مجله نماوا، رویا فتح‌الله‌زاده

فیلم داستانی «بنفشه آفریقایی» به کارگردانی مونا زندی حقیقی برشی از زندگی زنی به‌نام «شکو» (با نقش‌آفرینی فاطمه معتمدآریا) است که تصمیم گرفته از همسر سابقش، «فریدون» (با بازی رضا بابک) که اکنون مردی سالخورده و کم‌توان است، نگهداری و مراقبت کند. «شکو» چندسال است که با مردی به‌نام «رضا» (با بازی سعید آقاخانی) ازدواج کرده و زندگی آرام و عاشقانه‌ای را تجربه می‌کند. اما ورود «فریدون» به خانه‌ی آنها چالش‌ها و مسائلی را برای این زوج به‌وجود می‌آورد.

فیلم «بنفشه آفریقایی» داستانی روان و ساده و روایتی متفاوت از داستانی‌هایی بر پایه‌ی مثلث عشقی دارد. فیلم به مسائل و آسیب‌های اجتماعی انسان‌ها در جامعه‌ی شهری مانند مسئله‌ی نگهداری از سالمندان، فرار دختران از خانه توجه دارد اما زیاد به آنها نمی‌پردازد و بیشتر بر مسائل روانشناختی، احساسات و روابط عاطفی افراد تمرکز دارد. همچنین فیلم بر زمان حال و اتفاقاتی تاکید دارد که در این زمان رخ می‌دهد. فلش‌بک‌ها و تصاویری از مرور خاطرات گذشته در فیلم جایگاهی ندارد و رویدادهای گذشته از طریق گفت‌وگوی میان کاراکترها مرور و یادآوری می‌شود. بنابراین ما نمی‌توانیم قضاوتی داشته باشیم از اینکه حق با کیست؟ چه کسی در داستان جدایی «فریدون» و «شکو» مقصر است؟ و یا چرا «شکو» تصمیم به جدایی گرفته است؟

این، نبودِ اطلاعات از گذشته‌ی کاراکترها را می‌توان نقطه ضعف فیلمنامه و شخصیت‌پردازی قلمداد کرد. با این‌حال، نبودِ این اطلاعات، آسیب چندانی به ارتباط مخاطب با فیلم و همدلی با کاراکترها وارد نمی‌سازد.

در این میان، کاراکتر «شکو» به خوبی شخصیت‌پردازی شده؛ او زنی مستقل، توانمند و پرانرژی است که می‌تواند به هر مکان و زمانی، زیبایی و طراوت ببخشد. این عناصر در کاراکتر «شکو» به روش‌های گوناگون بازنمایی شده است. برای نمونه او به‌عنوان زنی مستقل و توانمند، به کار رنگرزی الیاف و نخ‌ها در حیاط خانه‌اش مشغول است. از سوی دیگر، ویژگیِ سرزندگی و شادابیِ او با پوشیدن لباس‌های رنگی و انتخاب شغل رنگرزی نخ‌ها که حیاط خانه‌اش را زیبا و رنگارنگ کرده است، به نمایش درمی‌آید. همچنین انسان‌دوستی و خیرخواهی او با کمک‌هایی که به «فریدون» و دوستان و آشنایان می‌کند به تصویر کشیده می‌شود.

کاراکترهای اصلی دیگر، دو مرد (فریدون و رضا) هستند که شخصیت آنها با حضور هستیِ زنانه‌ی «شکو»، زندگی، رنگ و زیبایی می‌یابد. بنابراین در یک‌سو «فریدون» است که جدایی از «شکو» او را دچار یاس و ناامیدی کرده است و در سوی دیگر «رضا» قرار دارد که با حضور «شکو» در زندگیش رابطه‌ای عاشقانه و شاد را تجربه می‌کند. در سکانسی از فیلم چنین استراتژی‌ای به روشنی نمایان می‌شود. در سکانسی که «شکو» وارد خانه می‌شود، سه مرد (فریدون، رضا و قاسم) را می‌بیند که در اتاقی به‌هم ریخته هریک در گوشه‌ای خوابیده‌اند. بنابراین او پنجره را باز می‌کند. نور و روشنایی به اتاق می‌تابد و بعد تلویزیون را روشن می‌کند و آهنگی شاد با صدای بلند پخش می‌شود. این سکانس در بن‌مایه‌اش جهان مغشوش و فاقد سرزندگی و شادابی مردان را بدون حضورِ هستی زنانه به رُخ می‌کشد.

فیلم «بنفشه آفریقایی» نگاهی تک‌بعدی و ساده‌انگارانه به مسائل انسانی ندارد و نقطه قوت فیلم در روایتی‎‌ست که از احساسات و روابط انسان‌ها بازگو می‌کند. احساسات کاراکترها در مفاهیم عشق و نفرت، دوستی و دشمنی طبقه‌بندی نمی‌شود و پیچیدگی و ابهام این احساسات و تجلی آنها در کُنش‌ها و رفتارهای کاراکترها به روایت فیلم غنا می‌بخشد. به این معنا که ما حتی در انتهای فیلم از احساس واقعی «شکو» به «فریدون» آگاه نمی‌شویم. نمی‌دانیم که احساسی که او به «فریدون» دارد را با چه مفهومی طبقه‌بندی و نامگذاری کنیم. در نهایت اینکه پیچیدگی احساسات و روابط میان سه کاراکتر اصلی موجب جذابیت و کِشش فیلم شده است.

نکته‌ی قابل توجه دیگر که نمی‌توان آن را نادیده گرفت اهمیتی است که فیلم به کُنشِ حرف‌زدن و گفت‌وگو می‌دهد. بنابراین می‌بینیم روابط آدم‌هایی که به هردلیلی نمی‌توانند با یکدیگر گفت‌وگو کنند دچار آسیب شده است. رابطه‌ی «شکو» با «فریدون» و فرزندانش به دلیل عدم تمایل «فریدون» به گفت‌وگو با «شکو» دچار سوءبرداشت و کینه‌توزی چندین ساله شده است. رابطه دختر(فرشته) و مادرش(ثریا) نیز در فیلم به دلیل ترس دختر از گفت‌وگو با مادرش و بازگویی واقعیت به او، آسیب دیده و متزلزل شده است. فیلم در سکانس‌های گوناگون به اهمیت و ضرورت گفت‌وگو و تعامل میان افراد برای تداوم هر رابطه‌ای تاکید دارد.

«بنفشه آفریقایی» فیلمی جذاب، گرم و دلنشین است و بازی‌های خوب و سنجیده‌ی «فاطمه معتمدآریا» و «رضا بابک» تاثیر زیادی بر جذابیت فیلم و تاثیرگذاری آن بر روی مخاطبان دارد.      

تماشای این فیلم در نماوا