فیلمهای رومانس از دیرباز مورد توجه تماشاگران بوده اند. چه تماشاگر خاص و عشق فیلم و چه مخاطب معمولی و عامه، همواره اشتیاق خاصی به تماشای عاشقانهها داشتهاند. شبیه به این مصرع قدیمی که میگوید «هرچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند»، فیلمهای رومانس هم چون از درد دل و عاشقانهها میگویند از جمله دلنشینترین گونههای سینمایی هستند که فارغ از اینکه کیفیت فنیشان چقدر خوب یا بد باشد، توجه تماشاگران را به خود جلب میکنند.
بعد از انقلاب اسلامی و در سالهای اواخر شصت و اوایل هفتاد متناسب با فضای جدیدی که راه به جامعه ایرانی باز میکرد و کمی بعدتر به گشودگی فرهنگی دوم خرداد منجر شد، جریانهای روشنفکری تقویت شدند و هریک در نوع و به نسبت خود در میان اقشار مختلف جامعه جا باز کردند. سینمای ایران هم نقش مهمی در فراگیر کردن بعضی از این جریانهای روشنفکری داشت. از جمله تلاشهای فیلمسازان روشنفکر ایرانی در این مسیر، در قالب ساخت فیلمهایی نمود پیدا کرد که هم روشنفکرانه بودند و هم از نظر داستانی کشش و گیرایی ويژهشان تماشاگر را سرگرم میکرد تا بتوانند با افکار روشنکرانه فیلم همراه شوند.
در میان داستانهای پرکشش، یک داستان عاشقانه به خوبی تماشاگر را سرگرم و همراه میکرد. از همان سالها تا همین امروز که یکی از همین فیلمها یعنی دوئت بهشکل آنلاین اکران شده، فیلمهای عاشقانه/ روشنفکرانه زیادی ساخته شدهاند. در این یادداشت پنج تا ازبهترین فیلمهای روشنفکرانه عاشقانه را مرور کردهایم.
همچنین بخوانید:
زنان بدون مردان
هامون

اولین و یکی از مهمترین عاشقانههای روشنفکرانه بعد از انقلاب به قلم داریوش مهرجویی آن سالها که فیلمهای عامهپسند و فلسفی خاص خودش را میساخت. او که دانشآموخته فلسفه بود از مهمترین فیلمسازانی بهشمار میآمد که میتوانست فلسفه و سرگرمکنندگی را در فیلمهایش در کنار هم بپروراند و داستانهایی طراحی کند که هر دو جنبه را قویا در خود داشته باشند.
هامون از جمله مهمترین عاشقانههای سینمای ایران است که داستان یک عشق پرشور و جنون آمیز را برای تماشاگر تعریف میکند؛ داستان زوجی که در یک کتابفروشی با هم آشنا میشوند و شوریده همدیگر، اما گذشت زمان بعد از ازدواجشان و شرایط اجتماعی همهچیز را تغییر میدهد تا زندگیشان به نقطه جدایی برسد. حالا از آن شور عاشقانه زنی خسته و مستاصل باقی مانده که خانه و عاشقانهاش را ترک کرده و مردی مجنون که نمیخواهد باور کند عشقش از دست رفته است و هرکاری میکند تا واقعیت را وارونه درک کند.
خود حمید هامون به عنوان یک نویسنده و خود مهشید به عنوان زنی امروزی و خاص بار روشنفکرانه فیلم را بهدوش میکشند و در دعواها و جدلهایشان تناقض میان تربیت سنتی و زیست مدرنشان بهخوبی نمود بیرونی پیدا میکند.
شبهای روشن

میتوان گفت که شبهای روشن معروفترین فیلم روشنفکرانه عاشقانه سینمای بعد از انقلاب است. فیلمی که بعد از زمان نمایشش تبدیل به یکی از آثار روشنفکرانه کالت هم شد و در طول این سالها حتی بیشتر از پتانسیلاش مورد توجه قرار گرفته.
فرزاد موتمن در شبهای روشن داستان استاد دانشگاهی میانسال و مغموم را تعریف میکند که بسیار منزوی و افسرده حال است و ورود ناگهانی زنی جوان و پر از شور زندگی به روزمرگی ملالآورش، همهچیز را عوض میکند. دخترک که مسافر است با یک چمدان آمده و منتظر معشوقهاش است تا خود را نشان دهد. او آنقدری از عشق سرشار است که نگاه مرد به زندگی و عشق و عاشقی را دستخوش تغییر میکند.
شبهای روشن از نظر ساخت هم شدیدا وامدار سینمای روشنفکرانه اروپاست با همان ریتم کند و پرسکون معروف و تاکید روی خلوت و تنهایی مرد و روزمرگی کسلکنندهاش. همین ریتم کند میتوانست بزرگترین عاملی باشد که تماشاگر را پس بزند و رشته همراهیاش با فیلم را ببرد اما شور و انرژی دخترک و هوایی که در سر مرد میاندازد آنقدر قوی است که تماشاگر را بهدنبال خود میکشاند.
کنعان

یکی از بهترین فیلمهای مانی حقیقی که از ادا و اطوارهای همیشگی او فاصله میگیرد و همین باعث میشود فیلمی همدلیبرانگیز و جالب توجه باشد که احساسات انسانی را بهخوبی به تصویر میکشد.
کنعان داستان عاشقانهای را با سه ضلع تعریف میکند اما یک عاشقانه مثلثی نیست و همین نقطه قوتش است. نگاه فیلم و فیلمساز به عشق نگاهی به روز و غیر انحصاری است که فیلم را خصوصا در زمان اکران خود تبدیل به موردی خاص و ویژه میکرد. در کنعان خبری از یک عشق بازیافته که از گذشته آمده، نیست و فیلم یاد دوران جوانی کاراکترها که شورانگیز بوده را بازسازی نمیکند و بهجای آن نقطه تاکیدش را بر حسرت، دریغ و فقدان یک حس عاشقانه میگذارد.
مینا که در زمان دانشگاه با همکلاسیاش علی رابطه ویژهای داشته در سر یک دوراهی استاد متمولش را برای ادامه زندگی انتخاب کرده. این در حالی است که در همان آغاز فیلم وقتی مینا به خانه علی رفته تا در نبودش به گلهای او آب بدهد، تماشاگر متوجه احساس قوی اش به علی میشود. احساسی که البته سرکوب شده و در لحظاتی گذرا البته پیش روی تماشاگر افشا میشود. مانند صحنهای که علی آمده با او درباره ماندنش در زندگی فعلی صحبت کند و وقتی میپرسد چه کسی را میشناسد که در این سالها عوض نشده باشد، مینا با نگاه نافذی که در چشمانش میاندازد و عمق احساسات او نسبت به علی را برملا میکند، پاسخ میدهد: «تو».
پله آخر

علی مصفا به همراه تیمی ثابت یک مجموعه فیلم ساختند که البته کارگردانی هرکدام را یکی از اعضای تیم برعهده داشت، اما شباهتهای مضمونی و فرمی همه فیلمها با یکدیگر آنها را ذیل یک مجموعه قرار میدهد. جریانی که آنها، به شکل ویژه مصفا، فردین صاحبالزمانی، صفی یزدانیان و لیلا حاتمی، بخشی از آن هستند، هنوز هم ادامه دارد و آخرین محصولش ناگهان درخت بود. جریانی که دقیقا حول محور فیلمهایی عاشقانه، روشنفکرانه و امپرسیونیستی میگردد و باید منتظر بود تا در سالهای بعد به اوج شکوفایی خود برسد.
سیمای زنی در دوردست اولین فیلم این مجموعه بود و چیزهایی هست که نمیدانی، پله آخر و در دنیای تو ساعت چند است هم در ادامه آن ساخته شدند. فیلمهایی که هرکدامشان میتوانستند یکی از گزینههای این لیست باشند چراکه داستانهایی ویژه و خاص را تعریف میکنند و در ساخت هم فاز منحصربهفرد خود را دارند که باز هم از سینمای اروپا ملهم شده است.
اما در میان این فیلمها پله آخر که خود مصفا هم آنرا کارگردانی کرده و داستانش به صورت یک «فیلم در فیلم» روایت میشود، هم فیلم خاصتری است و هم داستان عاشقانهاش گیرایی بیشتری دارد که از روحیه شیطنتآمیز مرد با بازی خود مصفا و قرار گرفتنش در کننار آرامش و هیستری زنانه معشوقهاش با بازی حاتمی، بهدست آمده است.
داستان این دو داستان جالبی از همراهی عشقها و دریغهاست. داستانی از دلتنگیها و فقدان و دریغهایی که البته بهشکل خندههایی منقطع و هیستیریک نمود عینی مییابند. پله آخر فیلمی است که کمتر از آنچه که باید مورد توجه قرار گرفته و باید منتظر ماند تا شبیه به شبهای روشن توسط خوره فیلمها بازیابی شود.
رضا

آخرین فیلم عاشقانه و روشنفکرانه سینمای ایران که همزمان با دوئت به اکران آنلاین درآمد و البته یک سر و گردن هم از خود دوئت و باقی فیلمهای اکران آنلاین بالاتر است. فیلمی از کارگردانی جوان و خوره فیلم که قبل از فیلمسازی، سالها در سینمای ایران بهعنوان منتقد فعالیت میکرد. همانطور هم که از فیلمش برمیآید، دانش سینمایی و سالها تجربه تماشای فیلم اولین ابراز کمکی او در ساخت رضا بوده است.
ردپای تاریخ سینما از اسم کاراکترها که رضا و فاطی است تا ادای دینی به فیلم کیمیایی باشد، تا بسیاری از صحنههای فیلم که متاثر از آثار مهم تاریخ سینما هستند، مشهود است. این فیلمی را نتیجه داده که روایتش تماشاگر را با خود درگیر میکند، درحالی که صحنههای فیلم بیش از اندازه طولانی و ثابت هستند و در ساخت فنی، فیلم عملا پلانها و زوایای دوربین زیادی کم دارد اما روایت گیرایش این فقر بصری را جبران میکند.
راحتی فیلمساز جلوی دوربین در نقش رضا و استفاده از خاطرات و لحظات شخصیاش در دل داستان، رضا را بدل به فیلمی خاص میکند. نگاه گذرای فیلم به زنانی که در زندگی رضا میآیند و میروند و داستان مفصل یا مختصر هرکدامشان، جلوههای بیشتری از زندگی پایانیافته عاشقانه خود و همسر قبلیاش را رو میکند؛ باعث شناخت بیشتر رضا و فاطی میشود. زن و مردی که عمیقا همدیگر را دوست دارند و همین جدایی منعطف و دوستانهشان بزرگترین نشانه از علاقهایست که انگار پایانی ندارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.