر که خاتون و شيرزاد برای تماشاگر می‌توانند جذاب باشند، آن سرباز ايرانی به ارتش سرخ پيوسته با بازی بابک حميديان و یا شبنم مقدمی در مقام مادر شیرزاد و زنی که مردش سال‌ها پیش به او خیانت کرده نيز جذاب است.
به زعم نگارنده در صورت از دست نرفتن همه‌ی اين نقاط قوت، شايد بتوانیم شاهد اثری متفاوت و قابل تأمل در ارتباط با تاريخ معاصر ايران با چاشنی عشق باشيم. اميد آن‌که اين‌گونه باشد.

تماشای این سریال در نماوا