مجله نماوا، نیما بهدادی مهر

ایرج طهماسب یک نام آشنا برای مردم است و شاید غلو نباشد اگر او را پدر برنامه‌سازی عروسکی در ایران بنامیم. به واقع او از ابتدای فعالیتش، با عروسک نفس کشیده است و دنیای بدون عروسک‌ها برایش بی‌معناست. کارنامه‌اش را که بنگریم یکی از حیطه‌های اصلی فعالیتش عروسک‌گردانی بوده و در کنار این عرصه به بازیگری، نویسندگی و کارگردانی در سینما و تلویزیون هم بی‌توجه نبوده است. اما آنچه طهماسب را دارای تشخص و هویت می‌کند لقب برازنده‌ای است که به او داده شده است. مردم ایران او را آقای مجری می‌نامند و این لقب برای او بیش از هر چیزی با یک عروسک جذاب به نام کلاه قرمزی وجه تسمیه خود را پیدا می کند.

در این مطلب به بهانه پخش برنامه مهمونی در نوروز و به صورت مروری و مختصر به کارنامه ارزشمند یکی از مهمترین و خاطره‌سازترین هنرمندان ایران در ۴ حوزه عروسک‌گردانی، کارگردانی، نویسندگی و بازیگری می‌پردازم. در کنار این موارد و در بخش انتهایی تحلیلی بر برند آقای مجری خواهم داشت.

الف/ عروسک‌گردانی

ایرج طهماسب تا پیش از اینکه با صندوق پست در قامت یک مجری و برنامه‌ساز عروسکی خودی نشان دهد، با عروسک‌گردانی در دو مجموعه ماندگار مدرسه موش‌ها و خونه مادربزرگه ، رفاقت با عروسک‌ها را تمرین کرد و نسبت به دنیای عروسک‌ها شناخت مناسبی به دست آورد که بعدها در ساخت صندوق پست، سه گانه سینمایی کلاه قرمزی و ویژه برنامه نوروزی کلاه قرمزی برای تلویزیون این شناخت به طور کامل عیان شد و به رفاقتی تمام عیار میان مردم ایران و ایرج طهماسب منجر شد. طهماسب در «مدرسه موش‌ها» عروسک‌گردانی و صداپیشگی دم باریک را انجام می‌داد. او در «خونه مادربزرگه» هم عروسک گردان هاپوکومار بود.

ب/ نویسندگی و کارگردانی

ایرج طهماسب در تجربه‌هایی که در حوزه نگارش فیلمنامه و کارگردانی از او برجای مانده تسلط خود بر خلق موقعیت و استفاده از ظرفیت‌های سناریو را نشان داده است. به واقع سوای قدرت دیالوگ‌نویسی او، آنچه فیلمنامه‌های ایرج طهماسب را دارای تشخص می‌کند، اتمسفری از تعلیق، هیجان و کنش است که از دل سناریو به قاب تصویر منتقل می شود و در این میان قدرت هدایت و کارگردانی بی‌ادا و به دور از پیچیدگی او کمک موثری در ماندگاری بیشتر فیلم های او در ذهن مخاطبان داشته است. در کنار این نکات، طهماسب در قالبی موقرانه به خطوط قرمز و تابوها ورود می کند و با رعایت اخلاق، تجربه هایی جذاب را به یادگار گذاشته است.

برای مثال دیالوگ‌هایی که برای پسرخاله در فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» نوشت در عین سویه‌های کف خیابانی، اما تاریخی از سینما را پشت خود داشت و ادای دینی به سید «گوزن‌ها» بود. در فیلم «دختر شیرینی فروش» با بیانی کمدی، به سنگ‌اندازی و لجبازی‌های والدین در مسیر ازدواج فرزندانشان اشاره کرد و میزانسن جدل‌های میان دو خانواده را با فهم عامیانه از موقعیت‌های کمدی همسو و نزدیک کرد.

در فیلم «دختر ایرونی» هم یک پرسش مهم اجتماعی مطرح کرد با این مضمون که «چرا دخترها نروند خواستگاری پسرها». سپس این پرسش و پاسخ متقابل را به عنوان یک عرف اجتماعی از سوی علی فرمانی مطرح کرد که پسرها به خواستگاری نمی‌آیند چون شما دخترها ناز دارید؛ ادا دارید؛ وقتی درآمدی نباشد، خانه‌ای نباشد، ماشینی نباشد شما دخترها به امثال آس و پاس‌هایی چون علی شوتی نگاه هم نمی‌اندازید. حالا خودتان می‌خواهید بیایید خواستگاری که چی بشه.

در فیلم «خوابگاه دختران»، موقعیت خانه قدیمی که جن‌زده است و ترسی که برای شخصیت‌های فیلم ایجاد می‌کند عینا به مخاطبان هم منتقل می‌شود تا تجربه یک فیلم کمیک با سویه‌هایی از ایجاد ترس و دلهره با کمک سناریوی طهماسب ممکن شود.

در فیلم «زیر درخت هلو»، طهماسب به خلق کمدی با رویکردی به فلسفه زیستن و مردن رو می‌آورد و قدرت فیلمنامه‌نویسی خود در خلق رویکردها و موقعیت‌های متنوع کمیک را بر همگان اثبات می‌کند. ایرج طهماسب در فیلم «رفیق بد»، چالش مادی‌گرایی را بر بستر دوری حبیب و عزیز از یکدیگر روایت می‌کند و سویه‌هایی پررنگ از اصالت پول در باور عمومی را به چالش و نقد می‌کشاند.

ج/ بازیگری

ایرج طهماسب در زمینه بازیگری تجربه‌های متفاوتی را پشت سر گذاشته است. در میان همه تجربه‌های بازیگری او انتخابی که برای تحلیل دارم نقش‌های خلیل سمندر در فیلم «خط پایان»، سینا در فیلم «عینک دودی» و در نهایت تحلیل ویژه‌ام نقش آقای مجری در سه گانه سینمایی و سریال‌های نوروزی «کلاه قرمزی» در تلویزیون است.

قهرمان اصیل

اگر بخواهیم تعریفی ظاهری از شخصیت قهرمان ارائه دهیم شاید ویژگی‌هایی چون کوشش آرمان گرایانه و تلاش متعهدانه برای رسیدن به هدف متعالی بتواند گوشه‌ای از این تعریف را به خود اختصاص دهد. اگر این دو توصیف را به‌عنوان کدی برای شناسایی ویژگی‌های شخصیت خلیل سمندر در فیلم خط پایان لحاظ کنیم او را قهرمانی همسو با ارزش های تعریف شده اجتماعی در سال‌های ابتدایی دهه شصت شمسی می بینیم.

به بیانی ساده‌تر اگر بخواهیم توصیفی روشن از کاراکتر خلیل سمندر ارائه دهیم او را با کوشش فردی و خستگی ناپذیری شکوهمندانه‌اش در غلبه بر محدودیت‌ها می‌شناسیم. خلیل سمندر یک دوچرخه سوار بااصول و آرمان‌گراست؛ ویژگی‌های خلقی وی سبب شده تا او در مقابل وسوسه‌های ویرانگر مالی که از سوی باشگاه کاخ ارائه شده نه‌تنها تسلیم نشود بلکه مقاومتی عزتمندانه‌تر را به رخ بکشد.

این رویه آرمان‌گرایانه سبب می‌شود تا خلیل حتی در دورانی پرتلاطم در زندگی فردی و ورزشی اش هم از این اصول و آرمان‌های فردی دست نکشد و با وجود بیماری قلبی که دارد و ناراحتی ای که به دلیل ازدست‌دادن فرصت حضور در بازی‌های آسیایی تهران بر او عارض شده باز هم حاضر به معامله با باشگاه کاخ و ترک رفقای خود نمی‌شود.

به واقع خلیل سمندر در مهم‌ترین آزمون و چالش زندگی فردی و ورزشی خود همچنان یک انسان بااصول باقی می‌ماند و وسوسه‌های مالی هم سبب نمی‌شود تا باشگاه دوچرخه سواری ایران جوان را ترک کند. اطرافیان خلیل که به دلیل بیماری قلبی او و کمبود امکانات باشگاه ایران جوان افقی را فراروی آینده ورزشی اش نمی‌بینند وسوسه بستن قرارداد با باشگاه کاخ را در ذهن او می‌کارند به این خیال که موفقیت خلیل را برای مسابقات آینده تضمین کنند، اما خلیل برای آنکه به همه آنها ثابت کند که به غیر از امکانات و رفاه عوامل دیگری هم در موفقیت فردی و پیروزی ورزشی تعیین کننده هستند در یک مسابقه دوچرخه سواری شرکت می‌کند؛ مسابقه‌ای که به همراه رفقایش ترتیب داده تا هزینه درمان محمدی رئیس باشگاه ایران جوان را تأمین کند.

فرجام حضور خلیل در این مسابقه از همه لحاظ یک پیروزی بزرگ فردی و ورزشی برای اوست. زیرا او پیروزی را در شرایطی به دست می‌آورد که رقیبش از باشگاه کاخ است، اما خلیل با تلاش ارزنده‌ای که دارد و حتی با وجود پنچری دوچرخه‌اش زودتر از رقیب از خط پایان می‌گذرد.

نماینده یک گفتمان

شخصیت سینا در فیلم «عینک دودی» یکی از بازی‌های هنرمندانه ایرج طهماسب در سینمای ایران است که تاویل‌پذیری اجتماعی بالایی دارد. از یک منظر این شخصیت را می‌توان نمادی از سرمایه‌داران تازه از راه رسیده‌ای دانست که آن قدر در مناسبات تجاری غرق شده‌اند که خود و خانواده را فراموش کرده‌اند. این دید اقتصادی و کاسبکارانه که سینا و مینا را رودرروی هم قرار داده سبب شده که برخلاف آن گذشته شیرینی که داشتند، آینده‌ای تلخ را از بودن کنار هم تصور کنند و به همین علت اکنون در جدایی از هم به سر می‌برند.

سینا یک شخصیت مقرراتی، منظم و دارای آداب خاص گفتاری و رفتاری است. از همان سکانس ابتدایی گفت‌وگوی تلفنی با دایی‌اش می توان ویژگی‌های شخصیتی او را درک و استیصال کنونی وی و موقعیت زیست نابه سامانش را به عینه ملاحظه کرد.

سینا شب‌ها در کارخانه‌اش می‌خوابد و در لحظه شماری طلاق از مینا به سر می‌برد. سوال اصلی این وضعیت را دایی از او می‌پرسد که چرا سینا و مینا که روزی لیلی و مجنون فامیل بودند و داستان عشق و عاشقیشان نقل محافل بوده اکنون به چنین دوری و بیزاری‌ رسیده‌اند؟

پاسخ سینا به این سوال اجتماعی و فرهنگی قاعدتا باید از همین منظر باشد اما او دیدی اقتصادی به این موضوع دارد. او در پاسخ دایی می‌گوید همه چیز از این اقتصاد و سرمایه‌داری ناشی شده که او و مینا را از هم دور کرده و در انتهای مکالمه با دایی و قطع تلفن با آن لحن خاص می‌گوید: «لعنت به زن‌ها».

این دیدگاه به شدت رو و ضد زن که از سوی یک بیزینس من (تاجر و مقتصد) موفق بیان می‌شود در واقع بازتابنده نگرشی جاری در یک جامعه سیاه بین است که عادت کرده تا همه چیز را از پشت یک عینک دودی بنگرد و برای به تعامل رسیدن و همدلی برنامه ریزی خاصی ندارد.

اما سینا برای اینکه بتواند به آن وقار سابق و جذبه گذشته‌ای که پیش مینا داشته بازگردد نیازمند همراهی کوتاه مدتی با یک جوان لات ولی مشتی به نام ناصر است تا این بار از دل این همراهی به زیبایی‌های زندگی بنگرد و متوجه راستی‌ها و سادگی‌ها شود.

همراهی با این جوان کمک می‌کند تا سینا کمی از آن خلق و خوی داد و ستدی و سودپیشه فاصله بگیرد و تلاش خود را برای نزدیکی دل‌ها به کار بگیرد. همه فکر سینا معطوف به این موضوع می‌شود تا در جدال با همسر خود (با بازی فاطمه معتمدآریا) و رویارویی لجوجانه‌ای که با او دارد به قولی کم نیاورد و برای همین به طور رسمی از مینا (با بازی فقیهه سلطانی) دختر مورد علاقه ناصر (با بازی حسن شکوهی) خواستگاری می‌کند و قول می‌دهد همه جوره از ناصر حمایت کند.

سینا که در ابتدای فیلم برای فرار از مینا راهی جز جدایی نداشت اکنون در این رقابت لجوجانه متوجه جوانه زدن شکوفه‌های تازه‌ای از عشق در وجود خودش و مینا شده و به همین علت تلاش می‌کند تا ضمن بازسازی رابطه خود با مینا، دست پسر جوان را هم بگیرد و او را به دختر مورد علاقه‌اش برساند.

چنین رفتار حمایت‌گرانه و بدون چشمداشت که از سوی یک تاجر و کارخانه‌دار اتخاذ می‌شود پیام روشن فیلم را به مخاطبان منعکس می‌کند. پیامی که سینا آن را بیان می‌کند و در آن خطابه شکایت‌گونه به امثال خودش انتقاد می‌کند و بینش و کنش طبقه نوکیسه اقتصادی را در فرورفتن جامعه در منجلاب سودگرایی و بی‌اخلاقی موثر می‌داند.

گفتمان سینا در دورانی بیان می‌شود که تلاش بود تا عینک‌های دودی به کناری رود و با دید بهتری به موضوعات نگریسته شود. ازاین منظر سینا را می‌توان یکی از همان شخصیت‌های پررنگی دانست که گفتمان مصلحانه مطرح شده در نیمه دهه ۷۰ از سوی دولت هفتم از زبان آنها و در یک فیلم سینمایی مطرح شد.

مهمونی

اصالت سادگی و صداقت

در دورانی که تنها ۲ شبکه تلویزیونی وجود داشت، سینما در دوران اوج اقبال عمومی‌اش بود، ماهواره تازه به رسانه‌ای نوظهور در گفتمان رسانه‌ای ایران بدل شده بود و کاربرد دستگاه ویدیو هنوز چندان رسمی نبود و درسراسرایران شناخته نمی‌شد، اما یک عروسک قرمز کلاه آغاز دورانی ازامپراطوری رسانه‌ای را رقم زد و با ایجاد یک خاطره مانا، حکومتی ناگسستنی را برقلوب نسل‌ها یافت. صداقت و صمیمیتش، نامفهوم حرف‌زدن‌هایش، حواس پرتی‌هایش، شیرین زبانی‌هایش، سادگی و زودباوری‌اش و حتی خرابکاری‌های معصومانه‌اش معجونی ناب از خصایص دوران کودکی اغلب افراد را در خود داشت و همین ویژگی‌ها سبب شد تا جماعت مشتاق جلوی سینماهای نمایش‌دهنده «کلاه قرمزی» صف بکشند تا ماجرای این عروسک دوست داشتنی را این بار روی پرده سینما مشاهده کنند. چنین شد که کلاه قرمزی از ۱۳۷۳ به یک نام آشنا و محبوب تبدیل شد.

با توجه به نكاتي كه گفته شد اين سؤال در ذهن شكل مي‌گيرد كه چه عاملي نسل های مختلف را به تماشاي كلاه قرمزي راغب می‌سازد؟ مگر نه اينكه شخصیت‌های آقای مجری، کلاه قرمزی و رفقا تداعي‌گر خاطره‌ای برای بیشتر متولدان دهه ۷۰، ۸۰ و ۹۰ نيست و اكثر اين افراد در هنگام اكران كلاه قرمزی و پسرخاله در سال ۱۳۷۳ يا متولد نشده بودند يا ابتدای دوران شيرخوارگي و كودكي به سر مي‌بردند، پس راز اين همراهي در چيست؟

براي پاسخ به اين سؤال از يك الگوي روان‌شناسي ساده بهره مي‌گيرم؛ الگويی كه ضمن تاكيد برحفظ قابليت‌های نوستالژيك، لزوم نوآوری و خلق عروسك‌های جديد، همسان با موقعيت نسل امروز را به‌عنوان اصلي مهم در ايجاد جذابيت فراموش نكرده است و همه نسل‌ها را در اين سفره پرخاطره با هم همراه كرده است.

اضافه شدن عروسك‌هايي همچون سروناز و عموی بزرگ(نسخه سينمايی كلاه قرمزی و سروناز)، گيگيلي و پسرعمه‌زا (در كلاه قرمزي۸۸)، عمه خانم، فاميل دور، مرغ، دوره، خانم بزرگ و ببعی(در كلاه قرمزي ۹۰)، الاغي به نام جيگر، خواهرزاده پسرعمه زا و آقای همساده (در كلاه قرمزی ۹۱) ، حضور بچه ننه و مادرش (در نسخه سينمايی كلاه قرمزی و بچه ننه)، حضور پدربزرگ و گابی( در کلاه قرمزی ۹۲ ) و در نهایت اضافه شدن دیبی، پسر فامیل دور و عزیزم ببخشید(در کلاه قرمزی ۹۳ و۹۷) از بينش درستی حكايت دارد كه می‌تواند بدون پرهيز از هرگونه پيچيدگی و در كمال سادگی و صداقت، مخاطبان را با خود همراه كند و اين راز محبوبيت فرانسلي عروسك خاطره‌های جامعه ايران و آقای مجری دوست داشتنی است كه حس ناب نوستالژی را همواره برايمان تازه نگه داشته‌اند.

به واقع هر خاطره نسلی در درون خود دارای پیام‌های بیشماری است. اما برخی خاطرات با گذشت زمان نه تنها کمرنگ نمی‌شوند بلکه بر وسعت ارزش‌هایشان افزوده می‌شود. عروسک کلاه قرمزی از جمله این خاطرات است. کودک شیرین زبان عروسکی شاید آن زمان که به عنوان مهمان وارد برنامه صندوق پست شد و با شیرین زبانی‌هایش دل همه را برد هیچگاه تصور چنین روز باشکوهی را در سازندگان آن برنامه ایجاد نمی‌کرد. صرفا عروسکی بود که قرار بر این شد تا برای افزودن بر جذابیت‌های آن برنامه از آن استفاده کنند و حتی اینکه روزی زندگی پرفراز و نشیبش دستمایه خلق یک فیلم سینمایی شود آن زمان قابل تصور نبود. اما این عروسک دوست داشتنی و پسرخاله با معرفتش وقتی برای اولین بار بر روی پرده سینماها ظاهر شدند فراتر از آنچه انتظار می‌رفت فروختند وصف‌های کیلومتری روبروی سالن‌های نمایش دهنده‌اش از بزرگترین خاطرات سینمایی پس از انقلاب است.

در این میان جایگاه و سهم آقای مجری در ماندگاری کلاه قرمزی غیرقابل انکار است. زیرا در دورانی که بانوان اغلب مجریان موفق برنامه های کودک تلویزیون بودند اما صندوق پست مسیردیگری را در پیش گرفت. ایرج طهماسب با بیان گرم و صمیمی‌اش به اولین مجری مرد موفق برنامه‌های کودک تلویزیون بدل شد. آقای مجری چنان صبور و نکته‌سنج بود که حتی در هنگام عصبانیتش نسبت به رفتارهای کلاه قرمزی نیز یک جذبه قابل لمس داشت. همین جذبه سبب شد تا درطول این سه دهه، آقای مجری جایگاهی تعریف شده در قلب مخاطبان همه نسل ها داشته باشد. جایگاهی که خاله‌ها و عموهای برنامه‌های کودک این روزها ندارند. از این منظر، آقای مجری در سری فیلم‌ها و مجموعه‌های کلاه قرمزی موقعیتی یکه در سینما و تلویزیون دارد. نقش از بازی جلوتر است و وجوه ماندگاری آن کاملاً به حضور کلاه قرمزی وابسته است. در عین حال یک تشخص و استقلالی هم در این نقش وجود دارد که سبب می‌شود بازی و اجرای دلی و ساده ایرج طهماسب بسیار به چشم بیاید. او در این نقش باید یک مجری برنامه کودک باشد که با پیام‌هایی لطیف و مهربانانه با کودکان سخن می‌گوید و قلب کودکان را تصاحب می‌کند. او حدود ۳ دهه به گونه ای با عروسک ها صحبت کرد که گویی موجودی زنده جلوی اوست و اینقدر این حس بازی و اجرایش زنده بود که مخاطبان از هر رده سنی شیفته کل کل های او و عروسک‌هایش شدند.

ایرج طهماسب به اندازه‌ای هنرمندانه در مقابل هر عروسک سخن گفت و به دور از هر شعار، مبانی روشنی از اخلاق و فلسفه تربیتی مناسب برای کودکان و بزرگسالان را بیان کرد که تاثیرش همچنان پابرجاست و این امیدواری می رود که طهماسب پس از دعوت ما به مهمونی‌اش، بار دیگر روایت هایی تازه از کلاه قرمزی و رفقایش برای ما بگوید. او برای همیشه آقای مجری کودکان و خانواده‌های ایرانی باقی خواهد ماند.

تماشای سریال مهمونی در نماوا