مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

همچنان که فرنچایزهای غول‌آسا همه جنبه‌های دنیای سرگرمی‌ را تحت کنترل خود قرار می‌دهند، شما به‌آرامی متوجه قوانین می‌شوید. مارول هرگز از محدوده تولیدات PG-13 فراتر نمی‌رود. «بازی تاج و تخت» تا پایان کار هرگز خیلی از منبع اصلی خود دور نشد. «داستان ترسناک آمریکایی» همیشه «داستان سریال آبکی آمریکایی» خواهد بود، اما با خون و خون‌ریزی بیشتر.

اما فیلم انیمیشن «ویچر: کابوس گرگ» (The Witcher: Nightmare of the Wolf) که از ۲۳ اوت ۲۰۲۱ به نمایش درآمد، آن انتظارات را نادیده می‌گیرد. «کابوس گرگ» که پیش‌درآمد سریال «ویچر»، فرانچایز ترسناک-فانتزی جدید نتفلیکس است، هیچ شباهتی به آنچه احتمالاً طرفداران انتظار داشتند، ندارد و این نقطه قوت فیلم است.

این واگرایی را می‌توان در همه عناصر فیلم مشاهده کرد. این که فیلم‌های انیمیشن، فرنچایزهای زنده را دنبال کنند، غیرعادی نیست. اما این اتفاق معمولاً زمانی می‌افتد که منبع اصلی جای پای خود را به‌خوبی محکم کرده باشد، و اقتباس‌های انیمیشنی اگر هم درنهایت به نمایش درآیند، هرگز ضرورت تولید آن‌ها احساس نمی‌شود. سریال «ویچر» اصلاً هنوز در آن مسیر قرار نگرفته است. «کابوس گرگ» تنها دومین پروژه در جهان «ویچر» نتفلیکس است، که فصل اول آن در هشت اپیزود دسامبر ۲۰۱۹ پخش شد، و فصل دوم آن قرار است دسامبر امسال پخش شود. در‌واقع، «کابوس گرگ»، پیش از پخش فصل دوم و خیلی قبل‌تر از سریال «ویچر: ریشه خون» که پیش‌درآمد زنده «ویچر» است و تولید آن تازه شروع شده، به نمایش درآمد.

این نوع پروژه‌های انیمیشن اغلب طوری طراحی می‌شوند تا طرفدارانی که از این قالب خوششان نمی‌آید بتوانند آن‌‌ها را نادیده بگیرند. «کابوس گرگ» این‌طور نیست. فیلم در ۸۳ دقیقه، تماشاگران را با یکی از شخصیت‌های اصلی فصل ۲، وزمیر، مربی گرالت (که هنری کاویل در سریال «ویچر» نقش او را بازی می‌کند) آشنا می‌کند. نه‌تنها این، بلکه فیلم توضیح می‌دهد که ویچر چیست، «قانون شگفتی» چیست، و چرا خیلی بهتر از هشت اپیزود اول سریال زنده می‌توان از این شکارچیان هیولا متنفر بود.

همه این‌ها در نوع خود چشمگیر است، اما در مقایسه با مخاطرات هنری جسورانه‌ای که «کابوس گرگ» هنگام ساختن جهان، پی‌رنگ، و شخصیت‌های خود به آن تن می‌دهد، چیزی نیست. فیلم کوانگ ایل هان، کارگردان جنبه‌ای کاملا جدید از وزمیر (با صدای تئو جیمز) را به طرفداران نشان می‌دهد. کسانی که کتاب‌های «ویچر» نوشته آندری ساپکوفسکی خوانده‌اند یا با بازی ویدیویی «ویچر» آشنایی دارند، او را به‌عنوان پدربزرگ مهربان کائر مورهن، محل آموزش ویچرهای جوان می‌شناسند که در صورت نیاز می‌تواند یک ارتش را از پا درآورد. «کابوس گرگ» به‌جای این که از وزمیر یک شخصیت شیرین و با ثابت ترسیم کند، او را به‌عنوان یک افسونگرِ ازخودراضی و همیشه در حال پرسه زدن که دلش شکسته است، اما از دیگران پنهان می‌کند، به تصویر می‌کشد. فیلم همچنین به طرفداران، جنبه جدیدی از ویچرها نشان می‌دهد.

از مدت‌ها قبل مشخص بود که کائر مورهن زمانی مورد حمله قرار گرفت، نبردی که درنتیجه آن به‌جز وزمیر تمام ویچرهای تمام‌عیار از بین رفتند. این اتفاق در رمان‌ها و بازی‌ها فقط به‌طور گذرا اشاره می‌شود. در «کابوس گرگ» ماجرا به‌طور کامل بررسی می‌شود. فیلم نشان می‌دهد که دِگلان، استاد وزمیر (با صدای گراهام مک‌تاویش) عملاً روی انسان‌ها و اِلف‌ها آزمایش می‌کرد تا آن‌ها را به هیولا تبدیل کند. هیولاهای بیشتر به معنی مشاغل بیشتر برای ویچرها و پول بیشتر بود. در حقیقت، یک تراژدی شناخته‌شده در دنیا به حماسه‌ای تهوع‌آور از حرص و اصول اخلاقی مشکوک تبدیل می‌شود که مطابق با فرض این فرنچایز است. به تعبیر گرالت، «اگر قرار باشد بین یک شَر و شَر دیگر یکی را انتخاب کنم… ترجیح می‌دهم اصلاً انتخاب نکنم.»

اگر تنها دیدگاه طرفداران را مد نظر قرار دهیم، مطمئناً فیلم حفره‌هایی دارد. اگر با دقت به زمان‌بندی‌های تعیین‌شده در رمان‌ها و بازی‌ها دقت کنید، حمله به کائر مورهن بسیار عجولانه به نظر می‌رسد. و بعد این نکته که معلم وزمیر همیشه ویچر بارمین بوده است، نه دگلان. در کتاب‌ها، دگلان یک مسافر اسرارآمیز است که فقط یک بار از او به‌عنوان یک ویچر مهم نام برده می‌شود. اما درنهایت این تغییرات کوچک واقعاً اهمیتی ندارند. لورن اشمیت هیسریچ تهیه‌کننده سریال «ویچر» و فیلم انیمیشن «ویچر: کابوس گرگ»، نسخه جدید خود از این جهان را خلق می‌کند و تماشای فیلم واقعاً هیجان‌انگیز است.

از زمانی که هیسریچ وارد این جهان شده است، ما جزئیات زیادی درمورد این دنیای فانتزی وسیع کشف کرده‌ایم. ما دیدیم که چگونه ینفر (آنیا چالوترا) یک جادوگر شد. ما شاهد روزهای ازدست‌رفته سیری (فریا آلن) بین سقوط سینترا و پیدا کردن گرالت بودیم. ما سرانجام می‌دانیم که پیش‌داستان دل‌خراش وزمیر چیست و دقیقاً چرا او نسبت به اتهامات ویچری خود بسیار پدرانه برخورد می‌کند. هیسریچ و گروهش بارها و بارها تصمیمات خلاقانه‌ای گرفته‌اند که هم به لحن برداشت آن‌ها از این فرنچایز نزدیک است و هم داستان را گسترش می‌دهد. ممکن برخی از این تغییرات متنفر باشند، اما نتیجه یک دنیای مستحکم، سرگرم‌کننده و کامل است که خود را متعهد می‌داند با روش‌های جدید و جالب به بزرگ‌ترین پرسش‌ها درمورد این داستان پاسخ دهد.

حتی دلخوری از تغییر جهانی که ساپکوفسکی در داستان‌های خود خلق کرد، کمی احمقانه به نظر می‌رسد. ساپکوفسکی همیشه به‌طور تکان‌دهنده‌ای در مورد کار خود پذیرا بوده است. او در ۱۹۹۷ حقوق رمان‌های خود را برای ساخت یک بازی ویدئویی فروخت. بیست سال بعد، ساپکوفسکی در مصاحبه با یوروگیمر فاش کرد که خیلی از بازی‌های ویدئویی خوشش نمی‌آمد و فقط به خاطر پول با قرارداد اقتباس از کتاب‌های خود موافقت کرد. او گفت: «آنچه من از یک اقتباس انتظار دارم یک بسته بزرگ پول است. فقط همین.»‌ وقتی خالق این جهان چنین نظری دارد، یعنی همه‌چیز آزاد است

استفاده از چرخش‌های پرهیجان و عبور از محدودیت‌های مربوط به اقتباس، بسیار جالب‌تر از تکیه محض به منبع اصلی است. این یک داستان پرهیجان است که در آن هیولاها اغلب انسانی‌تر از انسان‌ها رفتار می‌کنند و با آنچه شاعران سروده‌اند مثل قانون رفتار می‌شود. پروژه‌هایی که با موضوع این داستان ساخته می‌شوند باید بازتاب طرز فکرِ دور از قاعده آن باشند. این دقیقاً همان کاری است که کوانگ ایل هان و بو دمایو نویسنده فیلمنامه انجام می‌دهند. «کابوس گرگ» به تمام معنی یک سواری پرهیجان است و ازاین‌جهت باید به آن احترام بگذارید.

منبع: دسایدر (کایلا کاب)

گفت‌وگو با کوانگ ایل هان کارگردان «ویچر: کابوس گرگ»

در خلاصه داستان رسمی فیلم «ویچر: کابوس گرگ» آمده است: «دنیای “ویچر” در این فیلم انیمیشن گسترش می‌یابد: قبل از گرالت، مربی او وزمیر بود – یک ویچر جوان ماجراجو که از زندگی فقیرانه فرار کرد بود تا برای سکه، هیولاها را بکشد، اما وقتی یک هیولای جدید عجیب و غریب در نظام پادشاهی وحشت ایجاد می‌کند، وزمیر خود را در یک ماجراجویی ترسناک می‌بیند که او را وادار به رویارویی با شیاطین گذشته خود می‌کند…»

تایلر تریز سردبیر کامینگ‌سون با کوانگ ایل هان کارگردان «ویچر: کابوس گرگ» درمورد وزمیر به‌عنوان یک شخصیت، توازن بین صحنه‌های اکشن و عاشقانه در فیلم، و سخت‌ترین قسمت‌ها برای کارگردانی صحبت کرد.

وزمیر شخصیت جالبی است. از نگاه شما چه نکته برجسته‌ای در وزمیر بود که او را به یک شخصیت اصلی جالب در داستان تبدیل کرد؟

وزمیر به‌عنوان شخصیت اصلی انتخاب شد چون او معلم گرالت در سریال «ویچر» است، اما وزمیر خودش به یک ویچر تبدیل نشد. بنابراین می‌توانید در «کابوس گرگ» گذشته وزمیر را و چگونگی یکی شدن راه گرالت با او را ببینید. باید محیطی که گرالت را ساخت و دلایل تبدیل گرالت به گرالت را توضیح داد. درواقع، زندگی وزمیر عنصری برای توضیح آن است و به همین دلیل او به‌عنوان قهرمان انیمه جدید انتخاب شد.

فیلم به خاطر این پیش‌داستان، خیلی خوب است، و عمیقاً نشان می‌دهد که بدنامی ویچرها از کجا ریشه می‌گیرد. این که فیلم شما چنین عمق و داستان مهمی را به فرنچایز اضافه کرد، چقدر هیجان‌انگیز است؟

گسترش این جهان و عمق بخشیدن به آن بسیار مهم است. وقتی یک قطعه اصلی دارید و آن را به یک سریال درام یا سایر اشکال هنری تبدیل می‌کنید، قطعاً قسمت‌های خاصی از دست می‌رود. وقتی قسمت‌های مفقودشده نشان داده می‌شود، برای تماشاگران سؤال ایجاد می‌شود و وقتی این اتفاق می‌افتد، سطح تمرکز آن‌ها پایین می‌آید. انیمه «کابوس گرگ» درواقع واسطه‌ای برای تکمیل آن است.

فیلم صحنه‌های اکشن فوق‌العاده خوبی دارد. صحنه‌های خاصی بود که کارگردانی آن‌ها بسیار دشوار باشد؟

صادقانه بگویم، کل کار کاملاً چالش‌برانگیز بود، به‌ویژه صحنه‌های اکشن. دشوارتر از همه به تصویر کشیدن احساسات بود. این که شخصیت شما در لحظه‌ای خاص حسی خاص دارد، و حالا شما به‌نوعی اکشن دارید که باید آن حس را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشد. این سخت‌ترین و چالش‌برانگیزترین بخش در فرایند کار است. صحنه‌های اکشن نباید فقط خشونتی باشد که بر مبنای جریان ذهنی شخصیت نشان داده می‌شود، یا بدون هیچ هدف مشخص باشد، بلکه باید یک هنر باشد که در آن شخصیت با احساسات خود مبارزه کند. نشان دادن آن با ناخودآگاه، چیزی بود که بیشترین چالش را با آن داشتم. باید اطمینان پیدا می‌کردم که عناصر زیادی در دسترس است تا تماشاگر بتواند احساسات پشت آن را نیز حس کند. به‌ویژه، خلق صحنه‌های سنگین احساسی بخش‌های پایانی فیلم بسیار دشوار بود.

فیلم در کنار اکشن، یک داستان عاشقانه واقعاً تکان‌دهنده را نیز روایت می‌کند. چگونه بین این دو مورد توازن برقرار کردید؟

«کابوس گرگ» تمرکز زیادی بر زندگی وزمیر دارد. حتی صحنه‌های اکشن نیز بخشی از زندگی وزمیر است. وقتی اولین بار تولید پروژه را به عهده گرفتم، با بو دمایو نویسنده فیلمنامه صحبت کردم و گفتم که ما باید عناصر عاشقانه بیشتری به داستان اضافه کنیم. او مخالف بود و اعتقاد داشت که این کار خط داستانی را تضعیف می‌کند، اما من هنوز معتقدم که داستان عاشقانه فیلم می‌توانست وزن بیشتری داشته باشد. بااین‌حال، تا حد زیادی بر همان داستان عاشقانه‌ای که داشتیم تمرکز کردم تا بین دو عنصر تعادل برقرار شود.

تماشای این فیلم در نماوا