سینما دنیای عجیبی دارد. از فانتزیترین تخیلات تا واقعیترین حقایق، به زبان سینما درمیآیند و مخاطب را به سفرهای دورودراز میبرند. در این میان فیلم شخصی جایگاه متفاوتی دارند. فیلمهایی که بیش از آنکه تجربهای حقیقی را به تصویر بکشند، گوشهای از ذهن فیلمساز یا نویسنده را به تصویر درمیآورند. فیلمهای شخصی، بهجای آنکه قصهای از اوج و فرودهای زندگی بگویند، مخاطب را میهمان عواطف و احساساتی میکنند که شاید برای بیانشان راهی بهجز هنر نباشد.
فیلمهای شخصی، بهمثابه یک خودنگاره انتزاعی میمانند. میتوانند از حقیقت سرچشمه بگیرند، یا در دنیایی فانتزی بگذرند، میتوانند با سورئال و با چاشنی از تخیل روایتشان را عرضه کنند. وجه اشتراک همه آثار شخصی سینمایی هم، ردپای غیرقابلانکار هنرمند در پس روایت است.
فیلمهایی که با برچسب سینمای شخصی از جریان اصلی جدا میشوند، غالباً تجربی و مستقل هستند. ازاینرو در سینمای اروپا نمونههای بیشتری میتوان از سینمای شخصی پیدا کرد تا سینمای آمریکا. آندره تارکوفسکی یکی از مهمترین سینماگرانی است که بیشتر آثارش در یک فضای شخصی میگذرند، از ایثار تا آیینه و حتی کودکی ایوان. همین عنصری که در سینمای تارکوفسکی وجود دارد، ارتباط نامحسوس روایت و فضای داستانی با زندگی شخصی فیلمساز، است که سرگیجه را تبدیل به شخصیترین اثر آلفرد هیچکاک میکند.
سینمای ایران هم نمونههای منحصربهفردی از سینمای شخصی دارد. تازهترین آنهم رضا ساخته علیرضا معتمدی است. نویسنده و منتقدی که سالها در فضای سینمایی ایران فعالیت داشته است، اما با اولین فیلمش، یکی از شخصیترین آثار سینمای ایران را میسازد. حضور او در نقش اول و نگاهی که به ذهنیت خودش در مواجه با حوادث زندگی، در طرح فیلمنامه داشته است در یک پروداکشن جمعوجور، اولین فیلم معتمدی را به زمره فیلمهای شخصی میبرد.
اما قبل از معتمدی هم سینماگرانی بودهاند که به چنین فضای شخصی در آثارشان دستیافتهاند و در این یادداشت نگاهی میاندازیم به برخی از موفقترین آنها.
1- پله آخر (علی مصفا)

علی مصفا بااینکه در حوزه کارگردانی چند اثر بیشتر ثبت نکرده است، اما همین چند تجربهاش هم نشان از علاقه او به سینمای شخصی دارد. پله آخر دومین فیلمی است که مصفا کارگردانی میکند و نشانههای سینمای شخصی را آشکارا و واضح در خود دارد. حضور علی مصفا در نقش اصلی، روایتی ذهنی که از درونیات کاراکتر میآید، فضای سینمایی روایت و حضور لیلا حاتمی در نقش همسر و بازیگر معروف، همه نشانههایی هستند که روایت پله آخر را به قصهای تبدیل میکنند که انگار بازتابی از تجربیات شخصی فیلمسازش است.
2- حکایت دریا (بهمن فرمانآرا)

بهمن فرمانآرا هم جز آن دسته از فیلمسازانی است که بیشتر آثارش در یک فضای شخصی میگذرد. ارتباط روایت آثار فرمانآرا باشخصیت خودش و تجربیات زندگی شخصیاش در طول مسیر فیلمسازیاش بیشتر میشود. در بوی کافور، عطر یاس، بعد از سالها دوری از فضای فیلمسازی ایران، قصه فیلمسازی را تعریف میکند که سرنوشت مشابهی دارد. کاراکتر اصلی خانهای روی آب به نمادی از شخصیت فیلمساز تبدیل میشود و این وجه تشابه در دلم میخواد آشکارا در شمایل کاراکتر اصلی نمود پیدا میکند. حکایت دریا آخرین اثر فرمانآرا از این حیث، بیشترین قرابت را شخصیت فیلمساز دارد. بازی فرمانآرا در نقش نویسنده روشنفکری که در سالهای پیری با جامعهاش اخت نمیشود، اشارات مستقیم به دوستی فرمانآرا و هوشنگ گلشیری و فضای کلی اثر، حکایت دریا را به یکی از شخصیترین آثار سینمای ایران تبدیل میکند.
3- پرسه در مه ( بهرام توکلی)

بااینکه آثار متأخر بهرام توکلی از فضای فیلمسازی اولیه او دور است، اما او هم جز کارگردانانی قرار میگیرد که در فضای شخصی فیلمسازی میکنند. آنچه پرسه در مه را به یکی از مهمترین آثار شخصی کارنامه کاری بهرام توکلی تبدیل میکند، ردپای تفکر شخصی او است که در اثرش منعکس میشود. روایت ذهنی، نگاه همراه با یاس به زندگی و حضور پررنگ مرگ در روایت در کنار تقلای شخصیت اصلی برای آفرینش هنری، نشانههایی است که حضور بهرام توکلی در تاروپود اثر را به رخ میکشد.
4- شبهای روشن ( فرزاد مؤتمن)

شبهای روشن بیش از آنکه آیینهای در برابر فیلمسازش باشد، از ذهن و دنیای نویسندهاش، سعید عقیقی نشاءت میگیرد. عقیقی تمامقد در شخصیتی که در شبهای روشن با ایده گرفتن از داستان داستایوفسکی میآفریند حاضر است. استاد دانشگاهی که در تنهایی خودساخته زندگی میکند و در جستجوی گمشدهای ناپیدا است. شبهای روشن ورای قصه عاشقانهای که تعریف میکند، یک تفکر انسانی یدک میکشد که عقیقی به فیلمنامهاش تزریق کرده است. او از طریق این کاراکتر و رابطه او با شهر و ساختمانهایش و دختر مرموزی که سر راهش قرارگرفته است، حدیث نفس خودش را روایت میکند.
5- بانوی اردیبهشت (رخشان بنی اعتماد)

در میان آثار اجتماعی رخشان بنی اعتماد، بانوی اردیبهشت جایگاه متفاوتی دارد. بنی اعتماد در این اثر، همان نگاه نقادانه به جامعهاش را دارد که در باقی آثارش هم بهوضوح قابلمشاهده است. تم اصلی روایت را زنان و دغدغههای آنان میسازد و بانوی اردیبهشت یکسره وارد سینمای زنانه میشود. اما بنی اعتماد در ترسیم شخصیت اصلیاش، نشانههایی پررنگ از حضور خودش بهجا میگذارد. زنی هنرمند که در مقابله با جامعهاش درصدد ایجاد یک تغییر است و سعی دارد جایگاهش را تثبیت کند. این اثر که در ابتدای کارنامه کاری بنی اعتماد رقم میخورد، شخصیترین اثر بنی اعتماد تا به امروز است.
6- در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان)

صفی یزدانیان از همان فضای فیلمسازی میآید که آثار علی مصفا را میسازد. همکاری چندساله این دو در در دنیای تو ساعت چند است؟ هم ادامه پیدا میکند و از این رهگذر، صفی یزدانیان هم به زمره فیلمسازانی میپیوندد که در فضایی مستقل و تجربی کار میکنند. در دنیای تو ساعت چند است؟ عاشقانهای پرشور در مرکز روایتش دارد. شخصیت اصلی، بهعنوان راوی مستقیماً با بیننده گفتگو میکند و فضای محلی و بومی قصه هم این روایت شخصی را تقویت میکند.
7- درخت گلابی ( داریوش مهرجویی)

داریوش مهرجویی در درخت گلابی، به سراغ قصهای از گلی ترقی میرود. نویسندهای که همه آثارش را بر اساس تجربیات خودش نوشته است و همین عنصر است که در ابتدای کار، «درخت گلابی» را به یک اثر شخصی تبدیل میکند. اما برداشت مهرجویی از این اثر هم کاملاً در چارچوب جهان ذهنیاش انجام میشود. روایت نویسندهای که برای ایده گرفتن به خانه قدیمی خانوادگیاش میرود و همچون درخت گلابی که خاطرات اولین عشقش را زنده میکند بیبار شده است و شخصیتپردازی که در کاراکتر اصلی میبینیم، باعث میشود «درخت گلابی» فراتر از یک درام عاشقانه باشد و قرابتی غیرقابلانکار با فیلمساز پیدا کند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.