مجله نماوا، الناز راسخ

مستند «دویدن به سوی رویا» به کارگردانی مائو- سن هوانگ محصول سال 2019، بیش از آن‌که یک مستند ورزشی باشد، روایتی است درباره زندگی و پستی و بلندی‌هایی که هر فرد در مسیر رسیدن به اهداف خود با آن روبه‌رو می‌شود.

تامی چن قهرمان تایوانی مسابقات دو اولتراست که تمام زندگی‌اش را وقف هدفش کرده و پس از هر رقابت با این استدلال که هنوز از دنیا چیزهای بیشتری می‌خواهد، برای ماراتن بعدی با انجام تمرینات سخت آماده می‌شود. او هیچ‌گاه برنده‌ی هیچ رقابتی نشده اما آن‌چه که از او یک قهرمان ساخته، مداومت، پیگیری و تلاش مثال زدنی‌اش برای حضور در رقابت‌های مختلفی است که هر ساله در سراسر دنیا برگزار می‌شود.

تامی چن متولد 1986 در تایوان است. او در دهه‌ی سوم زندگی‌اش درست در روزهایی که جوانان همسن و سالش، وقت‌شان را در کافه‌ها و میهمانی‌ها با خوشگذرانی می‌گذرانند، او با حضور در بیابان‌ها یا کوه‌های صعب‌العبور و برفی خود را برای رقابت‌های پیش رویش آماده می‌کند.

چن نیز مانند هر انسان دیگری، در بسیاری از لحظات کم می‌آورد. شب‌ها با خود می‌گوید فردا حتماً همه چیز را متوقف خواهد کرد و به خانه باز خواهد گشت. اما صبح روز بعد، پر امید و پر از انگیزه به مسیر خود ادامه می‌دهد. همه‌ی انگیزه‌ی او نه برنده شدن که به پایان رساندن هر رقابت است تا آن‌چه را که باید انجام می‌داده را تا انتها تکمیل کند و در پایان مسیر با فریاد به خود و دیگرانی که منتظر رسیدن دونده‌ها هستند بگوید: من توانستم. اگرچه سخت اما من توانستم.

درست همانند آن‌چه که برای هر کدام از ما در مسیر رسیدن به رویاها رخ می‌دهد. ما نیز در بی‌شمار از لحظات خسته می‌شویم. گاهی رنج مسیر بر ما غلبه می‌کند، خسته خود را به گوشه‌ای می‌کشانیم و می‌خواهیم همه چیز را همان‌جا رها کنیم تا برای دقایقی خواب آرامی داشته باشیم و دیگر به مسیر و سختی‌هایش نیاندیشیم.

شاید عده‌ای از ما نیز، از فرط ناامیدی همه چیز را رها کنند و راه آسوده‌تری را برای خود برگزینند، اما هستند آنهایی که باز مقاومت می‌کنند و ادامه می‌دهند. و آنها که ادامه می‌دهند، همان‌هایی هستند که رسیدن را در پایان مسیر در آغوش خواهند کشید و شادی وصف‌ناپذیر من هم توانستم با اینکه سخت بود را در وجود خویش احساس می‌کنند.

مائو- سن هوانگ در مستندش چنان مخاطب را به تامی چن نزدیک می‌کند که در مواردی تماشاگر خود را در رنجی که تامی می‌برد سهیم می‌داند. به طور مثال لحظه‌ای که تامی متوجه می‌شود که دچار سرطان حنجره شده و نمی‌داند باید درباره‌ی آن با که صحبت کند، درحالی‌که به زودی باید در رقابتی بزرگ نیز شرکت کند، نه تامی بلکه این مخاطب است که آه حسرت از نهادش برمی‌خیزد، چون در تمامی لحظاتی که او سخت تلاش می‌کرد، همراهش بود و تشویقش می‌کرد.

هوانگ با انتخاب لنز واید در بیش از هشتاد درصد لحظات فیلمش برای نشان دادن زیبایی بکر طبیعت و گاهی هم وحشت حاکم بر آن، ضمن آن‌که زاویه دید وسیع‌تری را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، این امکان را نیز برایش فراهم می‌کند تا از طریق تصاویر، بیش از پیش با فضای حاکم بر فیلم و آن‌چه که برای تامی رخ می‌دهد، ارتباط برقرار کند.

آن‌چه که دیدن این فیلم را لذت بخش می‌کند، صمیمیت  گفتاری و رفتاری تامی در تمام لحظات جاری در فیلم است. تامی نه یک قهرمان دور از دسترس، بلکه فردی کاملاً عادی‌ست که می‌خواهد هر لحظه از خود بهترینش را بسازد و برای آن تلاش می‌کند و از این تلاش نیز لذت می‌برد. تامی با حضور در طبیعت و تنهایی خویش، به چنان صلحی با خود رسیده است که به هیچ چیز جز آرامش درونی‌اش آن هم در هنگام دویدن و پیوند عمیق با خویشتن خویش و جهان هستی نمی‌اندیشد.

در پایان با توجه به آنچه که پیشتر توصیفش رفت، تماشای این فیلم به هر فردی که به دنبال رویایی است پیشنهاد می‌شود.

 تماشای این مستند در نماوا