مجله نماوا، ندا قوسی

در قسمتی از کتاب «آنجا رو که دل تو را می‌خواند»، نوشته‌ی سوزانا تامارو از زبان مادری که به زعم خود در قبال فرزندش کوتاهی کرده و این امر را برای نوه‌اش اعتراف می‌‌کند، می‌خوانیم: «سستی و بی‌تفاوتی اغلب خود را پشت نقاب آزادی پنهان می‌کنند و مرز میانشان چنان باریک است که گذر از آنها تنها به لحظه‌ی تصمیم بستگی دارد و بس. زمانی که فرصت گذشت تازه به اهمیت آن پی می‌بریم…» او از قصور خود می‌گوید که چطور به نام پیشکش دادن آزادی، در مقابل سرنوشت و وقوع وقایع زندگی دخترش بی‌تفاوت و بی‌اثر رفتار کرده و این امر چگونه باعث سقوط و فروپاشی فرزندش شده.

در فیلم «فصل بارا‌ن‌های موسمی» از مجید برزگر، سینا (نوید لایقی مقدم)، نوجوانی است شانزده ساله از خانواده‌ای متوسط؛ او ناچار شده تا زندگی جدیدی را در آستانه‌ی طلاق والدینش تجربه کند؛ این‌طور که تنها زندگی کند چرا که پدرومادرش، هر دو، خانه را ترک گفته‌اند. از آن سو، یک خلافکارِ موتورسوار مدام در حال تهدید اوست و پی‌درپی از پسرک باج‌خواهی می‌کند، سینا برای تامین این امر، از پول و طلاهای موجود در خانه هم استفاده می‌کند. پسرِ نوجوان که در فقدانِ مداوم والدینش در آپارتمانشان واقع در مجتمعی مسکونی، تنها مانده اجازه می‌دهد تا دخترِ ساده‌ی شهرستانی ناهید(مرضیه خوش‌تراش) به طور موقت آنجا ساکن شود! و…

همین چند خط در موردِ داستان این درام ایرانی، علامت سوالی بزرگ در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که چطور و چگونه در جامعه‌ای سنت‌‌زده و آیین‌مدار که داعیه‌ی تقدیسِ پدر و مادر را دارد و اغلب والدین بیشتر و فراتر از حد لزوم مراقب و حامی فرزندان‌شان هستند و گاه حتی تا وقتی زنده‌اند و پابرجا خود را محق می‌دانند تمام و کمال تصمیم‌گیرنده‌ برای حیات فردی و اجتماعی فرزندان‌‌شان باشند چطور چنین قضایایی که برای سینای این فیلم پیش آمده، پیش می‌آید؟ اما وقتی کمی بیاندیشیم می‌بینیم که شدنی است، چرا که در جامعه‌ی رنگ‌به‌رنگ ما که برای بسیاری امورِ غیرمهم نیازمند تضمین و تعهدات عدیده است ولیکن برای ازدواج و فرزندآوری هیچ آموزش و تعلیماتی را نیاز نمی‌دانند و اتفاقاً بی‌حساب و بدون پرورش و آموزش‌های ضروری، ترغیب به زاد و ولد می‌کنند پس بعید نیست ماجراهایی مثل پسرک نوجوان این فيلم. (حتی عجیب‌تر و غریب‌تر از آن را هم شاهد هستیم یا در موردشان می‌شنویم.)

در دیالوگی که بین مادر و پسر رد و بدل می‌شود، می‌شنویم‌ که مادر می‌گوید: «بالاخره می‌خوای چی کار کنی؟ دو هفته به دادگاه مونده!» این دو جمله‌ی کوتاه به شدت تکان‌‌دهنده‌ است وقتی ذهن را پرواز می‌دهیم و به این می‌اندیشیم که جملات فوق به پسری شانزده ساله گفته می‌شوند که در دوران سخت و متغیر بلوغ به‌سر می‌برد با حساسیت‌ها و تناقضات این دوره‌ی خطیر و تاثیرگذار. اوست که باید تصمیم بگیرد پیش مادر برود یا پیش پدر یا که اصلاً تنها و بی‌سرپرست زندگی‌اش را ادامه دهد آن هم در ایامی از حیاتش که نیاز مبرم به همدلی و هم‌فکری افزون‌تر دارد.

فصل باران‌های موسمی

یک درام اجتماعی کم‌حرف

فیلم، درام اجتماعیِ کم‌حرف و آرامی است با ریتمی کم‌شیب که اتفاقاً تضاد و تناقض جذابی در آن موج می‌زند میان ریتم ملایم و کُند با تغییر و تحول تیز و تندِ درونی کاراکتر اصلی که یک نوجوان است در دوران پرتلاطم بلوغ. این تناقض و تفاوت نه‌تنها غیرمنطقی و دور ازعقل نیست بلکه فیلم را تبدیل کرده به اثری اندیشه‌برانگیز و درخورِ نگرش عمیق.(این تضاد و تمایز ریتم و درونیاتِ شخصیت در اثر ماندگار دیگر این کارگردان یعنی «پرویز» با بازیِ بی‌مثال لوون هفتوان نیز مشهود و قابل ملاحظه است.)

به‌هر حال پرداختن به نحوه‌‌ی زیستِ نابهنجار برخی فرزندان طلاق و وجود این معضل در کنار بحران‌های بلوغ از آن موضوعاتی است که هر چه بدان پرداخته شود باز جای بحث و گفت‌وگو و پردازش چندین باره دارد. در فیلم‌هایی مثل «بچه‌های طلاق»(تهمینه میلانی)، «تقاطع»(ابوالحسن داوودی)، «سیزده»(هومن سیدی) یا «گورکن»(کاظم ملایی) و… نیز به‌طور مشابه به چنین توجهات و تدقیقی برمی‌خوریم. در آثار خارجی هم نمونه‌های قابل ذکر و درخوری وجود دارد که مساله‌ی مورد بحث، درشان موضوعیت ویژه یافته یا اصلاً تم اصلی داستان است که مشخصاً سازنده نهایت دقت و تمرکز را روی اين مسئله مبذول داشته؛ نمونه‌هایی چون «زیبایی آمریکایی»(سام مندس)، «پسرانگی» (boyhood) (ریچارد لینکلیتر)، «ماهی مرکب و نهنگ» (نوآ بامباک) و قوی‌تر از این‌ها فیلم «باید در مورد کوین صحبت کنیم»(لین رمزی) که دارای خشونتی نهفته و تحکمی برّا است و…. همه متفق‌القول توازی طلاق والدین و بلوغ فرزندان را به چالشی با صراحت می‌کشانند و بیننده‌شان را به تفکری عمیق وامی‌دارند تا به صرافت این معضل‌ غیرقابل اغماض بیفتند.(هر چند، باید روادار بود و منصفانه‌ نگریست که همه‌ی فرزندانِ طلاق هم مثل هم نیستند و مسیرشان عین هم نمی‌شود و اتفاقا در میان والدین جدا شده از هم گاه مادران و پدرانی هستند که دقت نظر افزون‌تر و اهتمام بیشتری دارند در مورد فرزندان نسبت به زوج‌هایی که سهل‌انگار و لاقید عمل می‌کنند، پس جایز نیست حکم صادر کنیم که فقط تلاقی طلاق و بلوغ مساله‌آفرین است.)

مجید برزگر کارگردان نمادگرای شجاع و جسوری است که توانسته در این فیلم موضوع دیگری را هم مورد بحث قرار دهد که سال‌های سال مساله‌ای تابوشکنانه در فرهنگ سرزمین ما به حساب می‌آمده و آن هم‌خانه شدن پسر نوجوان و دختر جوان است که در سینمای بعد انقلاب بعید به نظر می‌رسید، این البته در کنارِ شجاعتِ نگاه، نشان از اهمیت دادنِ کارگردان و فیلمنامه‌نویس به این هم‌نشینی و معاشرت دارد. (توجه کنیم که احتمالاً توقیف هفت-هشت ساله‌ی فیلم بعد از جشنواره‌ی فجر پرماجرا ولی سوت و کورِ سال ۱۳۸۸ به خاطر همین مرزشکنی بوده.)

لیکن «فصل باران‌های موسمی» با جسارت تمام به ماجراهای فوق‌الذکر و بسیاری دیگر از مسائل مبتلابه خانوادگی و اجتماعی، در متن و زیرمتن می‌پردازد و با صراحت تمام بی‌هیچ ادا و اطوارِ عامه‌پسندی این وقایع درخورِ تامل را به والدها و نسل‌های سن‌وسال‌دار گوشزد می‌کند که پشت ذهنیتِ آزادی دادنِ صرف پنهان نشوند و این‌گونه با بی‌قید و بندی و رهایی افراطیِ فرزند، آن هم در شرایط بحرانی،  سستی و بی‌مسئولیتی را با ترغیب برای استقلالِ فرزند توجیه نکنند، چرا که اگر مجالِ مغتنمِ کودکی و نوجوانیِ آن‌ها بگذرد و جهان پیش روی‌شان زمخت و سیاه ترسیم شود شاید دیگر مجال جبران و ترمیم باقی نماند و به‌واقع فرصت برای همیشه از کف برود.

[در این متن از بخشی از کتاب «آنجا رو که دل تو را می‌خواند»، سوزانا تامارو، ترجمه: حامد فولادوند، انتشارات بهجت، استفاده شده است.]

تماشای «فصل باران‌های موسمی» در نماوا