مجله نماوا، حمید عبدالحسینی

«چند تار مو» بیش از هر چیز سبک و سیاقی ادبی را در یاد می‌آورد و به داستان‌های ریموند کارور نزدیک است و این یکی از مشخصه‌های کار ایرج کریمی فقید است.
کریمی به دلیل فعالیت‌های نوشتاری و مطبوعاتی پرشمارش قبل از ورود به عرصه فیلمسازی، کار پرحجمی را در زمینه ترجمه و اقتباس از آثار ادبی جهان صورت داده بود و همین عامل به هنگام فیلمسازی نیز تاثیری قابل تامل بر نگره‌هایش در عالم سینما داشت.
«چند تار مو» با تمرکز بر شخصیت‌هایی که در گیر و دار رفع یک مشکل قرارگرفته‌اند می‌کوشد تا پیوندی را که به صورت ارگانیک بر پیکره‌ی روابط و مناسبات آدم‌ها حتی در جغرافیایی غیر اینجایی ساخته می‌شود به تصویر درآورد و با تعمیق دوگانه‌ی جست‌وجو و عدم یافتن به واکاوی درونیات و روانشناسی کاراکترها بپردازد.
در «چند تار مو» مسئله اصلی نجات یک فرد از بند و زندان درواقع بهانه‌ای است تا به واسطه‌ی آن مجموعه‌ای از آدم‌های مرتبط و حتی بی‌ارتباط به یکدیگر را که به این سبب با یکدیگر در تعامل قرار می‌گیرند در ساختاری موازی شاهد باشیم و در نهایت میزان تاثیرپذیری هر یک از آنها را که خواسته و ناخواسته بر سرنوشت دیگری تاثیر می‌گذارند به نظاره بنشینیم.
کریمی در دومین فیلمش مسیری را که پیشتر با «از کنار هم می‌گذریم» آغاز کرده بود، امتداد می‌بخشد و با تحکیم مدل داستان‌گویی و نوع دکوپاژ و میزانسن‌ها سلیقه و تشخص بصری و سینمایی خود را برای بیننده مشخص می‌کند و طیف مورد نظر از علاقه‌مندان به چنین آثاری را به عنوان طرفداران این نوع از سینما دعوت می‌کند تا نویددهنده‌ی پیوستن فیلمسازی با دغدغه‌های فراتر از گیشه و درواقع خردورز به جریان نحیف سینمای اندیشه باشد. سینمایی با لحنی خاص و به دور از جریان عام سایر فیلم‌ها. سینمایی متین، پالوده و برآمده از ادبیات که وجه تمایزش تمرکز بر ساحت هنری و اندیشه‌ورزانه یک اثر و برجسته‌سازی آن در بافت یک فیلم محسوب می‌شود؛ مسیری که ایرج کریمی در سال‌های بعد و تا پیش از مرگ در صدد بود علیرغم تمام بی‌مهری‌ها با سخت‌کوشی و ممارست بپیماید و هرجا که سینما چنین مجالی به او نمی‌داد آن را در عرصه‌ی نگارش پی می‌گرفت و انگار تنها یک مانع می‌توانست او را از ادامه‌ی این راه پرفراز و نشیب بازدارد: مرگ.

تماشای این فیلم در نماوا