ژانر جنگی یکی از دیرینهترین ژانرهای تاریخ سینماست و با روایتهای مختلفی از جنگجهانی اول و یا جنگهای داخلی، آغاز شد. در ایران هم همزمان با وقوع جنگ تحمیلی، این ژانر در سینمای ایران پا گرفت و همسال با جنگ، آثار جنگی متفاوتی ساخته شدند. در دهه شصت، درحالیکه جنگ ادامه داشت، فیلمهای جنگی بیشتر آثار قهرمان پروری بودند که بر اکشن جنگی تاکید میورزیدند تا هم غرور ملی و اعتماد بهنفس مردم را حفظ کنند و هم روحیهشان را برای ادامه جنگ بالا نگه دارند. عقابها ساخته ساموئل خاکچیان یا افق رسول ملا قلی پور از جمله این فیلمها بودند. اما با پایان یافتن جنگ، طیف متفاوتتری از آثار جنگی ساخته شد. برخی از کارگردانان به وقایع پسا جنگ پرداختند، برخی تبعات جنگ خصوصا در زندگی جنگزدگان را دستمایه قرار دادند، گاها به جنگ انتقاد کردند و در عموم موارد اما وقایعی را که در خط مقدم جبههها در جریان بود، به تصویر کشیدند.
اصطلاح فیلمهای ضد جنگ، مانند سینمای اجتماعی یا فیلمهای ضد نژادپرستی، هرچند مصطلح شده و زیاد مورد استفاده قرار میگیرد، اما چندان درست نیست. چرا که کمتر فیلم جنگی ساخته شده که ترغیب به جنگ کند یا تصویری زیبا و خواستنی از جنگ بسازد. اساسا هر فیلم جنگی در درون خود جنگ را سلابه میکشد. همانطور که هر فیلم که درباره نژادپرستی ساخته میشود آنرا آماج حمله میکند و با منافع نژادپرستانه همسو نمیشود.
آثار جنگی خصوصا در سینمای ایران، فیلمهایی هستند که با شرح فداکاریها و رشادتهای سربازان جنگی، سروکار دارند و احساسات همدلیبرانگیزی با رزمندگان ایجاد میکنند. اما آثاری هم هستن که به تقبیح جنگ میپردازند و موضع انتقادی در قبال آن بهخود میگیرند که عموما به آثار ضد جنگ معروف شدهاند.
در این یادداشت به پنج فیلم مهم اینچنینی پرداختهایم که در کنار نمایش از خودگذشتگی در جبههها اما چهره سیاه و تاریکی از خود جنگ ساختهاند و آنرا مردود شمردهاند و اصلا به واسطه همین موضعشان مورد انتقاد متعصبان و افراطیون قرار گرفتهاند.
همچنین بخوانید:
مهم ترین فیلم سازان سینمای دفاع مقدس
باشو غریبه کوچک

باشو غریبه کوچک، فیلم مهم بهرام بیضایی در سال ۶۴ ساخته شد. یعنی زمانی که جنگ ادامه داشت. بیضایی با انتخاب موضوعی که جنگ پسزمینهاش بود، یکی از اولین آثار ضد جنگی را ساخته بود که در زمان خود جنگ، آنرا تقبیح میکرد. احتمالا همین امر باعث شد تا فیلم چندسالی توقیف شود. چراکه جنگ را نه «دفاع مقدس» که «ویرانگر و چرک» نشان میداد و این تصویری نبود که مردم در آن سالها بخواهند ببینند چرا که اعتقاد و اعتمادشان به جانفشانی رزمندگان کمرنگ میشد.
در فیلم بیضایی، باشو پسربچهای جنوبی و جنگزده، بعد از از دست دادن خانه و کاشانه سر از شمال کشور و منزل ناییجان درمیآورد. درحایکه نمیتواند فارسی حرف بزند و اختلاف رنگ پوستش با اهالی منطقه شمالی، او را بدل به تکهای جدا افتاده از همه شخصیتهای داخل فیلم میکند. جالب است بدانید طرح اولیه فیلم که متعلق به سوسن تسلیمی بوده، تاکید بیشتری روی جنگ در جنوب داشته اما در نسخه نهایی فیلم تصویری از جنگ دیده نمیشود درحالیکه سایه سنگینش مادام حس میشود و این از مهارت یکه بیضایی در داستانپردازی و پردازش فرم در تناسب با داستانش آب میخورد.
باشو و نایی سعی بسیاری میکنند تا به زبان مشترکی برسند و بتوانند حرف همدیگر را بفهمند. نکتهای که جنبهای استعاری از همزیستی اقشار و قومهای مختلف پیدا میکند و در فاز ضدجنگی فیلم هم تاثیر بسزایی میگذارد. جنگ در همان لحظات آغازین فیلم که باشو از صدای انفجارها که برایش یاداور جنگ هستند فرار میکند و به نایی جان پناه میبرد، برای تماشاگر منفور میشود.
مزرعه پدری

مزرعه پدری یکی از بهترین و مهمترین فیلمهای رسول ملاقلیپور است. فیلمی که داستانش بعد از سالهای جنگ اتفاق میافتد اما بهواسطه فلاشبکهای متداوم، به روزهای جنگ گریز میزند. مزرعه پدری داستان نویسندهای به نام محمود است که به دعوت یک تشکل دانشجویی در دزفول همراه خانوادهاش به این شهر میرود. وقتی یکی از دانشجویان به کشته شدن همسر و فرزندانش در اثر حمله توپخانه دشمن در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی اشاره میکند؛ موجب تغییر ناگهانی شرایط روحی محمود میشود و با بازگشت به گذشته حضورش در صحنههای نبرد برایش تداعی میشوند.
اما این تداعی بهمرور پررنگتر میشود و شاکله اصلی فیلم را به خود اختصاص میدهد. در میانههای فیلم تماشاگر بهخودش میآید و میبیند دیگر خبری از سفر کاری با خانواده به دزفول و نشست دانشگاهی نیست و زمان حال فیلم، تبدیل شده به همان فلاشبکهای جنگی. در میان همه لحظات حضور محمود در خاطراتش در جبهههای نبرد، او به دنبال مامن و پناهی میگردد که خانوادهاش است، همسرش خصوصا. او مادام پیش میرود تا به همسرش برسد و در جوار او آرام بگیرد اما هرچه بیشتر تقلا میکند، گویی از خانواده دورتر میشود.
در پرده پایانی است که تماشاگر با این حقیقت تلخ روبهرو میشود که اصلا خانوادهای وجود ندارد و همسر و فرزند محمود در همان سالهای جنگ شهید شدهاند. درحالیکه فیلم در دو سوم اولیه خود شرح فداکاریها و جانفشانیها در جبهههای جنگ بوده و لحظات معنوی از مواجهه سربازان با مرگ را نشان میداده، در یک سوم پایانی خود بدل به یکی از ضدجنگترین فیلمهای سینمای ایران و دفاع مقدس میشود که از جنگ تنها حزن و اندوه فقدان بیرحمانه عزیزان را برای تماشاگر بهجا میگذارد.
گیلانه

فیلمی از رخشان بنی اعتماد که دو نسخه بلند و کوتاه دارد و نسخه کوتاه آن فقط شامل بخش دوم فیلم میشود. جایی که ننه گیلانه باید از فرزند جانبازش نگهداری کند. فیلمی که نگاهی شدیدا منفی به جنگ دارد و آنرا در قالب موقعیت بغرنج و نه سرافرازکننده اسماییل که سالم به جبهه رفته و حالا با قطع نخاع، روی ویلچر برگشته است، به تصویر میکشد.
فیلم مصائب مادر پیر ننه گیلانه را در زندگی بخشیدن به این جان منفعل افتاده روی ویلچر، مابه ازایی برای همه بار منفی و ویرانگیهایی که جنگ در زندگی تک تک آدمیانی که آنرا زیستهاند، به|وجود آورده، در نظر میگیرد. تماشاگر با دیدن موقعیت ننه گیلانه و پسرش بارها به جنگ و ویرانگی دهشتناکش لعنت میفرستد.
نفس

فیلمی که در ظاهر و سطح اولیه خود چندان جنگی یا ضد جنگ بهنظر نمیرسد اما با پایان اصلی خود، که در جشنواره به نمایش درآمد، موضعی سرسختانه نسبت به جنگ میگیرد. این درحالی است که پایان فیلم در پخش شبکه خانگی تغییر کرده و آن برندگیاش را کاملا از دست داده.
لحظه پایانی نفس آنقدر نفسگیر و ویژه بود که حالا با تغییرش اصلا کیفیت فیلم پایینتر آمده و بدل به یک اثر معمولی شده.
درحالیکه فیلم سالهای پنجاه و شصت را براساس زندگی یک دختربچه و از نقطه نظر او روایت میکند، با صدای اصابت موشکی به پایان میرسد که گویی صاف میخورد وسط تاببازی کودکانه نفس و دخترکی را که تماشاگر از ابتدا با آن همراه شده و در دلش جا گرفته، هرچند در تصویر نشان نمیدهد اما تکه تکه میکند و این یکی از بیرحمانهترین تصاویری است که از جنگ در سینمای ایران تصویر شده است.
درخت گردو

فیلم با نریشنی آغاز میشود در وصف آن نظامی عراقی که در جنگنده هوایی نشسته و قرار است تا لحظاتی دیگر، با به فشار درآوردن یک دکمه بمباران شیمیایی مناطق کردنشین را آغاز کند. احتمالا او جنایتکارانهترین اکت جنگی هشت سال دفاع مقدس را انجام میدهد اما با این وجود نریشن روی تصویر از این میگوید که احتمالا همسر یا فرزندانش، خانواده و پدر و مادرش در خانه منتظرش هستند و او هم به عنوان یکی از دو سر جبهه نبرد،برای اینکه سالم به خانه برگردد و در کنار خانوادهاش قرار بگیرد، چارهای ندارد جر اینکه دکمه را فشار دهد تا کلی زن و مرد کرد بی خانه و کاشانه و خانواده شوند.
همین جملات فیلم را آماج انتقادات مختلف قرار داد و به آن حتی انگ دفاع از رژیم بعثی را زدند اما هرچقدر هم که حکومت بعثی را مقصر بدانیم و ستایشگر جانفشانیهای سربازان و شهیدان ایرانی باشیم، نمیتوانیم این حقیقت تلخ را کتمان کنیم که جنگ برای هر سربازی موحش، دهشتناک و ویرانگر است.
در ادامه، فیلم مرثیهایست بر آنچه بر سر مردم کردنشین میآید و اینکه چطور بمباران شیمیایی زندگی قهرمان و همه مردم دیگر منطقه را به آتشی میکشد که تا سالها بعد خاموشی ندارد. درخت گردو ضدجنگترین فیلم ایرانی است. برخلاف تنگه ابوقریب که با لحن شاعرانه خود در ستایش جنگ عمل میکند و سعی دارد آنرا زیبا و تماشایی جلوه دهد، لحن شاعرانه درخت گردو یک غزل خداحافظی است با همه آدمها و چیزهایی که جنگ از دست هر انسانی به چنگ میآورد و به این ترتیب زشتترین چهره از جنگ را در سینمای دفاع مقدس به تصویر میکشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.