مجله نماوا، رضا حسینی

اگر سینمادوستی بدون اطلاعات قبلی به تماشای تریلر روان‌شناختی و جنایی «زنی پشت پنجره»/ The Woman in the Window بنشیند، ابتدا فکر می‌کند با بازسازی امروزی یکی از شاهکارهای سینمای کلاسیک یعنی «پنجره عقبی»/ Rear Window (آلفرد هیچکاک، ١٩۵۴) طرف است؛ اما داستان هرچه بیش‌تر پیش می‌رود، فیلم بیش‌تر از چنین تصور اولیه‌ای فاصله می‌گیرد و تماشاگر مطمئن می‌شود که نه‌ فقط پای یک بازسازی در میان نیست بلکه برخلاف کارنامه قابل تأمل جو رایت (کارگردان فیلم) و ترکیب بازیگران پرستاره «زنی پشت پنجره»، با فیلمی فراموش‌شدنی طرف است که اشکالات خاص خودش را دارد، بخصوص از بابت فیلم‌نامه اقتباسی تریسی لِتس (که نقش کارل/ دکتر لندی، روان‌شناس شخصیت اِیمی آدامز را هم در فیلم بازی کرده و بازیگر و نمایش‌نامه‌نویس شناخته‌شده‌ای است). پس شاید طبیعی است که فیلم این قدر مورد نکوهش قرار گرفته و کم‌تر کسی به ویژگی‌ها و نقاط قوتش اشاره کرده است؛ چون به‌سادگی این تصور اشتباه را برای سینمادوستان و تماشاگرانش به وجود می‌آورد که اقتباس جدیدی از «پنجره عقبی» است؛ اما واقعیت این است که فیلم از حد یک ادای دین ساده و ناموفق به سینما و آثار هیچکاک و چند اثر کلاسیک دیگر فراتر نمی‌رود و دو بار با چرخش‌های داستانی (توییست‌های) ناگهانی، دچار سقوطی در کیفیت و لحن می‌شود و در بخش پایانی اصلاً بدون مقدمه به فیلمی از زیرژانر اسلشر بدل می‌شود. با وجود این، «زنی پشت پنجره» نکته‌های قوتی هم دارد که تحت‌الشعاع شباهت‌های اولیه بیش از حدش به «پنجره عقبی» قرار گرفته‌اند و کم‌تر به آن‌ها اشاره شده است.

فیلم با نمایی چرخشی از بارش برف در آسمانِ شب شروع می‌شود که به‌نوعی یادآور نمای سرگیجه‌آور دشوار دیگر فیلم هیچکاک با نام «سرگیجه»/ Vertigo (١٩۵٨) است. دوربین خیلی زود در خانه‌ای بزرگ و قدیمی به حرکت می‌افتد و نه‌ فقط به‌وضوح به «پنجره عقبی» ارجاع می‌دهد، بلکه مثل همان فیلم، شخصیت اصلی‌اش دکتر آنا فاکس (اِیمی آدامز) را به‌واسطه چند عکس به صورت ابتدایی معرفی می‌کند (بماند که ظرافت هیچکاک در استفاده از عکس برای داستان‌گویی حیرت‌انگیز است ولی جو رایت در این‌جا استاندارد عمل کرده است). البته رایت که فیلم‌ها و اقتباس‌های سینمایی دیدنی‌ای نظیر «غرور و تعصب»/ Pride & Prejudice (٢٠٠۵) و «تاوان»/ Atonement (٢٠٠٧) را در کارنامه دارد، میزانسن‌های دقیقی هم خلق کرده است که به‌خوبی کار ترجمان فیلم‌نامه به زبان تصویر را انجام می‌دهند و در کنار بازی‌های روی‌هم‌رفته قابل‌قبول بازیگرانش قرار می‌گیرند. یکی از ویژگی‌های کارگردانی رایت که در همکاری با مدیر فیلم‌برداری، برونو دِلبونِل (با پنج نامزدی اسکار از جمله برای فیلم قبلی رایت، «تاریک‌ترین برهه»/ Darkest Hour محصول ٢٠١٧) تحسین‌برانگیز است، استفاده از رنگ‌ها برای خلق فضا و داستان‌گویی و حتی اشاره به شرایط روحی بی‌ثبات شخصیت اصلی است؛ به عنوان مثال، اولین دیالوگ‌های آنا با دختر و همسرش روی تصاویری با برتری رنگ زرد می‌آیند که گویای موقعیتی بینابینی (میان واقعیت و خیال) است که با افشای داستان، چرایی و کم‌وکیفش را درک می‌کنیم؛ یا در سکانس بعدی و جلسه با دکتر روان‌شناس، رنگ زرد جای خود را به برتری رنگ آبی در اغلب اجزای صحنه (و حتی چشمان آدامز) می‌دهد تا به‌درستی واقعی‌بودن این موقعیت را تبیین کند و جایگزین بی‌ثباتی و عدم قطعیت سکانس قبل شود. سکانس بعدی هم با نمای اینسرتی از جام نوشیدنی آنا، به رنگ سرخ درمی‌آید تا هم در تقابل با سردی واقعیت سکانس آبی‌رنگ قبلش قرار بگیرد و هم عصبانیت و تمایل آنا برای گریز از واقعیت را نشان بدهد. سکانس بعد که در شب می‌گذرد هم تلفیقی از دو رنگ آبی و قرمز را به نمایش می‌گذارد تا تقابل حالت‌های روحی مختلف دکتر آنا و در کل ناپایداری روحی‌اش را به تصویر بکشد.

موسیقی متن دنی الفمن (که چهار نامزدی اسکار دارد و در این فیلم جایگزین زوج بی‌همتای اتیکِس راس و ترِنت رِزنِر شد) دیگر ویژگی «زنی پشت پنجره» است که بخصوص روی تصویر پنجره‌های ساختمان سمت راست آپارتمان آنا، یادآور اثر کلاسیک هیچکاک می‌شود؛ ناگفته نماند که معماری این ساختمان هم به‌گونه‌ای است که آپارتمان‌های مقابل دیدگان شخصیت جیمز استوارت در «پنجره عقبی» را به خاطر می‌آورد. البته در این مورد هم جو رایت فقط به تصویر اولیه و کلی از داخل این آپارتمان‌ها بسنده کرده است – چیزی در حد یک ادای دین ساده – تا فقط روی داستان خانواده راسل تمرکز کند؛ اما هیچکاک در «پنجره عقبی» به تک‌تک پنجره‌های مقابل چشمان شخصیت اصلی‌اش اهمیت داده و داستان و هویت و پیچیدگی خاصی برای‌شان در ساختار روایی فیلم قائل شده است، حتی آن پنجره‌ای که در ظاهر کوچک‌ترین نقش را در جهان داستانی «پنجره عقبی» دارد.

دیوید بوردول و برخی دیگر از منتقدان بر این باورند که شرایط ساخت هر فیلمی را باید در مبنای نقدش لحاظ کرد. خب، نگارنده چنین قصدی ندارد ولی بد نیست بدانید که دخالت استودیو چه‌طور باعث رقم‌خوردن بعضی از نقاط ضعف فیلم جو رایت شد؛ گرچه داستان تولید هر فیلمی جذابیت‌های خاص خودش را دارد و مثلاً بد نیست بدانید که «زنی پشت پنجره» بر اساس رمان سال ٢٠١٨ ای. جی. فین به همین نام شکل گرفت که یک سال بعد مشخص شد نام واقعی نویسنده کتاب، دن مَلوری است؛ نویسنده‌ای که «نیویورکر» و «نیویورک تایمز» در سال ٢٠١٩ با مقاله‌های مختلفی دستش را رو کردند و از دروغ‌های متعددش پرده برداشتند تا نه‌ فقط اعتبار این کتاب که سندیت خود ملوری و داستان زندگی‌اش هم زیر سؤال برود!

این طور که پیداست، اولین نمایش‌های آزمایشی «زنی پشت پنجره» دردسرآفرین شدند چون گروهی از تماشاگران، پیرنگ آن را پیچیده و گیج‌کننده یافتند. به همین خاطر بخش‌هایی از فیلم، پس از استخدام تونی گیلروی و بازنویسی برخی صحنه‌ها (بدون ذکر نامش در عنوان‌بندی) دوباره فیلم‌برداری شدند. به همین خاطرست که فیلم، باشکوه و دیدنی شروع می‌شود و میزانسن‌ها و روایت، نشان از فیلم‌سازی هوشمند و کاربلد دارند که دوست دارد با تمام امکانات بصری در اختیارش داستان بگوید ولی در ادامه، فیلم راهی را می‌رود که ظاهراً تا حدی از کنترل او خارج شده است. جو رایت در گفت‌وگوی کوتاهش با لورن هاف از «انترتینمنت ویکلی» می‌گوید همواره کم‌رنگ‌شدن مرز میان واقعیت عینی و ذهنی، و حقیقت و دروغ، را دوست داشته و این ویژگی داستان بود که در وهله اول وی را علاقه‌مند به ساخت چنین فیلمی کرد. او در آستانه نمایش عمومی فیلمش امیدوار بود که «تماشاگران این موضوع را از فیلمش دریافت کنند که ترس‌های ما می‌توانند حبس‌مان کنند؛ و این داستان درباره زنی است که بر ترس‌های خودش غلبه می‌کند و آن‌ها را به فراموشی می‌سپارد.»

تماشای این فیلم در نماوا