مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری

هومن سیدی، کارگردان که فیلمنامه «جنگ جهانی سوم» را با همکاری آرین وزیردفتری و آزاد جعفریان نوشت، در ابتدا داستان یک کارگر روزمزد و بی‌خانمان به نام شکیب را دنبال می‌کند که پولی را که به‌سختی به دست می‌آورد در یک فاحشه‌خانه خرج می‌کند، هرچند در آنجا فقط به یک دختر وفادار است، یک کارگر جنسی کر و لال به نام لادن. شکیب حتی وقتی سر کار است، ارتباط خود با او را حفظ می‌کند. لادن تنها راه نجات او در یک دنیایی بی‌معنا و یک وجود بی‌هدف پس از تحمل از دست دادن خانواده‌اش در یک زمین‌لرزه در سال‌ها قبل است.

شکیب سر صحنه فیلمی درباره جنگ جهانی دوم کاری ثابت پیدا می‌کند و به نظر می‌رسد بخت به او رو کرده است. وقتی برای فیلمبرداری صحنه‌ای از اعدام در اتاق گاز، کارگران روزمزد به‌عنوان سیاهی‌لشکر به کار گرفته می‌شوند و خود شکیب برای اولین بار مقابل دوربین می‌رود، سیدی ناگهان از مضمون فقر و اگزیستانسیالیسم به یک طنز فرافیلم تغییر مسیر می‌دهد و حال و هوای مازوخیستی یک درام رئالیستی اجتماعی تیره و تار را از بین می‌برد.

در کمال شگفتی، کارگردان در ادامه پاکت کمدی را بیشتر باز می‌کند و این زمانی است که بازیگر نقش آدولف هیتلر سر صحنه فیلمبرداری از حال می‌رود و سازندگان فیلم تصمیم می‌گیرند یکی از سیاهی‌لشکرها را بجای او برای این نقش انتخاب کنند. خیلی زود سبیل معروف روی صورت شکیب، این کارگر بی‌سواد نقش می‌بندد و او لباس رهبر نازی‌ها را بر تن می‌کند. بازی در نقش اصلی با مزایایی همراه است. شکیب از نگهبانی اتاق‌های اعدام با گاز که آب از همه جای آن نشت می‌کند، به دکور خانه‌ای مجلل منتقل می‌شود، جایی که می‌تواند شب‌ها را در آنجا بگذراند.

سیدی بار دیگر ژانر را تغییر می‌دهد و این زمانی است که شکیب به لادن، تنها فرد مورد اعتماد خود اطلاع می‌دهد ازنظر کاری ارتقا یافته است. چیزی نمی‌گذرد که لادن در قالب «دختر پریشان» درِ خانه او را می‌زند.

اگر سیدی بار دیگر شکل داستان‌گویی خود را عوض نمی‌کرد، استفاده از روایت «دختر پریشان» کمی گل‌درشت و کلیشه‌ای می‌شد، اما او این کار را می‌کند که هسته اصلی «جنگ جهانی سوم» را به‌عنوان یک درام سیاسی-اجتماعی آشکار می‌سازد.

اخاذی اراذل و اوباش، درون‌مایه شاید نه‌چندان منزه لادن و دروغ‌گویی شکیب برای پنهان کردن حضور ممنوع لادن در صحنه فیلمبرداری، او را تحت فشار قرار می‌دهد. درنهایت، شخصیت اصلی داستان به هزارتویی از افراط‌گرایی هدایت می‌شود.

سیدی در پرده سوم فیلم، پدال گاز را تا آخر فشار می‌دهد و به سبک یک تریلر، تولد دوباره و تحول‌آفرین کسی را نشان می‌دهد که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، کسی که – در لباس کامل هیتلر – به جنون می‌رسد.

سیدی در داستان نمادین غم‌افزا و کمدی سیاه خود، به نقشه‌‌ای پرپیچ و خم پاسخ متقابل می‌دهد. چیدمان او تأخیرهای طولانی‌ دارد، بااین‌حال او با یک نکته کلیدی کمدی جبران می‌کند. نویسندگان فیلمنامه از کلیشه‌ها و قالب‌های روایی احتمالی کاملاً آگاه هستند و هنگام خلق درامی درباره ستمگری و خودکامگی آن‌ها را خردمندانه اجرا می‌کنند.

همچنان که سیدی از یک رویکرد نمایشی برای به صحنه بردن سقوط شکیب استفاده می‌کند، «جنگ جهانی سوم» از ناتورالیسمِ رئالیسم اجتماعی به ملودرام می‌رسد. شکیب به‌عنوان یک کارگر بی‌خانمان همیشه ابزار عاملیت دیگران است.

او پس از به دست آوردن یک امتیاز زیادی، به ملعبه‌ای از قبل بزرگ‌تر با توهم تحت کنترل داشتن شرایط تبدیل می‌شود. «جنگ جهانی سوم» همان‌طور که قهرمان وارسته تلاش می‌کند تصمیمات درست بگیرد، درحالی‌که ازهرجهت ممکن برای منافع شخصی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، به نسخه اسلپ‌استیک یک تریلر اخلاقی تبدیل می‌شود.

محسن تنابنده در نقش شکیب، همان‌طور که او از یک برده روزمزد بی‌سواد به ضدقهرمانی انتقام‌جو تغییر شکل می‌دهد، عالی ظاهر می‌شود. سیدی جوری شکیب را هماهنگ می‌کند که در استعاره‌ای سینمایی از تولد دوباره – این بار به شکل نسخه‌ای تاریک از خودش – و در قلمرو یک تراژدی یونانی که از نو سازمان‌دهی ‌شده است، عاملیت خود را پس گیرد.

سیدی در پایان به یک چرخش کنایه‌آمیز روی می‌آورد تا «جنگ جهانی سوم» به‌عنوان یک برداشت ایرانی از «ابله» داستایوفسکی خود را آشکار کند. کارگردان ایرانی تریلری با موضوع اختلاف طبقاتی را که در شرایطی غیر این، بیش‌ازحد آموزشی می‌شد، به یک حکایت فراداستان، ابزورد و کمدی‌تراژیک که از ژانری به ژانر دیگر پرش می‌کند، تبدیل کرده است.

منبع: اسکرین‌آنارکی (مارتین کودلاک)