مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال جنایی اتریشی-آلمانی «قله پاگان» (ستیغ کفر – Der Pass /Pagan Peak) با الهام از فصل اول سریال دانمارکی-سوئدی «پل» (۲۰۱۱-۲۰۱۸) ساخته شد، سریالی که موفقیت آن زمینهساز تولید مجموعههای تلویزیونی، با مضمون مشترک در سراسر دنیا شد.
«ستیغ کفر» که ماجرای آن عمدتاً در منطقه مرزی اتریش و آلمان از ترانشتاین تا سالزبورگ روی میدهد، یک تریلر جذاب است که با دور نشدن از پیشفرض فوقالعاده محبوب یک داستان جنایی که در مرز دو کشور اتفاق میافتد، فضایی پرتنش، هرچند آشنا خلق میکند، اما عناصر داستانی سریال بهقدری منحصربهفرد است که تماشاگر را تا پایان مجذوب نگه میدارد.
وقتی جسدی که به شکلی وحشتناک صحنهسازی شده است، در یک گردنه کوهستانی در کوههای آلپ در نزدیکی مرز آلمان و اتریش پیدا میشود، دو کارآگاه از هر دو طرف برای تحقیق فراخوانده میشوند. آنها نهتنها از دو کشور مختلف هستند، بلکه در حرفه خود دنیاهایی متفاوت دارند… کارآگاه آلمانی، الی اشتوکر (یولیا ینتش) این پرونده را بهعنوان اولین چالش واقعی دوران کاری خود پذیرفته است، درحالیکه همتای اتریشی او، گیدیون وینتر (نیکلاس اوفچارک) خسته و دلزده است و به نظر میرسد هر نوع جاهطلبی را از دست داده است. آنها بهزودی صحنههای جرم بیشتری را با قربانیانی کشف میکنند که شکل نمادین قرار دادن جنازه آنها یادآور آیینهای بتپرستی است و قاتل سریالی از نقاب کرامپوس (یک شخصیت افسانهای شاخدار که “نیمه بز، نیمه دیو” توصیف میشود) بهعنوان لباس مبدل استفاده میکند.
سریال تأکید زیادی بر حال و هوا و لحن دارد، اما بهنوعی ضربآهنگ مناسب را نیز پیدا میکند. داستان هرگز ثابت نمیماند، بلکه تنها از منظری کمی متفاوت دیده میشود تا وقتی به مهمترین بازیگرانش محدود شود.
ترکیب دو کارآگاه با روشهای بسیار متفاوت، چیز جدیدی نیست، بهخصوص در این سریالها که دشواری تحقیق درباره یک قتل به دلیل قرار گرفتن جنازه در مرزها – در این مورد، مرز آلمان و اتریش – پیچیده میشود. وینتر با موی جوگندمی و ظاهری آشفته به فردی تسخیرشده میماند که روز را بهسختی به شب میرساند. گذشته تاریک او همیشه در تعقیب اوست و اغلب تهدیدی برای تحقیقات است. در مقابل، الی اعتمادبهنفس دارد و تمرکزش به دست آوردن نتیجه درست، بهخصوص که اولین بار است یک تحقیق را کنترل میکند. تا اینجا، پیشفرض داستان آشناست، اما هر دو بازیگر اصلی بهاندازهای جذابیت دارند که موقعیت، بهجای تکراری بودن، خوشایند به نظر میرسد. در شرایطی که پرونده بهطور فزایندهای جنبهای شخصی برای دو کارآگاه پیدا میکند، به هر دوی آنها فضای کافی برای توسعه داده میشود.
درحالیکه حاشیه سیاسی بین کشورهای دو کارآگاه، بهاندازه دیگر سریالهای مشابه، برجسته نیست، به لحاظ تغییر دنیاها و عبور از مرزها، تنش همچنان حس میشود. یکی از اولین صحنههای سریال، پیدا شدن اجساد گروهی از پناهندگان در یک کامیون رهاشده را نشان میدهد – نفوذی به دنیای واقعی در سریالی که زمان زیادی را صرف تمرکز بر پیامدهای اساطیر سنتی میکند. جستجوی اولیه برای به دام انداختن یک قاتل که در مسیر آیین بتپرستی حرکت میکند، بهزودی جای خود را به اسطورههای خاصتری مانند کرامپوس و بعد به چیزی کاملاً متفاوت میدهد، اما ساختار هر نوع بازنمایی تا حد امکان معقول است، بهطوریکه هیچ عنصری برای منحرف کردن یا فریب دادن تماشاگر طراحی نشده است. درواقع، «ستیغ کفر» هویت قاتل را نسبتاً زود فاش میکند، به این معنی که سریال زمانی را به کشف روشهای پلیس و قاتل اختصاص میدهد.
«ستیغ کفر» که از ۲۵ ژانویه ۲۰۱۹ از اسکای دویچلند به نمایش درآمد، واقعاً هر ذره تنش و خوف را بهزور از لوکیشن کوهستانی خود میگیرد و بهکرات از محیط پوشیده از برف و درختان سر به فلک کشیده، برای خلق فضای شوم بهره میبرد. این رویکرد به ایجاد لحن عبوس و گرفته سریال کمک زیادی میکند – آدمها در یک چشمانداز وسیع و به شکل کورکنندهای سفید که به مقیاس تولید نیز بسیار میافزاید، در قاب دوربین، کوچک ترسیم میشوند. نماهای هوایی تماشایی، اما بیروح و فراگیر، واقعاً بر میزان وسیع بودن مکان وقوع داستان تأکید میکند. نور و تاریکی شدید، تصاویر بسیار ترسناکی به همراه دارد و استفاده از سایه برای آشکار کردن یا پنهانسازی بسیار خوب عمل میکند.
«ستیغ کفر» با فضای برفی و کاوش اسطورهها، یک سریال ایدهآل برای دیدن در زمانی است که شبها سردتر و تاریکتر میشوند. سریال تنها در هشت اپیزود در خلق چنین حال و هوای عمیق، فوقالعاده خوب عمل میکند و در عین حال با سرعتی عالی داستان خود را پیش میبرد. هر کس که از یک داستان روشمند قاتل زنجیرهای/کارآگاهی لذت میبرد، بدون شک چیزهای زیادی از «ستیغ کفر» میگیرد.
یک سورپرایز!
موفقیت فصل اول «ستیغ کفر» بهقدری بود که سیریل بوس و فیلیپ اشتنرت، نویسندگان و کارگردانان سریال را ترغیب کرد به فصل دوم فکر کنند، هرچند همهگیری، تولید ادامه سریال را با مشکل مواجه کرد. تصویربرداری فصل دوم ژانویه ۲۰۲۰ آغاز شد، اما به دلیل محدودیتهای ناشی از کووید ۱۹ به تعویق افتاد. تولید فصل جدید در آوریل همان سال از سر گرفته شد و بهطور متناوب تا دسامبر ۲۰۲۰ ادامه داشت. تصویربرداری حدود ۸۰ روز بود و کل دوره تولید یک سال و نیم طول کشید. درنهایت، پخش فصل دوم «ستیغ کفر» که باز هم شامل هشت اپیزود است، ۲۱ ژانویه ۲۰۲۲ آغاز شد.
بار دیگر یک سری قتل در نزدیکی مرز آلمان و اتریش رخ میدهد. عامل این جنایات، الکساندر «ساندی» گوسن (دومینیک زینگر)، شکارچی و وارث میلیونها پول است. برادر الکساندر برای محافظت از او و تجارت خانوادگی حاضر به انجام هر کاری است. بار دیگر، اشتوکر و – سورپرایز! – همکار اتریشی او، وینتر حضور دارند؛ سورپرایز ازاینجهت که در پایان فصل اول، وینتر قربانی یک حمله مافیایی شد و از فاصله نزدیک مورد اصابت سه گلوله قرار گرفت.
این مسئله که کارآگاه بدبین/ فاسد از آن حادثه جان سالم به در برد برای تماشاگران تعجبآور است. عجیب این که سازندگان سریال نیز همین احساس را داشتند. بوس، یکی از خالقان «ستیغ کفر» فاش میکند: «ما در آن زمان، متن فصل اول را تا جایی که ممکن بود افراطی نوشتیم، بدون این که یک دنباله محتمل را در ذهن داشته باشیم. به همین دلیل گیدیون وینتر باید در پایان فصل اول میمرد. در زمان تصویربرداری متوجه شدیم هنوز جنبههایی از شخصیت او را کند و کاو نکردهایم و وینتر همچنان گفتنیهایی دارد.»
همکارش اشتنرت اضافه میکند: «اگر وینتر واقعاً میمرد، درواقع به او اجازه داده بودیم خیلی آرام از قلاب رها شود، اما او باید این سؤال ناراحتکننده را از خود بپرسد که “من با زندگی گَند خود چه کنم؟”»
وینتر ممکن است زنده مانده باشد، اما بهشدت زخمی شده است. بوس میگوید: «برای ما مهم بود زنده ماندن او را بهسادگی اعلام نکنیم. مشکلات سلامتی وینتر باید بخش جداییناپذیر داستان میشد.»
اشتوکر نیز زخمهای قدیمی خود را دارد. او پس از رویارویی نزدیک به مرگ با «قاتل کرامپوس» در فصل اول، با حملات پانیک دست و پنجه نرم میکند. ینتش توضیح میدهد: «الی آدم متفاوتی است. پرونده قبلی او را رها نمیکند. ما میخواستیم نشان دهیم بازپرسی که چنین چیزی را تجربه کرده است، چه حالی دارد؟» ینتش نهتنها این پرسش را با بوس و اشتنرت در میان گذاشت، بلکه با الکساندر هورن، تحلیلگر مشهور که مشاور فصل اول نیز بود، مشورت کرد.
سریالهایی مانند «ستیغ کفر» همیشه در مورد تیم تحقیق هستند و در فصل اول، هرچند وینتر جان اشتوکر را نجات داد اما روح او را نجات نداد. «یه چیز رو نباید فراموش کنی: اگه به چشمهای مجرم نگاه کنی، اون هم به چشمهای تو نگاه میکنه.» این هشدار اشتوکر به یلا آنتیک (فرانزیسکا فون هارسدورف)، پلیس جوان است که هنوز میخواهد نگاه کند. این که اشتوکر و وینتر، دو فرد ازکارافتاده، دو روح، اینقدر میخواهند و باید مأموران پلیس باشند، خودش یک موضوع است.
از سوی دیگر، اوفچارک پرسشهایی را که وینتر در فصل دوم با آن روبروست، دلیل علاقه خود به تکرار این نقش میداند. او میگوید: «این سؤال که یک اتفاق چه تأثیر عظیمی بر یک فرد دارد؟ چگونه نزدیک شدن به مرگ ما را تغییر میدهد؟ این نزدیکی چگونه بر روان، زندگی روزمره و میزان ضعیف شدن ما تأثیر میگذارد؟ و وقتی تا حدودی بهبود پیدا میکنیم چه اتفاقی میافتد؟ آیا حالا ما فرد دیگری هستیم یا نه؟»
دردسرهای تولید فصل دوم به خاطر همهگیری
اوفچارک با اشاره به تولید پردردسر فصل دوم میگوید: «زمان تقریبی تصویربرداری پنج ماه از پایان ژانویه تا پایان ژوئن ۲۰۲۰ بود. بعد کووید آمد، ما مجبور شدیم در ماه مارس کار را متوقف کنیم. بعد بهار آمد، همهجا زیبا شد و بعد نمیدانستیم قرار است چه اتفاقی بیفتد. وقتی اوضاع بهتر شد که به پاییز رسیدیم. در اواخر سپتامبر دوباره شروع به تصویربرداری کردیم – با ماسک در صحنه، تست کووید و البته بعد از سه هفته، اولین مورد بیماری را در بین عوامل تولید داشتیم. من هم کرونا گرفتم، شرایطم خیلی سخت نبود و بعد دوباره چهار هفته توقف کردیم.»
او ادامه میدهد: «به همان اندازه که فصل اول خوش گذشت، این بار با آزمون بزرگتری روبرو بودیم. بهترین دوست من در اولین قرنطینه درگذشت، پدرم در مرحله دوم تصویربرداری در اثر کووید در خانه سالمندان درگذشت. ضمن این که من مجبور شدم تمام صحنههای بیمارستان را در هفته آخر تصویربرداری بازی کنم. عجیب بود.»
آنچه در زمان تولید فصل تازه «ستیغ کفر» تفاوت داشت، شرایط آب و هوایی بود. سازندگان سریال تنها میتوانستند خواب تودههای برف فصل اول را ببینند. به دلیل گرم شدن هوا، اشتنرت و بوس مجبور بودند از همه ترفندها استفاده کنند: برف مصنوعی، دانههای برف دیجیتال و البته برف واقعی که از مناطق اسکی مجاور به صحنه منتقل میشد.
در نسخه نهایی فصل دوم متوجه این مشکل نمیشوید. برعکس، از همان ابتدا، حال و هوای متمایز «ستیغ کفر» دوباره شکل میگیرد: گرفته، افسردهکننده، اضطرابآور. اشتنرت و بوس بار دیگر در خلق تصاویر باشکوه موفق هستند و ازنظر محتوا تصمیمات شجاعانه میگیرند.
گیدیون وینترِ پیر – شخصیتی که با گستاخی خود دل تماشاگران را به دست آورد – رفته است. برای این کار، سازندگان سریال عمیقتر از قبل در روان شخصیتهای خود نفوذ میکنند. در سمت مجرمان، دینامیک جذاب برادری بقیه کارها را انجام میدهد؛ و مانند فصل اول، تماشاگر چند مرحله از پلیس جلوتر است، عامل جنایتها را میشناسد و ایده بسیار وحشتناکی از اتفاقات بعدی دارد. بهطور خلاصه: فصل جدید «ستیغ کفر» حداقل پابهپای با فصل قبل خود حرکت میکند.
منبع: اسکردشیپلس، گلدن کمرا، در اشتاندارد
تماشای آنلاین سریال قله پاگان در نماوا