حولوحوش بیست سال پیش، فیلمی سلیس و مسحورکنندهای در سینما آمریكا ساخته شد كه هم توجه منتقدان زیادی را به خود جلب كرد و هم با استقبال کمنظیری از جانب مخاطبان روبهرو شد. معمولاً كمتر فیلمهایی هستند كه میتوانند دل منتقدان و تماشاگران عامه سینما را همزمان به دست بیاورند و فیلم «مات و مبهوت» Dazed and Confused، ساخته ریچارد لینك لیتر یكی از آنهاست. فیلمی كه با الگوبرداری از اثر بهیادماندنی رابرت آلتمن یعنی «نشویل» ساخته شد و بسیار متأثر از فیلمهای پر بازیگر و شلوغی مانند «قاعده بازی» ژان رنوار است. «مات و مبهوت» هرچند اولین ساخته لینكلیتر نیست اما موفق شد برای اولین بار نام او را به شكل جدی در میان بزرگان سینما مطرح كند.

فیلم «مات و مبهوت» Dazed and Confused
نگاه او به زندگی و گذرا بودنش و مهارتش در به تصویر كردن آن مثالزدنی ست. به دنبال سوژههایی میرود كه كمتر كسی حتی به فیلم شدنشان همفکر میکند.
لینكلیتر در«مات و مبهوت» نشان داد همانقدر كه میتواند كارگردانی مؤلف و صاحب سبك باشد، بیباک و جسور هم هست و از تجربهگرایی و خطر كردن نمیترسد. این نكته بعدها و در فیلمهای متأخرترش هم به وفور دیده میشود اما شمایل اولیهاش از «مات و مبهوت» ریشه دواند. فیلمی كه در مواجهه با تماشاگرش صادق است و باکسی تعارف ندارد. پر از بازیگر و دیالوگهای تمامنشدنی و البته کارگردانیای كه سرشار از بداعت و ایده است و رابطه فرامتنی تنگاتنگی با تاریخ سینما برقرار میکند. همچنین فیلم و كارگردان موفق شدند تصویری واقعی و قابللمس از آدمها و روابط تودرتویشان ارائه كند كه از بارزترین ویژگیهای فیلم هم هست. به همه این دلایل «مات و مبهوت» در تاریخ سینما ماندگار شد و نام لینكلیتر بر سر زبانها افتاد؛ اما كمتر كسی میدانست كه لینكلتر سالها پیشازاین فیلم و در ایام نوجوانی اش بود كه دلباخته سینما شد. او كه پیشتر ورزشكار نسبتاً توانمندی بود، بیسبال را كنار گذاشت تا یك كارگردان شود. اولین فیلمهای او باوجود همه خامی و ناپختگیهایش، بار نبوغ او را به دوش میکشند.لینكلیتر در«مات و مبهوت» نشان داد همانقدر كه میتواند كارگردانی مؤلف و صاحب سبك باشد، بیباک و جسور هم هست و از تجربهگرایی و خطر كردن نمیترسد. این نكته بعدها و در فیلمهای متأخرترش هم به وفور دیده میشود .
لینكلیتر چه در فیلم اولش یعنی «علاف» و چه در «مات و مبهوت» تمركزش را بر ارائه تصویری واقعگرایانه از كاراكترها و قصهشان میگذارد گویی كه واقعیتی دستنخورده است. این تلاش او در نمایش واقعیت دستنخورده در ادامه مسیر فیلمسازیاش، در سهگانه پیش از غروب، «پیش از طلوع»، «پیش از نیمهشب» و همچنین آخرین فیلمش یعنی: «هركی یه چیزی میخواد» به اوج خود میرسد.بهطورکلی كارنامه فیلمسازی لینكلیتر كه به جرت میتوان او را از ویژهترین كارگردانان معاصر سینما آمریكا دانست، دو شكل مختلف از آثار سینمایی را در برمیگیرد. فیلمهایی هم سو با جریان اصلی كه لینكلیتر برای استودیوها میسازد مانند «مدرسه راك» و «بد نیوز بیر» (كه در زمره ناموفقترین آثار او جای دارد.) و شكل دیگر كه شامل بهترین فیلمهای او میشود و محبوبیت و شهرت وی را برای او به همراه آورده است: شكلی از فیلمسازی بهاصطلاح هنری كه ارتباط زیادی به سینمای هالیوود پیدا نمیکند.
بهطورکلی كارنامه فیلمسازی لینكلیتر كه به جرت میتوان او را از ویژهترین كارگردانان معاصر سینما آمریكا دانست، دو شكل مختلف از آثار سینمایی را در برمیگیرد. فیلمهایی هم سو با جریان اصلی كه لینكلیتر برای استودیوها میسازد مانند «مدرسه راك» و «بد نیوز بیر» و شكل دیگر كه شامل بهترین فیلمهای او میشود و محبوبیت و شهرت وی را برای او به همراه آورده است: شكلی از فیلمسازی بهاصطلاح هنری كه ارتباط زیادی به سینمای هالیوود پیدا نمیکند.
نكته مهم این دسته از فیلمهای لینكلیتر همانطور كه درباره «مات و مبهوت» هم به آن اشاره شد، رابطه و تأثیرپذیریاش از تاریخ سینما، فیلمهای كلاسیك و مشخصاً كارگردانانی مانند رابرت آلتمن، اریك رومر و یاساجیرو اوزو است؛ مانند میزانسنهای شلوغ و پیچیده «مات و مبهوت» كه یادآور سبك پردازی آلتمن است و یا پایان پیش از طلوع كه ادای دینی ست به پایان «كسوف» آنتونیویی، هرچند امیدوارانهتر و سرشارتر از زندگی برخلاف جهنمی كه «كسوف»، ماهرانه میسازد.این فیلمها علیرغم ارزان بودن و ستاره نداشتن معروفترین آثار لینك لیتر را شامل میشوند. سهگانهاش، «مات و مبهوت» و «پسربچگی» همگی فیلمهایی بهغایت تجربی كه ریسك خوب از آب درآمدنشان احتمالاً با سكه انداختن برابری میکند. اما لینكلیتر فیلمساز شجاعی است. نگاه او به زندگی و گذرا بودنش و مهارتش در به تصویر كردن آن مثالزدنی ست. به دنبال سوژههایی میرود كه كمتر كسی حتی به فیلم شدنشان همفکر میکند. قریب به سیزده سال وقتمی گذرات و صبر میکند تا قهرمانش بزرگ شود. یا پازلی بیستوهفتساله میچیند و تکهتکه رابطه را میسازد كه از اون هیجان و عاشقی کردنهای لحظهای جوانی به رخوت میانسالی میرود. جایی كه عاشق و معشوق حالا در هیئت زن و شوهر به نقطهای رسیدهاند كه دیگر بهسختی حوصله همدیگر را دیگر رادارند. تصویری شفاف از اوج و افول یك عاشقانه. این مهارت لینكلیتر است كه مخاطب را درگیر رابطهای بدون واسطه با كاراكترهایش كند تا درنهایت پالایش عاطفی كه برای او اتفاق میافتد در دل تماشاگر هم رخنه كند و احساساتش را قلقلك دهد.
«هركی یه چیزی میخواد» به یك پرسه زنی طولانی میماند. به رانندگی طولانی در جادهای كه مهم نه مقصد آنکه طی كردن مسیر است. همان اتفاقی كه در فیلم هم میافتد. این فیلم درباره طی كردن مسیر است. اینكه چطور اتفاقات بیاهمیت میتواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
تجربه آخر لینكلیتر یعنی فیلم «هركی یه چیزی میخواد» هم ادامه مسیر پیشین فیلمساز در برخورد با عواطف انسانی و نشان دادن تکهی بریدهشدهای از زندگی آدمهاست. این بار پختهتر و روانتر. هركی یه چیزی میخواد در كنار سهگانه «قبل از غروب»، «قبل از طلوع» و «قبل از نیمهشب» از بهترین فیلمهای این فیلمساز رادیكال است. او كه پیشتر در مدرسه راك و مات و مبهوت تجربه پرداختن به عوالم تین نیجری را داشت این بار سراغ دانشجویان سال اولی رفته كه قرار است تا سه روز دیگر وارد كالج شوند و احتمالاً زندگی جدیدی را آغاز كنند. از سوی دیگر آنها قرار است در كالجی ورزشی در رشته بیسبال تحصیل كنند. ورزش موردعلاقه خود كارگردان كه در آثار دیگری مانند علاف، مات و مبهوت مشخصاً به آن اشارهشده است. میتوان حدس زد كه او تبحرش در پرداخت واقعگرایانه و ساخت اتمسفر و جهان داستان را از كجا میگیرد: خاطرات شخصی و تجربه زندگی.
فیلم Waking Life محصول ۲۰۰۱
در كنار نبوغ لینكلیتر، بازی گروه بازیگران هم خیرهکننده و همدلی برانگیز است و به فیلم جان میدهند.تجربه تماشای «هركی یه چیزی میخواد»، پرشور و گهگاه عجیبوغریب است.
«هركی یه چیزی میخواد» به یك پرسه زنی طولانی میماند. به رانندگی طولانی در جادهای كه مهم نه مقصد آنکه طی كردن مسیر است. همان اتفاقی كه در فیلم هم میافتد. این فیلم درباره طی كردن مسیر است. اینكه چطور اتفاقات بهظاهر بیاهمیت و جزئی میتواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد و حتی عوضش كند؛ مانند لحظهای كه جیك شماره اتاق دختر را از پشت پنجره ماشین دید میزند تا مقدمهای باشد بر فصل آخر فیلم. سكانسی زویایی و یكی از بهیادماندنیترین لحظات در كارنامه فیلمسازی لینكلیتر، جایی كه آنها در دریاچه آبتنی میکنند. «هركی یه چیزی میخواد» پر است از لحظههای اینچنینی.ساختار فیلم هم بر همین اساس است. نمایش كاملی از هیجان، اضطراب، دلخوشی و بدبیاریهای پسران نوجوانی كه قرار است سه روز قبل دانشگاه را تنها خوش بگذرانند. یك عشقوحال تمامعیار. طوری كه طعم شیرینش پس از تماشای فیلم زیر زبان مخاطب میماند.
ساختار فیلم هم بر همین اساس است. نمایش كاملی از هیجان، اضطراب، دلخوشی و بدبیاریهای پسران نوجوانی كه قرار است سه روز قبل دانشگاه را تنها خوش بگذرانند. یك عشقوحال تمامعیار. طوری كه طعم شیرینش پس از تماشای فیلم زیر زبان مخاطب میماند؛ اما در كنار این حس سرخوشانه و گذرایی كه در طول فیلم جریان دارد، «هركی یه چیزی میخواد» سرشار از ظرافتهای روایی و ریزهکاریهای اجرایی است كه تماشاگر را چنین و چنان با جهان فیلم مأنوس میکند. تصورش را بكنید فیلمی كه نه قصهای دارد و نه موقعیت خاص و دراماتیكی را تعریف میکند نهتنها کسلکننده نیست كه پس از تیتراژ پایانی هم در خاطره میمانند. سادهانگارانه است اگر فكر كنیم فیلم حرفی برای گفتن ندارد و تنها سعی دارد با پرسه زنیهایش در روزهای آخر تعطیلات و همپای آن در عوالم درونی كاراكترها، زمان فیلم را پر كند. بعد از تماشای فیلم هركدام از كاراكترهای دوستداشتنی فیلم را بهخوبی میشناسید. انگار كه مدتهاست با آنها رفیقید. بدون داستان، ستارههای میلیون دلاری، پروداكشن عظیم و پلانهای عجیبوغریب و تنها با تکیهبر آدمها و احساسات در لحظهشان شمارا شگفتزده میکند. كاری كه پیشتر هم نمونهاش را از لینك لیتر دیدهایم.در كنار نبوغ لینكلیتر، بازی گروه بازیگران هم خیرهکننده و همدلی برانگیز است و به فیلم جان میدهند.تجربه تماشای «هركی یه چیزی میخواد»، پرشور و گهگاه عجیبوغریب است. یك عشقوحال تمامعیار!