مجله نماوا، سحر عصر آزاد

فیلم سینمایی «ماهی بزرگ» ستایشی است بر جهان تخیل و خیال به عنوان تنها محملی که مواجهه با رئالیسم غیرجذاب و کسل‌کننده جهان واقعی را میسر می‌کند.

تیم برتون به عنوان کارگردانی صاحب سبک که فانتزی شخصی خاص خود را در آثارش به نمایش می‌گذارد، قرابت غیر قابل انکاری با سوژه محوری فیلم «ماهی بزرگ» دارد که اقتباس از رمانی به همین نام نوشته دانیل والاس است. رمانی آمیخته به افسانه و قصه پریان که محور اصلی آن ترمیم رابطه از هم گسسته یک پدر و پسر است؛ پدر در آستانه مرگ و پسر در آستانه پدر شدن.

کارگردانی که قبل از «ماهی بزرگ» محصول سال ۲۰۰۳، فیلم‌هایی همچون «بتمن»، «بازگشت بتمن»، «ادوارد دست قیچی» و «مریخ حمله می‌کند» را در کارنامه داشته و پس از آن‌هم بر فهرست فیلم‌های متفاوت و منحصر به فرد خود افزوده با آثاری مثل «سوئینی تاد: آرایشگر شیطانی خیابان فلینت»، «آلیس در سرزمین عجایب» و… که همگی رگه‌های مشترکی از یک ذهن دیوانه‌وار فانتزی‌پرور دارند.

با این اشاره می‌توان مدعی شد «ماهی بزرگ» از همان مرحله انتشار رمان نیز در راستای تفکر و سبک تیم برتون و به نوعی هوشمندانه‌ترین اقتباس برای رسیدن به یک اثر سینمایی جذاب از کتابی سرشار از خلاقیت بوده است. در این میان نقش جان اوگست را برای تبدیل رمان به یک فیلمنامه سینمایی که در عین وفاداری به متن اولیه، قابلیت تبدیل به اثری با امضای شخصی برتون را داشته باشد، نباید نادیده گرفت.

فیلم روایتی است از روزهای پایانی زندگی یک پدر بیمار (ادوارد بلوم/آلبرت فینی-ایوان مک گرگور)؛ این شرایط باعث می‌شود پسرش (ویل بلوم/بیلی کروداپ) که سه سال با او حرف نمی‌زده، همراه با همسر باردارش (ژوزفین/ ماریون کوتیار) به عیادت پدر بیاید و به بازشناسایی او بپردازد.

موقعیتی تلخ و تراژیک در بافت رئال فیلم و البته زندگی واقعی که بر بستر آن فیلم‌ها، سریال‌ها و قصه‌های بلند و کوتاه متعددی نوشته شده و نوعی کلیشه موقعیت تکرارشونده است. اما آن‌چه این رمان و البته فیلم را واجد تمایز برای بازنگری در کاربرد این موقعیت داستانی می‌کند، قالب و لحن و فرمی است که نویسنده و فیلمساز برای روایت قصه خود انتخاب کرده و توانسته‌اند این کلیشه را احیا و بدل به موقعیتی بکر و تازه برای رسیدن به همان بازشناسایی قابل انتظار کنند.

بازشناسایی یک پدر توسط پسر بر بستری از فانتزی و تخیل و افسانه‌های پریان که با ظرافت پلی بین سورئال و رئال ترسیم می‌کند تا با حرکت بر امتداد آن، تراژدی مرگ و حتی تغییر و تحول کاراکتر پسر، ملموس و جذاب و تأثیرگذار شود.

فیلم به فراخور ویژگی کارکردی که برای کاراکتر محوری یعنی پدر طراحی کرده، بر مبنای تخیل و خیال‌پردازی او پیش می‌رود و به همین دلیل هم نریشن ابتدایی از زبان ادوارد شنیده می‌شود؛ یکی از هزاران مرتبه‌ای که او قصه روز به دنیا آمدن ویل را (این بار برای ما به عنوان مخاطب اثر) تعریف می‌کند. دیو، ماهی اسطوره‌ای که با ترفند قرار دادن حلقه ازدواج به عنوان طعمه صید شده و همین قصه روز تولد ویل را برای پدر خاطره‌انگیز کرده است.

اما این خاطره آمیخته به فانتزی تکرارشونده از کودکی تا بزرگسالی، دیگر برای ویل قابل هضم نیست و او تصمیم می‌گیرد به جای تلاش برای شناختن پدر فراتر از نوک کوه یخی که از آب بیرون است، دیگر با او حرف نزند تا زمان وخیم شدن بیماری او.

در طول فیلم این روایت خطی به تناوب به واسطه روایت پدر از گذشته و روایت ویل از گذشته که آن‌هم به روایت پدر ختم می‌شود، قطع شده و ما شاهد روایت‌هایی تو در تو از واقعیت و خیال و فانتزی هستیم که به تدریج از مرز تمایز عبور کرده و در هم ادغام می‌شوند.

اما نویسنده و فیلمساز بزنگاه‌هایی را طراحی کرده‌اند تا مخاطب را در مواجهه با پرسش درونی اثر خود قرار داده و پاسخ را به ذهن پردازش‌گر او واگذار کنند؛ جایی که دکتر بنت (رابرت گویلام) در بیمارستان روایت واقعی غیرجذاب روز به دنیا آمدن ویل را برایش تعریف می‌کند و او را در موقعیت انتخاب واقعیت یا خیال قرار می‌دهد و البته انتخاب خود را که می‌تواند نقطه نظر خالقان اثر باشد، بیان می‌کند؛ جذابیت تخیل و جهان خیال.

همین تفکر زیرپوستی را می‌توان در جای جای فیلم نیز ردیابی کرد؛ بخصوص آن‌چه سازندگان فیلم در پی ارائه آن به عنوان یک راهکار کاربردی برای عبور از طاقت‌فرسائی رئالیسم جاری در زندگی غیرجذاب و کسل‌کننده همه ما است.

ویل به واسطه همجواری با پدر در روزهای پایانی عمر، ابتدا اجباری و بعد با میل و رغبت در گذشته‌ای کنکاش می‌کند که شمایل عینی آن اتاق کار قدیمی است که امروز تبدیل به یک انبار شده و مادر، ویل را آنجا تنها می‌گذارد تا به شکل تلویحی به این جمله کوتاه اما معنادار برسد: «همه حرف‌های پدرت هم دروغ نیست!»

پیدا کردن سند به نام زنی ناشناس، ویل را به خانه جنی هیل (هلنا بونهام کارتر) می‌رساند تا با بخش پنهان و مرموز زندگی پدرش مواجهه‌ای شفاف داشته باشد. اتفاقاً در همین بخش است که نیاز به بسط و گسترش گره اصلی در رابطه این پدر و پسر از کودکی تا بزرگسالی به شدت حس می‌شود چراکه ویل تنها به گفتن این جمله بسنده می‌کند که همواره با مادرش تنها بوده و پدر در کنار آنها نبوده است!

نکته مهم در یکدستی روایت که به پیوند جهان فانتزی و رئال در بافت و لایه‌های فیلم کمک می‌کند، تداخل مولفه‌های جهان واقعی و فانتزی از خلال روایت افراد مختلف است. در اینجا هم روایت جنی از عشق کودکی و بزرگسالی‌اش به ادوارد با مولفه‌هایی ثبت می‌شود که داستان‌های پدر را از گذشته، در کنار تطهیر چهره او به عنوان یک همسر- پدر خانواده تأیید می‌کند.

عبور ویل از این مواجهه برای او تجربه‌ای به همراه دارد که هرچند به تحولی نمایشی با یک تلنگر پهلو می‌زند، اما دستمایه‌های مستعد او را به مدد می‌گیرد تا در بهترین موقعیت به برداشت مولفه‌هایی بیانجامد که مرحله کاشت و داشت را طی کرده‌اند. آن‌هم جایی است که ویل به واسطه وخامت حال پدر در بیمارستان و به خواست او، مجبور می‌شود صحنه مرگ پدر را با چاشنی فانتزی تخیل‌پردازی کند. همان مرگی که پدر مدعی بود در چشم جادوگر دیده اما آن صحنه چیزی جز بسط تخیل ذهنی راوی نبوده که از این لحظه ویل جای این راوی را می‌گیرد.

در این موقعیت ویل برای اولین بار در طول فیلم تبدیل می‌شود به راوی یکه و تعیین‌کننده قصه چراکه تا این لحظه روایتگرِ بی‌باورِ داستان‌های پدر بوده است. این بار او خودش سکانس مرگ پدر را بازنمایی می‌کند و با بهره‌گیری از عناصر و مولفه‌های درام که پدر از کودکی در ذهنش کاشته، مرگ باشکوه او و تبدیل شدن ادوارد به ماهی بزرگ رودخانه را با تعلیق و اوج و فرود روایت کند. این یعنی ارزش‌گذاری بر جهان تخیل و خیال‌پردازی و پیروزی فانتزی بر واقعیت برای رسیدن به آرامش.

سنتز نهایی فیلم جایی است که مراسم خاکسپاری واقعی ادوارد برگزار می‌شود و همه کاراکترها و عناصر و نشانه‌هایی که در روایت‌های تخیلی پدر حضور داشتند، با اندکی تغییر حضور یافته و دور هم جمع می‌شوند. از کارل غول پیکر تا دوقلوهای به هم چسبیده، از صاحب سیرک تا نورتر شاعر.

صحه‌ای بر آمیختگی خیال و واقعیت و ارزش افزوده‌ای که تخیل‌پردازی می‌تواند برای رئالیسم به همراه داشته باشد. قصه‌ای که در پایان ویل برای فرزندش روایت کرده و پسرک در استخر برای دوستانش تعریف می‌کند، مهر تأیید نهایی است بر نظریه زیرپوستی فیلم و جهانی که با خیال و افسانه و داستان می‌تواند قابل تحمل‌تر و جذاب‌تر شود.

تماشای این فیلم در نماوا