مجله نماوا، فریبا اشوئی

«من چه کسی هستم؟ کجای این سیاره خاکی جای من است؟ من می‌دانم که در میان این همه انسان، تنها من غریبه هستم. حرف‌ها و پچ‌پچ‌های مردم این را به من می‌گوید. انگار همه از من فرار می‌کنند. پیرامونم پر از نور و صداست. من در وجودم، همه چیز و همه کس را می‌شنوم. اما افسوس که زبانی برای تکلم با دیگران، نمی‌شناسم. دریچه‌های رابطه برای من بسته‌اند. وقتی رابطه نیست، خشمگین می‌شوم. دمی با من همراه شو! درباره من و جهان من تامل کن! صدایم را می‌شنوی؟» (برگرفته از نریشن فیلم)
مستند درامایِ «دلیلی که پریدم»، فیلمی است محصول مشترک دو کشور آمریکا و انگلستان که در سال ۲۰۲۰، توسط جری روتول کارگردانی شده است. فیلمنامه این فیلم مستند، الهام گرفته از رمانی به همین نام، به قلم  ناوکی هیگاشیدا است که با الهام از زندگی خود، آن را به رشته تحریر درآورده است. فیلم در بخش موضوع، بر یک  بیماری خاص متمرکز است. اما ویژگی‌ای که آن را از نمونه‌های ساخته شده مشابه در ژانر مستندهای آموزشی، مستثنی ساخته است، نگاه فلسفی و معناگرای فیلمساز به ساختار بیماری است که با الهام از تجربیات شخصی فرد مبتلا به بیماری (نویسنده رمان)، دراثرش جاری شده است‌. معنای حقیقی زندگی، شاید در این جمله که منتسب به عالمی است، مستتر باشد: «دیروز تاریخ، فردا معما و امروز زندگی است.» این معنا، در مستند «دلیلی که پریدم» به غایت کامل، زیبا و منحصر به فرد به تصویر کشیده شده است. بیمارانی که در ظاهر، بیمار خطاب می‌شوند در اصل تجربه‌گرهای واقعی زندگیِ همراه با حضور هستند. تجربه‌ای که انسان متمدن و مدرن امروز، برای یافتن آرامش و فرار از هیاهوی دنیای مدرن، در به در به دنبال آن است. باران، باد، خاک، آتش، صدای طبیعت، طنین کوبش بال پرنده، آن وقت که نیت به پرواز می‌کند و در آسمان آبی اوج می‌گیرد و… .

تلمذ هر کدام از این مفاهیم برای تک‌تک افراد جامعه انسانیِ به ظاهر سالم، امری میسر و ممکن نیست. تمرکز بر آگاهی، حضور در لحظه و موقعیتی که در آن قرار می‌گیرد، انسان را از روزمرگی‌هایش جدا ساخته و به حضور می‌رساند. حضوری که قادر است افکار مزاحم و در درازمدت افسردگی و بیماری را از آن دور سازد. اما بیماران مورد توجه فیلم، غریبه‌هایی هستند که به طور مادرزادی، غرق در این حضور هستند. آن وقت که انسان سالم بر جایگاه مراقبه می‌نشیند و تلاش می‌کند تا با حضور یافتن در لحظه، افکار زنجیره‌ای مزاحم و مخدوش ذهنش را آرام کند و از آن فاصله بگیرد، غریبه‌ها از آغاز چیزی به نام ذهن را نمی‌شناسند که بخواهند از آن فاصله بگیرند. آنان تا ابد متوجه این سو و آن سوی جهان هستند. باران را برای درک بیشترش، در وجودشان ترجمه می‌کنند. صداها را از فواصل دور، به گوش جان می‌شنوند. واژه ها برایشان بیگانه‌اند و باید که آنها را در درون خود ترجمه کنند و این ترجمه فقط و فقط با شهود میسر خواهد بود. مدام بین دیده‌ها و شنیده‌هایشان جستجو می‌کنند تا مشابهش را در گذشته بیابند و ادراک کنند. فیلم به تمامی در خدمت تصویرسازی و تبیین همین تجارب و شهود است. فیلمساز از چهارگوشه جهان، این جنس از غریبه‌ها را یافته و با خویشانشان به گفتگو می‌نشیند.او تلاش می‌کند تا از دریچه نگاه آنان، یافته‌های حسی ناآشنایشان را حیات بخشیده و آنها را ماهرانه در تصویر جای گیرشان سازد. این غریبه‌ها وقتی از الهامات‌شان، الهاماتی چون  نور و آب و صدا می‌گویند، فیلمساز هم مخاطبش را به قاب‌های بسته، تصاویر رنگ به رنگ، بازی نور و پرتره قطرات درشت باران و آب میهمان می‌کند و طنین صداها را در ساختاری تازه و متفاوت به گوش جان می‌نشاند. آن زمان که از جدایی میان افکار و کلمات سخن به میان می‌آید، او این بار با نماهای خلاقانه و منحصر به فرد و افکت‌های خاص تدوین، به مفهوم خلسه می‌پردازد و بین خاطرات مخدوش گذشته و اتفاقات لحظه، مخاطبش را درگیر سرگردانی و گم‌گشتگی تلخ  می‌سازد. وقتی موسیقی به گوش می‌رسد. نُت‌های آن با آهنگ درونی غریبه و طبیعتی که با آن عجین است، آرایش می‌شوند. زبان فیلم در یک کلام زبانی خاص است و چارچوب متفاوت و گوناگون دارد. این زبان برگرفته از همان جهانی است که غریبه‌ها درآن زندگی می‌کنند و نفس می‌کشند، اما قادر به تکلم و ارتباط با دیگران نیستند. کلمات برای آنها معنایی از یافته‌های حسی‌شان در لحظه است. و چه زیباست آن هنگام که دوربین، همراه با غریبه، در آسمان اوج می‌گیرد و از آرزوی پرواز و فرار تا به دوردست‌های او پرده برمی‌دارد.

مستند «دلیلی که پریدم» با پیرنگ بررسی احوالات بیماران در حقیقت قصد دارد تا با مخاطبینی گسترده‌تر از مبتلایان و اقوام و نزدیکانشان، رابطه برقرار کند. پیام این مستند، جهان شمول و گیرندگان پیام درچهارگوشه جهان، انسان‌هایی هستند که دیر زمانی است خودِ واقعی و دلیل وجودیِ حیاتشان را در نظام هستی فراموش کرده‌اند و نیازمند مکاشفه، غور در فلسفه هستی، قوانین جهان و شناخت ارزش‌های انسانی و حیاتی خویش هستند. در پایان باید گفت آینده، جهان ناشناخته‌ها است. آیا غریبه‌ها در این جهان به جایگاه واقعی خود خواهند رسید؟

تماشای این مستند در نماوا