مجله نماوا، ندا قوسی
شاید در گفتوگوها و آشناییِ دورادور
برای ما، بزرگترین و مهمترین مشخصهی کشورهای اسکاندیناوی مانند سوئد و دانمارک آب و هوای سرد و ایام تاریک و کم نور و خاکستری این اقلیم باشد ولیکن خصوصیات و ویژگیهای دیگری نیز وجود دارند که ما اهالی خاورمیانه از این و آن، از قوم و خویش و همسایه در مورد آنها میشنویم، از این روی که این کشورها با وجود داشتن چنان آبوهوا و جغرافیای سخت و صعبی جزء مهاجرپذیرترین سرزمینها به شمار میروند و به همین خاطر اصولا هر فردی آشنای دور یا نزدیکی دارد که مقیم و درواقع مهاجرِ ساکن آن سرزمینها باشد.
سریال چندفصلیِ پُل (Bron-Broen) محصول دو کشورِ سوئد و دانمارک، نمود جذاب و پرکششی است که در قالب یک مجموعهی پلیسی معارفهی بیشتری ایجاد میکند با آن مرزوبوم و فرهنگ و منش و شیوهی زندگی مردمانشان.
به داستانهای حماسی و اسطورهای در منطقهی اسکاندیناوی «ساگا» گفته میشود که نام کاراکتر اصلی این مجموعه نیز همین است (احتمالاً از روی قصد و نیت) و ما بارها و بارها (باز از روی قصد) عبارت «ساگا نورین، از ادارهی تحقیقات جنایی مالمو» (با بازیِ بیبدیلِ سوفیا هلین) را میشنویم؛ او کارآگاهی توانا و کاربلد است که در سراسر مجموعه حقیقتا او را به عنوان یک پلیس جنایی -نه به عنوان بازیگری که تنها نقش پلیس بازی میکند- میپذیریم. و البته تلفیق رفتارها، کنشها و واکنشهای خشک، سرد بیانعطاف، قانونمدار و کمنرمش این کارآگاه زنِ سوئدی در برابر سایرین خصوصاً کارآگاهان مرد دانمارکی (در دو فصل اول مارتین و در فصل بعدی هنریک) که منعطفتر، آسانگیرتر و گرمتر هستند، پارادوکس جالب و تاملبرانگیزی را به نمایش میگذارد.
به ضرسِ قاطع این سریالِ دیدنی، به شدت پیشنهاد کردنی است چرا که بهغایت خوشساخت و خوشترکیب است و پلات و ایدهی درست، حسابشده و تازه و نویی دارد. اما آنچه این مجموعهی مهیج را بیش از این دلایل، یعنی ساخت خوب، داستان جذاب، شخصیتپردازی درست، فضاسازی درک کردنی، بازیهای درخشان و بینهایت باورپذیر و… قابل توصیه به سایرِ سریالدوستان میکند، جزئیات و مفاهیم ریز و ظریف ولی عمیق انسانی است که در آن لحاظ شده، آنچه در قست به قسمت و نکته به نکتهی مجموعه لابهلای داستانهای غیرقابلپیشبینی و شگفتآور آن تنیده شده (آنچه بخشی از شیوهی زندگی آن مردمان است) اموری که شاید برای اهالی آن اقلیم جاافتاده و معمول باشد اما برای مخاطبِ آسیایی (علیالخصوص خاورمیانهای) حیرتآور، شگفتیزا و تحسینبرانگیزاند.
لابهلای داستانها دغدغههای ظریف ولی متنوعی که مشخصاً نشان از اهمیت ماجرا برای آنها دارد نیز بهدرستی مطرح میشوند، مواردی که بهکل با آنچه در هنرِ امروزهی ما موضوعیت دارد و در آن طرح شده، متفاوت است؛ (مثلا در سینما و سریالسازی ما -خصوصاً در چند سال اخیر- به مسائلی مثل فساد اجتماعی-اقتصادی، رانتخواری، مسئلهی هستهای و… پرداخته شده که بالطبع برای سازندگان و یا سفارشدهندگانِ آثار ما اهمیت دارد) اما موضوعاتِ اساسی مطرح شده در این مجموعهی اروپایی که نشان از دلواپسی آنها نسبت بدان مباحث دارد کاملاً متفاوت است: مثل کمرنگ شدنِ موقعیت خانواده و تزلزل بنیان آن در این جوامع، روابط سرد و کمرنگ بین اعضای خانواده که در جاهایی با نقدی تند به این ماجراها پرداخته شده و احساس خطر از آن به روشنی بروز مییابد (مثال آن ارتباطات ساگا با سایرین مخصوصاً مادر و یا حتی خواهری که از دست داده یا رابطهی هنریک با همسر و دو دخترش پیش از گمشدنِ آنها یا بدتر و عجیبترش رابطهی مارتین با همسر و خصوصاً فرزند بزرگترش) حتی جایی میانهی داستان -بعد از فصل یک- با طرح موضوعی مثلِ «سندروم مونشهاوزن» باز به روابطِ بغرنج و بهقهقرا رفتهی مادر و فرزند اشاره شده.
مطلب ظریف ولی قابل توجه دیگر، ارتباط این کشورها در قالب اتحادیهی اروپاست که در عین داشتن همبستگی در منافع و مصالح، مشکلاتی نیز به همراه داشته مثل تفاوتهایی که در قانونمداری بیش از حدِ پلیس سوئد و سهلانگاریهای پلیس دانمارک بدانها اشاره میشود.
کمنوری و قلّت روشنایی و سردی فضا در جایجای قسمتها قابل درک است که این قضیه گویی در پیوندها و روابط آدمها نیز رسوخ کرده و از این روی غلبهی قوانین بر احساسات اصولا به چشم میخورد (بالاخص در قسمتهای مربوط به پلیس سوئد) که این امر هم ریشه در جامعهشناسی آنها دارد که در موطنی تولد و رشد یافتهاند که حتی از منظر اساطیر و افسانهها به شدت با ما متفاوتاند و قانون حرف اول را در میانشان میزند.
همینطور مسالهی مهاجرین در این کشورها؛ در هر یک از فصول و قسمتها ما با انواع و اقسام ترکِدیارگفتهگان و کوچکردگان! با ملیتهای مختلف آشنا میشویم؛ اهالی بالکان، آمریکای جنوبی، اعراب و حتی چند ایرانی که در جایی یک از آنها به سختی و به هر قیمتی قصد گرفتن اقامت سوئد را دارد.
یک تشابه جالب در سریال
جالب و گفتنی است که در فصل دومِ سریال، تصویر باورپذیر و گویایی از یک نوع بیماری ارائه شده، هم داستان و هم ساخت فصل دوم مربوط به سالهای ۲۰۱۲ و۲۰۱۳ (و حول و حوش آن سالها) است که هنوز بیماری کرونا شیوع داده نشده بود! اما در اینجا مرضی شبیه به آن که انتقال سریعی دارد از طریق یک ویروس آزمایشگاهی سرایت پیدا میکند که بسیاری درگیر و قربانی میشوند؛ این هم پیشبینی تفکربرانگیزی است. در همین فصل و فصل پیش و بعدتر مدام نگرانیهای اهالی این کشورها در مورد محیط زیست و تاثیر آن در حال و برای نسلهای آینده هم به اشکال و عناوین مختلف مورد گفتوگو قرار میگیرد.
نگرانی برای تکثر سالمندان و پیران و رشد منفی جمعیت، دلواپسی برای نشو بالای بیکاری، بیم از بالا رفتنِ تعداد بیخانمانها و تشویش برای سرنوشتِ سربازان بازگشته از جنگهای نیابتی، دلهره برای تنهایی آدمها در جهان امروز و صدها نکته و معضل اجتماعی و خانوادگیِ ظریف ولی اندیشهبرانگیز که ما هنوز در آینهی جامعهی مقابلمان نمیبینیم و آنها در روزگار کمنور و خاکستریشان بهخوبی میفهمند و به دنبال راهکار آناند، در این سریال مطرح شده.
اما مهمترین و قابلذکرترین امری که باید -تاکید میکنم باید- تماشاگرِ این سریال بدان توجه کند مفهوم و جایگاهِ امرِ مهمِ «کرامت انسانی» است، آنچه در سرزمین ما به کل کمرنگ و شاید امروزه بیرنگ و بیمعنا شده؛ جایگاه انسان و گرامیداشتِ بودِ هر فرد در جوامع سازندهی این مجموعه امری است که ما را به غبطه وامیدارد؛ مسلماً فقیر و غنی، مهاجر و هموطن، سفید و سیاه یا این مفاهیم برای آنها نیز معنا دارد ولی آنچه از یک انسان در وهلهی اول اهمیت قرار میگیرد چه زن باشد، چه مرد، چه پیر چه جوان، چه سوئدی و دانمارکی چه مهاجر، چه یک روسپی، چه پیرمردی فرتوت، چه گناهکار و چه کسی که مرتکب اشتباهات فراوان شده و… جان انسان است که برای آن مردمان ارزشمند است. این هم گفتنی است و ذکر کردنی که بنا به همین دیدگاه جایگاه کودکان تا چه اندازه مهم و کلیدی جلوه میکند و ارزش زندگی و تلاش برای زیستن و خوب زیستن نسلهای آینده در صحنه به صحنه و سکانس به سکانس مجموعه ابراز میشود. (مثلاً در فصل یک سه فرزند کوچک مارتین را ما تا قسمت آخر -قسمت دهم- دقیق و از نزدیک نمیبینیم چرا که گمان آن میرود شاید قاتل زنجیرهای آنها را به قتل برساند اما ناگهان در لحظات پایانی دوربین روی صورت تکتک آنها زوم میکند و آنجاست که میفهمیم قرار نیست به کودکان آزاری برسد و تاوان اشتباه پدر -نسل قبل- با مرگ و نیست کودکان -نسل جدید- داده شود (و البته فرزندِ جوانی کشته میشود که مفهوم متفاوتی است و ربطی به کشتار کودکان ندارد.) یا جایی که همان قاتل زنجیرهای اتوبوس مدرسهای مملو از بچهها را میدزدد، پلیس این کشور و آن کشور و همهی اهالی توان بیش از حد میگذارند که هیچ آسیبی به کودکان نرسد) در همین بستر تماشای این سریال قویاً توصیه میشود به سریالسازان و فیلمسازانی که روح و روانِ دردمندِ تماشاگرِ ایرانی را با آسیب و شکنجه و کشتار کودکان بیش از بیش خدشهدار میکنند.
در مجموع «پُل» نهتنها یک مجموعهی خوشساخت، مهیج و ترغیب کردنی برای تماشا است بلکه مانیفست اگزیستانسیالیستیِ متفکرانهی است که به زبانِ ساده، گویا و همهفهم از شکوه و زیبایی هستی و جایگاه انسان سخن میگوید.
تماشای آنلاین سریال پُل در نماوا