مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

یک ماه قبل از شروع فیلمبرداری «ریکاردو بودن» (Being the Ricardos)، فیلمی درباره ازدواج پرتلاطم زوج بااستعداد لوسیل بال و دزی آرناز، نیکول کیدمن و خاویر باردم ناامیدانه تلاش می‌کردند از بازی در نقش این دو نفر شانه خالی کنند.

ازآنجایی‌که هر دو خارج از ایالات متحده بزرگ شدند – کیدمن در استرالیا و باردم در اسپانیا – هیچ‌یک از بازیگران هنگام امضای قرارداد خود با فیلم آرون سورکین از این که برنامه «من عاشق لوسی‌ام» چقدر پرطرفدار بود اطلاعی نداشتند. وقتی خبر انتخاب کیدمن و باردم به‌عنوان بازیگران نقش‌های بال و آرناز منتشر شد، برخی از آن طرفداران در رسانه‌های اجتماعی انتخاب آن‌ها را مورد تمسخر قرار دادند و گفتند کیدمن نه به‌اندازه کافی شبیه بال است و نه ضربه‌های کمدی او را دارد؛ دیگران ابراز نگرانی کردند که باردم مثل آرناز کوبایی نیست و گفتند این نقش باید به بازیگری از آمریکای لاتین برسد. در فوریه ۲۰۲۱، کیدمن و باردم وقتی با وظیفه‌ای که در پیش داشتند رودررو شدند، یعنی تسلط بر ویژگی‌های شخصیتی پیچیده این زوج در زندگی واقعی و همچنین شخصیت‌های کمدی محبوب آن‌ها، لوسی و ریکی ریکاردو، وحشت کردند، آن هم در شرایطی که قرار بود فیلم در لس آنجلس و در بحبوحه همه‌گیری کرونا فیلمبرداری شود.

خاویار باردم و نیکول کیدمن در «ریکاردو بودن»

باردم درمورد برنامه «من عاشق لوسی‌ام» که در اوج خود هر هفته در ایالات متحده ۶۰ میلیون بیننده داشت، می‌گوید: «من از این که چقدر برنامه پرطرفداری بود، اطلاعی نداشتم.» او توضیح می‌دهد آرناز را بیشتر به خاطر کارش به‌عنوان موسیقیدانی که با خاویر کوگات، هنرمند اسپانیایی کار می‌کرد، می‌شناخت. یک نسخه زیرنویس‌دار از «من عاشق لوسی‌ام» در اسپانیا پخش می‌شد، اما باردم هرگز آن را ندید. او می‌گوید: «وقتی واقعاً شروع به کنکاش درباره او کردم، هر چه عمیق‌تر می‌شدم، بیشتر متوجه می‌شدم که برنامه آن‌ها چقدر نمادین بود… به خودم می‌گفتم، “گندش بزنند.”»

کیدمن نیز می‌گوید: «گندش بزنند، ما چه کار کردیم؟ من ترسیده بودم.»

در ابتدا، کیدمن و باردم کارگزاران خود را فرستادند تا آن‌ها را از فیلم خارج کنند. تاد بلک، تهیه‌کننده که از کارگزاران دو بازیگر خواست اجازه ندهند از پروژه خارج شوند، می‌گوید: «پیش خودم گفتم، “اوه، خدای من، همه‌چیز دارد خراب می‌شود.”» بعد بازیگران از طریق زوم با سورکین جلسه گذاشتند و از او خواهش کردند تولید فیلم را یک سال به تعویق بیندازد. سورکین درمورد به تأخیر انداختن پروژه ۴۰ میلیون دلاری «ریکاردو بودن» تحقیق کرد، اما آمازون توزیع‌کننده او که مشتاق بود در دوران همه‌گیری به درخواست‌های مختلف برای تولید محتوا پاسخ بدهد، می‌خواست فیلم در اسرع وقت جلو برود و همگام‌سازی مجدد تقویم‌ شلوغ تولیدات خود را دلهره‌آور می‌دید. سورکین یک روز بعد با این خبر که فیلمبرداری از ۲۹ مارس آغاز خواهد شد، پیش بازیگرانش بازگشت. کیدمن به یاد می‌آورد: «وای، نه. وای، نه. ما عملاً باید این کار را انجام دهیم.»

حالا یک روز شنبه در اوایل ماه دسامبر است، چند شب قبل از اولین نمایش «ریکاردو بودن» در لس آنجلس؛ و باردم و کیدمن روی یک کاناپه در استودیویی هستند، تنها در چند قدمی جایی که زوجی که نقش آن‌ها را بازی می‌کنند، نام خود را در تاریخ سرگرمی را ثبت کردند. آن‌طرف بلوار کاونگا یک ساختمان آجری خاکستری (که اکنون متعلق به رد استودیوز است) قرار دارد که اکثر ۱۸۰ اپیزود برنامه «من عاشق لوسی‌ام» در آن تولید شد. این مجموعه همچنین زمانی محل دزیلو پروداکشنز، استودیوی تلویزیونی پیشگام بال و آرناز بود که در مقطعی بزرگ‌ترین شرکت تولیدات مستقل صنعت بود و در آن تعدادی از سریال‌های محبوب دهه ۱۹۶۰ مانند «مأموریت: غیرممکن»، «منیکس» و «پیشتازان فضا» شکل گرفت.

سه بحران در یک هفته

کیدمن ۵۴ ساله و باردم ۵۲ ساله که هر کدام برنده اسکار و چند بار نامزد شده‌اند، با وجود ترس‌هایشان، نقش‌آفرینی‌هایی را ارائه داده‌اند که فراتر از انتظارات است. آن‌ها به تصاویر سیاه و سفید محبوب بال و آرناز به‌عنوان چهره‌های محبوب برنامه «من عاشق لوسی‌ام» رنگ و ظرافت بخشیده‌اند و فیلم را کاملاً در بحث‌های اسکار امسال قرار داده‌اند. «ریکاردو بودن» از ۱۰ دسامبر در سینماهای آمریکا روی پرده رفت و از ۲۱ دسامبر در آمازون پرایم پخش شد

داستان فیلم در یک هفته تولید «من عاشق لوسی‌ام»، بین دورخوانی متن در دوشنبه و ضبط برنامه با حضور تماشاگران در جمعه می‌گذرد، اما شیوه شگفت‌انگیزی را روایت می‌کند که دو غربیه ازدواج‌کرده، یک زن سفیدپوست از طبقه کارگر و یک مهاجر کوبایی-آمریکایی، یک سریال کمدی محبوب را ابداع کردند. سورکین به‌عنوان یک نویسنده، فشرده کردن زمان را دوست دارد و فیلمنامه‌ او سه بحرانی را که این زوج در دهه ۱۹۵۰ با آن مواجه شدند، در یک هفته خلاصه می‌کند – وقتی والتر وینچل، ستون‌نویس نشریات خاله‌زنکی، بال را به کمونیست بودن متهم کرد؛ وقتی آن‌ها با سی‌بی‌اس و فیلیپ موریس، اسپانسر برنامه بر سر این که اجازه بدهند لوسی ریکاردو در سریال باردار باشد، درگیر شدند، چرا که بال خودش در زندگی واقعی باردار بود؛ و وقتی یک مجله زرد عکس‌های آرناز با زن دیگری را چاپ کرد.

خاویار باردم و نیکول کیدمن در «ریکاردو بودن»
خاویار باردم و نیکول کیدمن در «ریکاردو بودن»

در فیلم، بال و آرناز برنامه را با همکاری ویلیام فراولی (جی کی سیمونز)، بازیگر نقش فِرِد در «من عاشق لوسی‌ام»، ویوین ونس (نینا آریاندا)، بازیگر نقش اتل، جس اوپنهایمر (تونی هیل) سرپرست نویسندگان و مدلین پیو (عالیه شوکت) و باب کارول جونیور (جیک لیسی) نویسندگان برنامه تولید می‌کنند.

ساخت «ریکاردو بودن» حدود ۲۵ سال طول کشید. در ۱۹۹۵ و درحالی‌که چند سال از مرگ این زوج می‌گذشت (آرناز در ۱۹۸۶ درگذشت و بال در ۱۹۸۹ از دنیا رفت)، بلک که چند فیلم تلویزیونی تهیه کرده بود و در حال تثبیت خود در هالیوود بود، ابتدا با خانواده تماس گرفت تا درباره حقوق یک فیلم درمورد ازدواج آن‌ها تحقیق کند. بلک می‌گوید: «آن‌ها یک زوج واقعاً نمادین با یک برنامه تلویزیونی موفق هستند و هیچ راهی نیست که شما نتوانید بگویید، “وای، وقتی دوربین‌ها روشن نبودند، چه اتفاقی می‌افتاد؟ وقتی با هم دعوا می‌کردند و باید نمایش را اجرا می‌کردند؟ هیچ راهی نیست که فیلمی در آن نباشد.”»

در آن زمان به بلک گفته شد که فرزندان این زوج، لوسی و دزی آرناز جونیور، آماده دیدن یک فیلم درباره پدر و مادر خود نیستند. تقریباً ۲۰ سال بعد، در ۲۰۱۵، بلک دوباره تلاش کرد، این بار با جنا بلاک – در آن زمان معاون بخش فیلم و تلویزیون اسکیپ آرتیستز، شرکت تولید فیلم بلک که پایان‌نامه ارشد خود در کالج ولزلی را درباره بال نوشته بود – و درحالی‌که حالا چند فیلم‌ مهم مبتنی بر واقعیت مانند «در جست و جوی خوشبختی» و «آنتوان فیشر» در رزومه داشت. در آن زمان، لوسی آرناز به‌تازگی فیلم مستند «لوسی و دزی: یک فیلم خانگی» درباره پدر و مادرش ساخته بود. بلاک که یکی از مدیران تولید «ریکاردو بودن» است، می‌گوید: «وقتی آرناز تهیه‌کنندگان فیلم را ملاقات کرد، آماده همکاری بود. آنچه پروژه را به کار انداخت شانس، مناسبت زمانی، دانش و اشتیاق بود.» خانواده قرارداد را امضا کرد و نام هر دو فرزند به‌عنوان مدیر تولید در تیتراژ فیلم ذکر شده است.

تهیه‌کنندگان به مأموریت بعدی خود روی آوردند، تحقیق درمورد داستان و قانع کردن سورکین که احساس می‌کردند برای به عهده گرفتن پروژه حساسیت درستی دارد و او را با کتاب‌ها، مطالب و فیلم‌های ویدئویی که بلاک گردآوری کرده بود، پر کردند.

آرون سورکین، خاویار باردم و نیکول کیدمن در پشت صحنه «ریکاردو بودن»
آرون سورکین، خاویار باردم و نیکول کیدمن در پشت صحنه «ریکاردو بودن»

روند کاری سورکین قبل از امضای یک پروژه معمولاً به این صورت است که ماه‌ها آن را بررسی می‌کند. او می‌گوید: «مثل یک بازیکن بیسبال که دنبال یک ضربه مناسب است، من دنبال این هستم که آیا شانسی برای نوشتن یک فیلمنامه خوب دارم؟ آیا این امکان‌پذیر است؟» سورکین و بلک در یک مقطع که نویسنده و کارگردان آن را یک «نامزدبازی» ۱۸ ماهه می‌نامد، چند بار همدیگر را ملاقات کردند و تهیه‌کننده در هر جلسه داستانی متفاوت را درباره این زوج بیان کرد. سورکین می‌گوید: «اولین موردی که او به من گفت این بود که لوسی به کمونیست بودن متهم شد بود که من نمی‌دانستم. هر چه بیشتر درباره آن‌ها مطالعه می‌کردم و این که واقعاً کی بودند و رابطه آن‌ها چگونه بود … احساس می‌کردم صحنه‌هایی هست که می‌خواهم بنویسم.»

در اوت ۲۰۱۷، تد هوپ، مدیر وقت آمازون، فیلم را بر مبنای نقل شفاهی سورکین و مشارکت کیت بلانشت خریداری کرد (بلانشت بعداً به دلیل اختلاف نظر درمورد مسائل خلاقانه کنار رفت). سورکین بعد از این که بلک نسخه کامل‌نشده فیلم او «محاکمه شیکاگو ۷» در ۲۰۲۰ را دید که بعداً شش نامزدی اسکار ازجمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را به دست آورد، از نویسنده فیلمنامه به نویسنده و کارگردان «ریکاردو بودن» تبدیل شد.

سورکین در انتخاب بازیگران نقش بال و آرناز کمتر به پیدا کردن کپی برابر اصل شخصیت‌های سریال کمدی این دو علاقه داشت و بیشتر به دنبال بازیگرانی بود که بتوانند ضربات احساسی پیچیده فیلم را حمل کنند.

شخصیت بال در فیلم – هم‌زمان یک زن تاجر مقتدر با ‌زبانی تند و یک همسر پرحسرت و بیمناک که تلاش می‌کند زندگی خانوادگی‌اش با سعادت خانگی که او و آرناز روی پرده به تصویر می‌کشند، برابری کند – ممکن است برای تماشاگرانی که او را بهتر از همه با نقش لوسی ریکاردو حواس‌پرت می‌شناسند، ناآشنا باشد.

کیدمن می‌گوید: «همه لوسی را می‌شناسند. او به‌عنوان یک کمدین به بخشی از تاریخ ما تبدیل شده است. همان‌طور که ابوت و کاستلو هستند، لوسیل بال هم هست. شما حس آن دلقک زنانه را دارید، اما مثل خیلی از کمدین‌ها، آن‌ها آدم‌های بامزه‌ای نیستند؛ روی بامزه بودن کار می‌کنند. این آدم‌ها سخت تلاش کردند چیزی خنده‌دار بسازند تا بتوانیم همه بخندیم. برای این کار جانشان درآمد. روحشان را دادند تا ما را بخندانند.»

آنچه بال واقعاً از هالیوود می‌خواست چیزی بود که کیدمن از مدت‌ها پیش می‌خواست، این که به‌عنوان یک بازیگر دراماتیک جدی گرفته شود. کیدمن می‌گوید: «او می‌خواست یک ستاره سینما باشد. او هرگز به آنجا نرسید و این به‌نوعی غم‌انگیز است، اما شکست‌های او به موفقیت‌هایش تبدیل شد، چیزی که برای من قابل درک است.» اگرچه کیدمن در ۱۹۹۵ با بازی در یک کمدی سیاه، «برایش مردن» به کارگردانی گاس ون سنت که در آن نقش یک گوینده خبر قاتل را بازی می‌کند، به موفقیت رسید، اما بیشتر به خاطر کارش در فیلم‌های سنگین مانند «ساعت‌ها» که برای بازی در نقش ویرجینیا وولف برنده جایزه اسکار شد و سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» تولید اچ‌بی‌او که به خاطر بازی‌ در نقش یک قربانی همسرآزاری، جایزه‌ امی را برد، شناخته می‌شود. کیدمن می‌گوید بازی در نقش یک کمدین پیشرو برای او وسوسه‌انگیز و جدید بود. کیدمن می‌گوید: «بله، می‌توان کاری کرد که مردم گریه کنند، اما خنداندن مردم عالی است. وقتی شروع کردم به انجام کمدی‌ فیزیکی کردم و سعی کردم مثل او حرف بزنم، وقتی بالاخره شکل گرفت، احساس رضایت می‌کردم و بعد نمی‌خواستم این کار را متوقف کنم. من از ۱۴ سالگی در این صنعت کار می‌کنم. این اولین است.»

باردم اولش کلاً دروغ گفت

در انتخاب آرناز، باردم نیز اولین بازیگری نبود که نقش به او پیشنهاد شد. تهیه‌کنندگان ابتدا به سراغ یک بازیگر برزیلی رفتند، اما با توجه به این که زبان مادری او پرتغالی و زبان آرناز اسپانیایی بود، بخش انتخاب بازیگر آمازون این گزینه را رد کرد؛ تهیه‌کنندگان بعدی به سراغ یک بازیگر آمریکایی گواتمالایی رفتند که در دسترس نبود. سورکین می‌گوید: «شخصیت دزی خیلی مشکل بود، چون ما باید دزی را در فیلم دوست داشته باشیم، حتی با این که او قلب لوسی را می‌شکند. او نمی‌تواند یک عروسک خیمه‌شب‌بازی باشد.» باردم می‌گوید به خاطر خوش‌بینی و انرژی آرناز این نقش را تعقیب می‌کرد. او می‌گوید: «جز این که دیوانه‌وار عاشق او شوید، کاری از دستتان برنمی‌آید؛ سرگرم شدن توسط او، مسحور شدن توسط او، ویژگی‌های جسمانی او، شوخ‌طبعی او، مهارت‌های او، موسیقی او. مثل این که دنیا را در یک دست داشت.»

نیکول کیدمن در «ریکاردو بودن»

سورکین می‌گوید باردم در اولین دیدارش با او از طریق زوم، کلاً دروغ گفت. «از او پرسیدم، “هی، گوش کن، نه این که قرارداد تو را به هم بزند، فقط از روی کنجکاوی سؤال می‌کنم، تابه‌حال گیتار در دست گرفته‌ای؟” و او گفت: “من از پنج سالگی گیتار می‌زدم.” “و تا حالا درام زدی؟” “من متخصص سازهای کوبه‌ای هستم، بخصوص کنگا.” “اگر از همسرت بپرسم که تو رقصنده خوبی هستی، او چه می‌گوید؟” “پسر، من عاشق رومبا هستم؟! من می‌توانم در کلاس رومبا درس بدهم.” او همه این‌ها را دروغ گفت، اما سه ماه بعدی قبل از این که فیلمبرداری شروع شود، روی آن کار می‌کرد. وقتی سر صحنه حاضر شد، همه این کارها را خوب انجام می‌داد.»

باردم کونگا را با والفردو ریس جونیور، نوازنده پرکاشن شیکاگو و سانتانا تمرین کرد، در یک نقطه آن‌قدر با هیجان درام زد که دستش را برید و مجبور شد بین برداشت‌ها روی آن یخ بگذارد. کیدمن می‌گوید: «او قبل از بیشتر برداشت‌ها می‌رقصید. من تندتند این طرف و آن طرف می‌رفتم و سیگار می‌کشیدم و او می‌رقصید.» (برای بازآفرینی آن دوران، درمجموع ۳۰۰۰ سیگار گیاهی غیر سمی در صحنه فیلمبرداری مصرف شد، حتی برخی از آن‌ها توسط یک ماشین «دود می‌شدند» تا برای زیرسیگاری‌ها خاکستر تولید شود.)

مانند آرناز، باردم به‌عنوان یک بازیگر اسپانیایی‌زبان به هالیوود آمد و امیدوار بود لهجه و پیشینه‌اش او را تعریف نکند. باردم می‌گوید: «این انرژی کسی است که باید آن را نشان بدهد و به همه بفهماند که فقط به دلیل این که یک خارجی است لازم نیست در یک جعبه گذاشته شود.» باردم در این کار بسیار موفق بوده است – پس از حضور در بیش از ۱۰ فیلم اسپانیایی، او ابتدا با بازی در نقش رینالدو آرناس، شاعر کوبایی در فیلم «پیش از آن که شب فرا برسد» (۲۰۰۰) در سطح بین‌المللی به شهرت رسید و در نتیجه اولین بازیگر اسپانیایی بود که نامزد جایزه اسکار شد. او بعداً برای بازی در نقش یک آدمکش حرفه‌ای ترسناک در فیلم برادران کوئن، «جایی برای پیرمردها نیست» (۲۰۰۷)، اولین بازیگر اسپانیایی بود که برنده اسکار شد.

من با لهجه اسپانیایی‌ نمی‌توانم کوبایی باشم؟

باردم می‌گوید: «من به‌اندازه کافی خوش‌شانس بودم که در یک صنعت فیلمسازی که فراتر از صنعت فیلم اسپانیا است، حضور داشته باشم. دزی آرناز بودن در ایالات متحده دهه ۵۰ چیز دیگری بود. انگار که او یک بیگانه بود. چیزی بسیار منحصربه‌فرد بود، به‌خصوص وقتی شما با یک نماد آمریکایی ازدواج کرده‌اید. مردم واقعاً به خاطر آنچه بود به او احترام نمی‌گذاشتند.»

وقتی از باردم درمورد این انتقاد که نقش آرناز باید به یک بازیگر آمریکایی لاتین داده می‌شد، سؤال می‌کنیم، او به‌وضوح برای این پرسش آماده است و آن را موردی می‌بیند که اغلب ناعادلانه درمورد بازیگرانی مطرح می‌شود که انگلیسی‌زبان دوم آن‌هاست. باردم می‌گوید: «من یک بازیگر هستم و این کاری است که برای امرار معاش انجام می‌دهم: این که سعی کنم آدم‌هایی باشم که نیستم. با مارلون براندو در نقش ویتو کورلئونه چه کنیم؟ با مارگارت تاچر با بازی مریل استریپ چه کنیم؟ دنیل دی لوئیس در نقش لینکلن؟ چرا این بحث درمورد کسانی که لهجه دارند مطرح می‌شود؟ شما لهجه خود را دارید. این جایی است که به آن تعلق دارید. معضل اینجاست. چرا این بحث درباره آدم‌های انگلیسی‌زبان نمی‌شود که در کارهایی مثل “آخرین دوئل” بازی می‌کنند، جایی که قرار است در قرون وسطی، فرانسوی باشند؟ آن اشکال ندارد، اما من با لهجه اسپانیایی‌ نمی‌توانم کوبایی باشم؟ منظور من این است که اگر می‌خواهیم قوطی کرم‌ها را باز کنیم، برای همه باز کنیم. نقش به من رسید و چیزی که با اطمینان می‌دانم این است که هر چه دارم به خاطر آن می‌گذارم.»

بعداً در گفت‌وگو، باردم دوباره این بحث را پیش کشید. «می‌خواستم درمورد سؤال معروف چیزی اضافه کنم. همه ما نباید اجازه دهیم کسی نقش هملت را بازی کند، مگر این که در دانمارک به دنیا آمده باشد.» یک روز پس از مصاحبه، باردم هنوز به آن سؤال فکر می‌کند و چیز دیگری را که می‌خواست درباره آن موضوع بگوید ایمیل می‌کند. به نظر می‌رسد او نه‌تنها درمورد حذف خود، بلکه حذف دیگران بیشتر فکر کرده است. او در این ایمیل می‌گوید: «من می‌دانم صداها و داستان‌های زیادی هست که کمتر بازنمایی می‌شود، درحالی‌که باید گفته شود و ما باید درمجموع بهتر کار کنیم تا دسترسی و فرصت‌ها برای داستان‌ها و داستان‌نویسان آمریکای لاتین بیشتر فراهم شود.»

کیدمن و باردم مانند همتایان خود در فیلم، هنرمندان پرکاری هستند که با هنرمندان دیگر ازدواج کرده‌اند، کیدمن با کیت اربن، خواننده و ترانه‌‌سرای موسیقی کانتری و باردم با پنه‌لوپه کروز، بازیگر.

خاویار باردم در «ریکاردو بودن»

کیدمن که چهار فرزند دارد، می‌گوید: «وقتی اولین بار فیلمنامه را خواندم، چیزهای زیادی در آن دیدم که با آن ارتباط برقرار کردم. احساس تلاش برای به نتیجه رساندن یک ازدواج، سبک و سنگین کردن میل به بچه‌دار شدن، من می‌خواهم دوران کاری داشته باشم، اما می‌خواهم خانه هم داشته باشم و بعد ایده زوجی که عمیقاً از هم محافظت می‌کنند. من با آن ارتباط برقرار می‌کنم و آن را درک می‌کنم.»

وقتی فیلم تقریباً تمام شد، کیدمن کاری کرد که قبلاً هرگز در فیلمی انجام نداده بود و خواست یک نمایش آزمایشی برگزار شود. او می‌گوید: «من فقط نمی‌خواستم تنها بنشینم و فیلم را در سینما ببینم. بخش دیگر این معادله تماشاگر است.» او که با اربن در نمایش فیلم در لس آنجلس حاضر شده بود، حفره‌ای را در شکم خود احساس کرد. کیدمن می‌گوید: «آرون را دیدم که سیگار می‌کشید و ظاهرش جوری بود که انگار قرار است غش کند. به خودم گفتم، “یک فاجعه است.” اما بعد شنیدم که مردم می‌خندند. مردم می‌‌خندیدند!»

کیدمن در پایان درباره بال و آرناز می‌گوید: «ما آن‌ها را دوست داریم، این دو نفر را و نه در حدی که نقایص و جنبه انسانی آن‌ها را نشان ندهیم. این چیزی است که احساس می‌کنم فیلم بیش از همه است – انسانی است.»

منبع: هالیوود ریپورتر (ربکا کیگن)

تماشای فیلم «ریکاردو بودن» در نماوا